وقت نجات میهن بود
فرهاد باغبانی
از نظرگاه جامعهشناختی، هرگاه سه نهاد تاریخی رهبری، وزارت و ارتش به همراهی و پشتیبانی ملت پشت گرم باشند، همدل و هم آرمان فریاد یکپارچگی ایران را سر میدهند، آنگاه میتوان حتی خرس بزرگ قطبی، «تزار سرخ و دایی جان یوسف» را هم شکست تلخی داد.
هر چقدر که زمان میگذرد نقش و فداکاری سیاستمدار کلاسیکی چون «قوام السلطنه» در ماجرای غائله پیشه وری و فرقه دمکرات بیشتر میدرخشد و میفروزد. نام قوام حال بعد از گذشت سالها وگذرایام عجین شده با استقلال و حفظ تمامیت ارضی ایران است. شکست روسیه تزاری که فاتح بزرگ جنگ دوم و صاحب نیمی از جهان بود آن هم با دست خالی و تنها با حربه و ابزار پلتیک ودیپلماسی پنهان و مذاکره برای به دست آوردن حداقلها و کسب حداکثر نتیجه، بدون شعارزدگی و عوام فریبی رایج زمانه از نوعی که ما چند سال بعد در ماجرای ملی شدن صنعت نفت شاهدش بودیم، مصدق پیشوای ملی شدن نهضت ملی عوام گرایانه برای به دست آوردن دل توده فریاد بر میآورد: (مجلس برای من میدان بهارستان است) کاری بود کارستان و تاریخی.
«قوام السلطنه» سیاستمداری پیچیده، مشروطه خواه و وطن پرست بود. شهره به مردی با اعمال زیرپوستی. از چهرهٔ وی به هیچ وجه نمیشد ته توی ذهناش را خواند. فرمان مشروطه به قلم او نوشته شد. پنج بار فرمان صدرات عظما به نامش صادرشد به قول «حمید شوکت» مرد همیشه در تیررس حادثه. درپذیرش مسوولیتهای سنگین بیباک و نترس. هرگاه شاهان درکار مملکت در می ماندند به سراغ مرد چاره گر میرفتند. سیمرغی برای هر شاهی وملکی. آذربایجان و غائله فرقه ایهای پیشه وری و باقروف به تدبیر وی خاتمه یافت. شاخه کمونیستی نهضت جنگل را به خوبی از پا درآورد تا دیگر بلشویسم روسی خیال جمهوری گیلان در سرنپروراند. در زندان بود که از طرف احمدشاه بعد از سقوط کابینه سیاه سید ضیا، رییس الوزار شد. «محمود محمود» سیاستمدار ونویسنده کتاب هشت جلدی وارزشمند تاریخ روابط ایران وانگلیس دردوران معاصر، سیاست ورزی وی را چنین تشریح میکند: حضرت اشرف رویش به سوی روسها، دستش به سوی آمریکاییها و پشتش به انگلیس ها بود وهمزمان به آلمانها میاندیشد. بارها نصایح مشفقانه خود را به محمدرضاشاه آن هنگام که هنوز دیکتاتور نشده و شاه جوانبخت ودموکراتی بود بازگفت ولی حیف که گوش شنوایی نبود. دردو نامه تاریخی و مهم براصل مشروطه در نظام شاهنشاهی و اینکه شاه حق حکومت ندارد وفقط باید سلطنت کند تاکید کرد. حتی برخی میگویند در روزهای پایانی پادشاهی محمدرضا پهلوی، «مظفر بقایی» سیاستمدارکهنه کار دوران پرغوغای نهضت ملی نفت درگفتگویی با شاه تنها راه بقای حکومت شاهنشاهی ازانقلاب را زنده شدن دوباره قوام السلطنه به عنوان نخست وزیرمی داند. ولی دیگر قوامی نبود تا ضامن سلطنت شاه شود و او را از تندباد باد حادثه برهاند.
بیشک قوام السطنه منجی ونجات دهند ایران را در آن سالهای شوم اشغال میهن را میتوان قوام دهنده ایران، ملک ومیهن نیز لقب داد!
پیشنهادی به تاریخ برای پذیرش این لقب از سوی یک ناسیونالیست. آیا تاریخ پیشنهاد منصفانه مرا خواهد پذیرفت…؟
قوام السلطنه، مرد هزاردستان ایران، مصلحت اندیش بزرگ، زیرک و چاره اندیش، بسیارآگاه به مصلحت عمومی. گویی ماکیاول را به خوبی میشناخت و کتاب شهریار را از بر داشت آنگاه که میگفت: «وطن خود را حتی بیشتر از روحت دوست بدار». به فعالیت حزبی باور داشت و آن را سقف هر خانهای میدانست.
