ماهیگیری حزب ندا از آب گل آلود پانترکیسم
بابک اردبیلی
آگاهانی که امور و مسایل ایران را از منظر ملی پیگیری میکنند با ظرافت و دقت متوجه هستند که عدهای برای مناطقی از ایران در پی ایجاد هویت و هم بستگی قومی به آن معنا از قومیت که مثلا در آمریکا در مطالعات سرخ پوستان در مقابل سفید پوستان آنگلوساکسون به کار میرود، میباشند. ادبیات موضوع از همین مطالعات ونیز نگاههای نومارکسیستی مانند نظریه «استعمار داخلی» کسب و اخذ میشود. این موضوعات برای ایجاد غیریت و ایجاد یک همبستگی بر مبنای هویت قومی -به معنایی که ذکر شد-برای اینکه مبنای کنش سیاسی باشد، بکار میرود. آنها با ابداع «ما» ی استعمار شده که به شدت از تبعیض رنج میبرد سعی در ابزارسازی از نمادهای «ما و تبعیض» ِ تصنعی بر مبنای روایتی رادیکال، میان این «ما» که ملیت در بند است و غیر کرده وبه کمک تمایزاتی که بشدت رمانتیک و از عاطفه، انگیزش و هیجان باردارشده، قطب بندی ایجاد میکنند. بحث این نیست که نمیتوان در یک جامعه هویتهای متکثر به اعتبارات متعدد قایل شد و یا در ایران تبعیض، ستم یا عقب ماندگی وجود ندارد بلکه بحث سر این موضوع است که تبعیض و ستم و عقب ماندگی از منطق توضیحی آنها که سخت ایدیولوزیک و ابزاریست در راه ابداع ملیت تبعیت نمیکند. روایت آنها سرشار و آکنده از کد گذاریهای منفی علیه وحدت و موجودیت «ایرانی» میباشد که خارج از واقعیات تاریخ زندگی ملت ایران و دلالتهایی فاقد حقیقت و سخت کاذب تولید شده است؛ آنها مقدمات لازم برای ایجاد یک جنبش ناسیونالیستی را بعنوان برنامه و لیستی از مطالبات مدنی ارایه دادهاند. این برنامهها و مطالبات که ممکن نیست مطرح شود مگر آنکه برایش پیشاپیش بستری مناسب که چیزی بغیر از تاریخ سرتاپا جعلی نمیتواند باشد؛ فراهم و ایجاد شود. این تاریخ و این هویت و این برنامهها سرتاسر اقدام و توطیه ایست بر علیه ملیت کاملا موجود و مستقر تاریخی که چارهای ندارد جز اینکه مانند هزارهها از موجودیت خود دفاع کند. این دفاع کوششی تمام قد در مسیر آشکار کردن حقیقت و برملا کردن «دروغ» و دستگاه دروغپرداز و بروکراسی ناپیدای مجری آن میتواند باشد.
بعد از اتفاقات عجیب و غریب استادیوم یادگار تبریز، که اگر هنوز کسی باشد که متوجه نشده اینگونه حرکتها چه سمت و سویی دارند وچطور بستری برای اینکه هر حادثهای را به سرعت مبدل به اقدامی علیه «موجودیت ما» کند، فراهم شده؛ میبایست به فتوی ملی برای او نماز میت گذارد. شاخه آذربایجان شرقی حزب جدیدالتاسیس ندا که متاسفانه مانند اغلب احزاب پدید آمده بعد از مشروطه به فرموده و از بالاست و مسولین طراز اول آن پایشان در ساختار و هرم قدرت ثابت و محکمی است و به منابع از پیش مهیا دسترسی دارند، بیانیهای در آستانه سفر رییس جمهور به آذربایجان شرقی منتشر کرده و در آن علاوه بر معرفی کردن تیم تراکتور به عنوان تیم آذربایجان و اشاره به اتفاقات روز شنبه، شبه مطالباتی نظیر فرهنگستان زبان ترکی را مطرح کرده تا از این طریق افکار عمومی استان را که در جریان این بازی و بر اثر بیمسئولیتی و بیتدبیری مدیران بیکفایت استانی و مملکتی جریحه دار شده است را به سوی خود جلب کندغاگر این بیانیه و سیاق و عبارات آن را چیزی به مثابه فصرت طلبی به حساب نیاوریم باید نسبت به دانش سیاسی و فهم ملی آنها از امور کشور سخت بدبین شویم.
