بازی «پلیس خوب،پلیس بد» امریکا و اسراییل
سازمان جوانان حزب پانایرانیست- میدل ایست آی
قصه باراک درباره جنگ قریبالوقوع اسراییل و ایران داستان اصلی را پنهان میکند.
بازی پلیس خوب پلیس بد امریکا و اسراییل در حقیقت استراتژیای بود برای اینکه تحریمهای فلجکننده علیه ایران را به تایید شورای امنیت سازمان ملل برسانند.
مدارک جدید منتشرشده بهوسیله وزیر دفاع سابق اسراییل ایهود باراک اشاره میکنند که در سالهای گذشته اسراییل سه بار به جنگ با ایران نزدیک شده بود. البته اگر شما به اطلاعات فراوانی که درباره این داستان در رسانهها منتشر شد باور داشته باشید.
اما شما نباید این موضوع را باور کنید. این آخرین داستان تنها ادامهای است از یک اقدام زیرکانه که دولت اسراییل از ایهود اولمرت تا بنیامین نتانیاهو آن را اجرا میکردند برای اینکه جهان را متقاعد کنند که آنها به شکلی جدی جنگ با ایران را مدنظر دارند و جهانیان را وادار کنند که اگر نمیخواهند با ایران وارد جنگ شوند تحریمهای سختی را علیه این کشور وضع کنند.
همچنین شواهدی جدی دراینباره وجود دارد که دولت اوباما کاملا آگاهانه به ایفای نقش خود در برنامه پلیس خوب پلیس بد با همراهی اسراییل درباره خطر جنگ صوری تا اوایل سال ۲۰۱۲ میپرداخت تا بر سیاستهای مربوط به ایران در کشورهای دیگر تاثیر بگذارد و به اجماع سیاسی علیه ایران دست یابد.
در آخرین قسمت از ماجرای بهظاهر بیپایان تهدید جنگ اسراییل مجموعه مصاحبههایی است که در داخل اسراییل با ایهود باراک شده است. در این مصاحبهها باراک به بیوگرافی نویسان خود «شواهد جدید درباره اینکه چقدر اسراییل به جنگ با ایران نزدیک شده بود» را فاش کرد و افزود: «من و آقای نتانیاهو هرسال آماده میشدیم که به ایران حمله کنیم ولی همیشه مشکلی پیش میآمد». باراک به سه داستان مختلف از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ اشاره کرد که در آنها اسراییل آماده عملیات هوایی و بمباران تاسیسات اتمی ایران بوده است.
ولی با نگاهی دقیقتر به ادعاهای باراک متوجه میشویم که نه نتانیاهو و نه باراک هیچکدام واقعا آماده رفتن به جنگ با ایران نبودند.
یکی از قسمتهای این ماجرا در سال ۲۰۱۰ و دستور نتانیاهو برای آمادهباش بودن نیروها در بالاترین سطح آمادگی برای جنگی واقعی بود که این دستور با مخالفت گابریل اشکنازی فرمانده ستاد کل فرماندهی و عملیات ارتش اسرائیل مواجه شد. هرچند در یک برنامه تلویزیونی اسراییل درباره این موضوع برنامهای پخش کرد که در آن گفته شد این دستور بهعنوان مقدمهای برای جنگ صادر نشده بود.
هرچند که در آن برنامه تلویزیونی تاریخ دقیق این موضوع گفته نشد ولی این داستان ارتباط مستقیمی دارد با آنچه در ۱۷ می ۲۰۱۰ رخ داد. زمانی که اردوغان رییس جمهور ترکیه و دا سیلوا رییس جمهور برزیل به توافقی برای «مبادله سوخت» با ایران دست یافتند. نتانیاهو این توافقنامه را مانوری برای از مسیر خارج کردن تصمیم جدید شورای امنیت سازمان ملل درباره تحریمها خواند، ولی دولت هیچگونه اضهار نظر عمومی در آن روز انجام نداد.
باراک تکذیب کرد که او و نتانیاهو برنامهای برای جنگ واقعی با ایران داشتهاند که از این موضوع میشود برداشت کرد تمام این ماجرا فقط یک بلوف بوده است برای اطمینان خاطر از اجرای تحریمها. مخالفت اشکنازی با اجرای فرمان نتانیاهو به این دلیل نبود که ممکن است این تصمیم اسراییل را وارد جنگ کند بلکه به این دلیل بود که بهسادگی میتوانست پاسخی نظامی از طرف ایران داشته باشد.