همزمان شاه جوان بخت بود هنوز سیمای یک فرمانروای دموکرات مشروطه خواه را داشت.
در غائله آذربایجان و فرقه دموکرات پیشه وری وقتی فشارها همه جانبه بویژه روسها و همراهی انگلیسها برای جدایی آذربایجان به گوش شاه جوان میرسد، مقاومت و ایستادگی از خود نشان میدهد.
شاه در برابر این فشارها ایستادگی کرد: «حتی اگر با ساتور همه انگشتانم را قطع کنید حاضر به امضای جدایی یک وجب از خاک ایران نخواهم شد» (نقل به مضمون. حیف در ماجرای توطئه شوم جدایی بحرین به این قول شاهانه وفادار باقی نماند) با همین یک جمله به ارتش روحیه مقاومت و ایستادگی در برابر غائله فرقه دمکرات میداد. همواره ارتش علاوه بر تجهیزات و تسلیحات به روحیه قوی برای دفاع از میهن نیازمند است.
در آن روزهای سرنوشت ساز که از هرسو تمامیت ارضی و یکپارچگی میهن با خطر مواجه گشت، صدر اعظم ایران در یک بازی پیچیده دیپلماتیک استالین را کیش و مات کرد. نه امتیاز نفت شمال را به روسها داد و نه حاضر شد با فرقه دمکرات، همکاری چندانی بکند. فقط آنها را به بازی میگرفت و زمان میخرید تا وقت مناسب برای برچیدن این فتنه فراهم شود. او با قول امتیاز نفت شمال به روسها، زمان داد تا زمین بگیرد.
ارتش دلاور ایران زمین در کنار رهبری و وزیر خردمند به پشتوانه ملی و با فرماندهی رییس ستاد ارتش سپهبد «حاج علی رزم آرا» گوش به فرمان تاریخ نهاد و در یک عملیات برق آسا به اشغال آذربایجان توسط فرقه دموکرات پایان داد.
گفته میشود «سپهبد رزم آرا» در حالی که از فرط هیجان سرخ گون شده بود و اشک در چشمانش روان، خطاب به سربازانش هنگام ترک تهران به سوی آذربادگان فرمان داد: «پیش به سوی نجات آذربایجان؛ بروید با سلحشوری و از جان گذشتگی روح ملت ایران را به میهن خویش بازگردانید». (نقل به مضمون)
درتاریخ معاصرتنها یک بار سیاستها ومعادلات دیپلماسی جهانی به سود ایران رقم خورد. جنگ سرد تازه آغاز شده بود. درکنفرانس «تهران و یالتا» جهان درمیان فیروزمندان مُتفق تقسیم شده بود. استالین خیال رسیدن به آبهای گرم را داشت. همچون «پتر» ملعون و این خیال باطل باید از آذربایجان ایران میگذشت تا این بار تزارهای سرخ بدین وسیله به آبهای گرم خلیج فارس دست یابند. خیالی که با دیپلماسی آن روز فاتح بزرگ جنگ جهانی دوم آمریکا، منافات استراتژیک و راهبردی داشت.
وقتی استالین بوسیله «باقروف» طرح جدایی آذربایجان از ایران را تمام شده تلقی میکرد، «ترومن» رییس جمهور آمریکا در یک پیام فوری که بیشتربه یک بلوف سیاسی و اولتیماتوم شباهت داشت تا پیغام، خطاب به روسها گفت: «دست از اشغال آذربایجان ایران بردارید زیرا کودک متولد شده است». (یعنی آمریکا به بمب اتمی دست یافته است و اگر به اشغال ایران پایان ندهید با حمله اتمی آمریکا مواجه خواهید شد) با همین پیام کوتاه واولتیماتوم استالین دست از حمایت فرقه خائن دموکرات پیشه وری برداشت. کنسولگری روسها در آذربایجان در پاسخ به اعتراضات پیشه وری از عدم حمایت روسها در لحظات پایانی در مقابل ارتش ایران گفت: «آنکس که تو را آورد حالا به تو میگوید برو».
این بود شرح کوتاه از رخدادی مهم و بزرگ در تاریخ میهن.
بدین ترتیب با همبستگی ملی، اتحاد ارکانی نظیر رهبری، وزیر و ارتش و حمایت همه جانبه آحاد ملت، روح ایران پس از یک سال فترت و جدایی به مام میهن بازگشت.
۲۱آذرماه روز گریز اهریمن را به همه ملت ایران شادباش و تهنیت عرض میکنم. جا دارد این روز به عنوان روز نجات آذربایجان در تقویم رسمی ایران زمین برای همیشه ثبت و ماندگار شود.