در پاسخ به این بیانیه و دوستان کم تجربه حزب ندا ذکر چند نکته ضروری مینماید:
۱. تیم تراکتورسازی تبریز، همانطور که از اسمش بر میآید تنها یک تیم است در تبریز، همانند پرسپولیس که تنها یک تیم در تهران یا ابومسلم که یک تیم در مشهد است، چه دستهایی پشت پرده در حال فعالیت و نفرت پراکنیاند که به دنبال تبدیل تراکتورسازی از یک تیم فوتبال به یک نماد برای یک منطقه از ایران هستند!؟ چه کسانی به دنبال پروژه یوگوسلاوی و کاتالونیای اسپانیا و الگو برداری از این مناطق برای ایران هستند که درسناریوی آنها اتفاقا قرار است طی یک توطیه پیچیده در حق آن تنها «تیم مظلوم» که بار ملیت را به دوش میکشد در پیش چشم همگان ستم و تبعیض روا شود!؟ بیشک همین افراد در اتفاقات استادیوم تبریز دست داشته و نه تنها در این جریان، در بسیاری از جریانات ضد ملی و ضد ایرانی که در آذربایجان و سایر نقاط ایران رخ داده است نقش دارند، همان کسانیکه راه را برای انواع قراردادهای یکطرفه اقتصادی به سود ترکیه باز کرده و ایران و به خصوص منطقه آذربایجان را تبدیل به بازار مصرفی کالاهای ترکیه کردهاند و از مملکت مستعمرهای اقتصادی برای ترکیه ساختهاند، که دلیل و اهداف بلند مدت از این پروژهها را همه میدانیم و اگر نمیدانید دست کم به مطلب روشنگرانه و پر از دغدغه شیرین هانتر مراجعه کنید. اگر شما یک حزب هستید و میپندارید قرار است در کشور کاری کنید بجای شنا در آب آلوده بیایید کمک کنید نورافکنهایی روشن شود که ببینیم چرا و به چه دلیلی و از طریق چه برنامههایی نساجی ایران (در زمان مدیریت حامیان و مدیران بالا دست شما یا دوستانتان) به نفع ترکیه ورشکست شده و سیستم بازار و توزیع در آذربایجان و بخش وسیعی از ایران تبدیل به کارگزار و دلال منسوجات ترک گشته و چطور و از چه راهی بازار ما شعبهای فرهنگی در خدمت ایده پان ترکیسم؟! البته میدانیم که این کارهای پردردسر با ذایقه شما سازگار نیست و شاید هم به صلاح یا منفعت نباشد.