هر دو باراک و اشکنازی درباره این برنامه موافق بودند، بعلاوه اینکه ارتش اسراییل برای اجرای عملیاتی موفق در برابر ایران توانایی کافی ندارد و نمیتواند بدون دخالت امریکا کار موثری را انجام دهد. این موضوع بازخوردهای زیادی در میان الیت امنیتی اسراییلی داشت و با در نظر گرفتن اینکه اسراییل بدون حمایت کامل امریکا نمیتواند عملیات موفقی را در برابر ایران داشته باشد، این الیت کاملا با جنگ مخالف و در عوض پشتیبان فشار جهانی برای اجرای تحریمها بودند.
قسمت دیگری از این ماجرا که در مصاحبه باراک مطرح شد موضوع درخواست وی از ایالات متحده برای به تعویق انداختن رزمایش مشترک آنها در بهار سال ۲۰۰۲ بود و میگوید دلیل این درخواست این بود که او تصمیم داشت در صورت لزوم حمله به ایران این کار را بدون دخالت امریکا انجام دهد. ولی میبینیم رزمایش چند ماه بعد انجام شد و باراک در صورتی که میخواست حملهای انجام دهد زمان کافی برای این کار را در اختیار داشت ولی چنین اتفاقی رخ نداد. باراک هیچ توضیح واقعیای ارایه نداد و صرفا به گفتن جملهای که «نتوانستیم زمان مناسب را بیابیم» اکتفا کرد.
دولت اوباما تظاهر میکرد که از خطوط قرمز نتانیاهو برای حمله آگاهی دارد. ولی در حقیقت اوباما همراه استراتژی اسراییلی نقشی را ایفا میکرد برای به دست آوردن حداکثر حمایت برای تحریمهای شدیدتر علیه ایران تا این کشور را بهپای میز مذاکره بکشاند و برنامه اتمیاش را تعطیل کند.
گری سیمور مشاور اوباما در امور هستهای، در سال ۲۰۰۸ به شکلی آشکار و مستقیم این موضوع را مطرح کرد و گفت: «دولت اوباما برنامه ندارد بهگونهای رفتار کند که از تهدیدهای اسراییل پیشگیری کند، چرا که ما میخواهیم از این تهدید بهعنوان ابزاری سیاسی بهره ببریم».
سیاست دولت اوباما در برابر ایران از همان ابتدا اینگونه بوده است. در سال ۲۰۰۹ رابرت گیتس وزیر دفاع دولت اوباما و دیوید پتراوس فرمانده ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحده آمریکا هر دو به شکلی عمومی عنوان کردند که اسراییل آمادگی حمله به ایران را در چند سال آینده خواهد داشت مگر اینکه ایران در برنامه اتمی خویش عقبنشینی کند. در میانه سال ۲۰۰۹ نیز اوباما دو تن از کارکنان کاخ سفید دنیس راس و جفری بیدر را به چین اعزام کرد با این پیام که ایالات متحده بیش از این نمیتواند مانع از حمله اسراییل به ایران شود مگر اینکه شورای امنیت بستهای قدرتمند برای تحریمهای سخت اقتصادی علیه ایران را بپذیرد.
سو استفاده سیاسی از تهدید اسراییل هفت ماه بعد از گزارش هاآرتز در ماه می سال ۲۰۰۹ آغاز شد. گزارشی که در آن آمده بود که لیون پانتا مدیر سی آی ای به توافقی با باراک و نتانیاهو رسیده است مبنی بر اینکه اسراییل هیچگونه حمله نظامیای را بدون مشورت واشنگتن انجام ندهد. گزارشی که تقریبا تمام مقامات عالیرتبه امنیتی پذیرفتهاند که نشانهای بود برای اینکه اسراییل میتواند بدون همکاری ایالات متحده به ایران حمله کند.
آنچه در سال ۲۰۱۱ رخ داد درواقع یک بازی پلیس خوب پلیس بد بود که میان پانتا و باراک در یک موقعیت حساس تاریخی درجایی که امریکا و اسراییل به شکلی تنگاتنگ در استراتژیای همکاری کردند که شورای امنیت را به امضای تحریمهای فلجکننده علیه ایران وادار کنند و از طرف دیگر به ایران فشار بیاورند که درباره برنامه اتمیاش مذاکره کند.