۲. نجات دریاچه ارومیه یک مطالبه ملی و اساسی است، خشک شدن دریاچه ارومیه که بر اثر بیتدبیری و احداث بیرویه سدهای کم بازده در دولتهای پس از انقلاب و به ویژه دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی اتفاق افتاده است خطرات و فجایع زیست محیطی فراوانی را متوجه حیات ایران کرده است که رسیدگی به این امر قطعا باید در دستور کار حکومت قرار بگیرد که هیچ نسبتی با شعار که تنها صنعت پرسود این سی و اندی سال شما داشته، ندارد. و چنان ابعاد بحرانی یافته که کارشناسان از نزدیک شدن «نزاع درونی» حول محور آب خبرمی دهند و عدهای فجایع و عوارض آنرا وخیمتر از تحریم و یا جنگ میدانند. اگر شما صداقتی دارید و دغدغهای که از نگرانیها برخاسته بیایید کمک کنید نورافکنی بر روی چگونگی ایجاد این بحران خارج از زد و بند و جناح بندی مرسوم حاکیت روشن شود. بیایید ببینیم چه کسی محیط زیست و مدیریت آب کشور را بهم ریخته؟ اما مطرح کردن این مطالبه در کنار شبه مطالبههایی مانند ایجاد فرهنگستان زبان ترکی که همه میدانیم نه مطالبه اصلی و اولویت مردم آذربایجان است و نه با پیوستگی تاریخ ایران و نه با هویت آذربایجان سازگار است و نه در حال حاضر شدنی و اجراییست چیزی جز دمیدن بر شعار انتخابات رسیده و من رای میخواهم چیز دیگری نمیتواند باشد. زبان فارسی بعنوان زبان ملی ماست که نقش حافظه قارالذات اهالی آذربایجان را دارد. در تمامی سدههای طولانی اهالی آذربایجان تفکر، احساس انگیزه، رویا و عشق و غم خود را در این زبان ضبط و ثبت کردهاند؛ ایجاد فرهنگستان زبان ترکی اگر دقیقا توضیح داده نشود که منظور از ترکی چه هست و چه نسبتی با تاریخ و واقعیات دارد و سمت و سو و بستر آن چگونه خواهد بود و چه منطق و فلسفهای پشت آن چیزی جز نان قرض دادن به جریان مسموم نخواهد بود. فرهنگستان زبان موضوع سادهای نیست، چندین ایرانشناس و زبانشناس و مورخ و ادیب که صلاحیت علمی آنها تایید شده باشد باید سالها روی این موضوع کار کنند و نتیجه چنین پژوهشی هزاران صفحه کار علمی خواهد بود که در آنصورت باید دید که این برنامه قابل اجرا شدن هست یا خیرنه اینکه طرح و محتوا و ماهیت آن از تنور مشتی پا ترک و ضد ایرانی بیرون آید. به خصوص در حکومت جمهوری اسلامی که هویت ملی ایرانیان همواره در معرض تهدید تنگ نظران داخلی قرار داشته و تکیه بر هویت ایرانی و ملی با اتهاماتی نظیر باستانگرایی، تبلیغ زرتشتیگری و جریان انحرافی مواجه میشودو هنوز حکومت به ملی گراییو عناصر ملیت ایرانی با عینک شک و بدبینی نگاه میکند.
بیایید با هم به این پرسشها پاسخ دهیم که چطور میشود ناسیونالیسم ایرانی و تکیه بر هویت مشترک ایرانیان با انواع تهدیدها و محدودیتها مواجه شود اما عدهای به راحتی مواردی را بیان میکنند که نه تنها خلاف واقع و بدیهیات تاریخی ایرانزمین است بلکه مصداق بارز کوبیدن بر طبل تفرقه است.
در شرایطی که کشور ما دهها سال است سلیقهای اداره میشود و با عوض شدن هر وزیر و معاون وزیر (دولت که جای خود دارد) اساسیترین برنامههای کشور به هم میریزد چه کسی تضمین میکند با کوچکترین تغییری در سطوح مختلف مدیریتی فرهنگستان زبان آذری تبدیل به کانونی برای تاریخسازی و زبانسازی جعلی برای آذربایجان و آذریها نشود!؟ در حال حاضر ما این تاریخسازی و زبانسازی را برای مردم آذربایجان در کتابهایی مختلفی که فاقد هرگونه سندیت تاریخی و مرجعیت علمی میباشند و به شکلی برنامه ریزی شده در آذربایجان توزیع میشوند شاهدیم. بیایید به این پرسش پاسخ بدهیم که محتوای ضد ملی و ضد ایرانی کتابهای درسی مدارس در کجا و توسط چه کسانی تنظیم و تدوین میشود؟ بیایید ببینیم چه دستهایی در کار است که شبکههای استانی تلویزیون را در مسیر ایجاد زبان معیار متناسب با گویش آرانی و تغییر گویش مردم آذربایجان قرار داده است؟
امید است حزب ندای ایرانیان شعبه آذربایجان شرقی منافع ملی و سرزمینی ملت ایران را سرلوحه کار خود قرار داده و بازیچه دست قدرتهای منطقهای و فرامنطقه ای که برای خاک ایران عزیزمان چشم طمع دوخته اند نشود.