پاسخ به گزافههای یک ضد ایرانی
مجید بچاوی
روزنامه تلگراف انگلیس مطلبی با عنوان «این اتفاقی است که برای یک فعال عرب میافتد: تجاوز، ضرب و شتم و بدرفتاری»، به قلم رحیم حمید، منتشر کرده است.
این مطلب سرشار از کلیدواژههایی است تا موضع گروههای ضد ایرانی را دراماتیزه و برای جریحهدار کردن وجدان «غرب» منتقل کند و درواقع شرح ماجرای آقای حمید است پس از به زندان افتادن و رفتن از ایران به آمریکا. در این وجیزه کوشیدم بخشی از ادعاهای این آقای فعال عرب را به محاکمه بکشیم و نوری بر واهی بودن آن بیفکنیم. تیتر این مطلب بهاندازه کافی غلو را در این «روایت» درام نشان میدهد. اینکه این نویسنده برای نشان دادن مظلومیت دروغین و ادعایی خود حاضر شده «تجاوز» به فعالان را بهعنوان مجازات فعالیت در صدر بنشاند، چیزی نیست جز فروریختن کاخ شرافتی که هر ایرانی میبایست داشته باشد اما قطعا خودفروشان و دشمنان ملت و کشور از آن بیبهره هستند. این «فعال» نوشته:
۱. غرب به دنبال این است که از مجهز شدن ایران به نیروی اتمی جلوگیری کند و در این میان مسایل حقوق بشری به کنار رانده میشوند و زندانیان سیاسی، قربانیان شکنجه و اقلیتهای اتنیکی مورد آزار واقع شده را ناامید میکند.
پاسخ: این آقا آنچه بهعنوان فعالان عرب زیر شکنجه معرفی میکند چیزی نیست الا گروههای «تروریستی» که توسط برخی دولتهای همسایه و نیز غیرهمسایه پرورش داده و به خدمت گرفته میشوند تا در کوی و برزن بمبگذاری کنند و مردم بیپناه را بکشند تا بخشی از سرزمین ما را در طبق اخلاص به دیگری و دشمن تقدیم کنند. در ایران چیزی به نام «اقلیت اتنیکی» وجود ندارد. این اصطلاحی است که برای اشاره به مهاجران غیربومیای که به اروپا رفتهاند در دایره لغات اروپا ابداع شد. مفهوم «قوم» نیز آنگونه که در اروپا فهمیده میشود در ایران وجود ندارد. هیچ ایرانی از هر تیره و تباری در اقلیت قرار ندارد و اینگونه عبارتها به شکلی ویژه بهوسیله قومگراها استفاده میشوند. آنها میخواهند مردم عربزبان خوزستان را چون یک واحد مجزا و بخشی از یک ملت بیگانه در برابر ملت ایران قرار دهند. این مساله بهاندازه کافی در ایران بیوجه و ریشه است. عربزبانان خوزستان بدون هیچ نوع تبعیضی بخشی از ملت بزرگ ایران هستند. آنها همان حقی را دارند که مابقی ایرانیان. در ایران مساله «نژادی» وجود ندارد؛ در ایران ایرانی و انیرانی بودن یک مساله نژادی نیست بلکه مساله هویتی و فرهنگی و وفاداری است نه آنگونه که این افراد دنبال میکنند نژادی. این افراد بدون اینکه اعلام مستقیمی کنند ادامه همان نگاه «نژادی» حزب بعث را به گردن فکر دارند و درواقع تمام بحثهای آنها بحثی در حولوحوش یک نژادی است که ابعاد آن روشن نیست. آنها زبان عربی را معادل یک نژاد و آنهم نژاد سامی قرار میدهند که باید واجد دولت و ملت و سرزمین واحد خود باشد. این فکر نهتنها نژادپرستانه است بلکه کارگزار داخلی افکار الحاقگرایانه همسایههای نانجیبی است که خلاف حقوق همسایگی عمل میکنند. او در ادامه میگوید:
۲. بیشتر رهبران جهان بر این باورند که در ایران تبعیض نژادی وجود ندارد. ولی تجربه من خلاف این موضوع را ثابت میکند. من قربانی نژادپرستی ضد عربی در ایران هستم.
پاسخ: چگونه در کشوری که تبعیض نژادی علیه عربها یا عربزبانها وجود داشته باشد دبیر عالی امنیت ملی کشور (علی شمخانی) یک عرب است؟ چگونه در کشوری که تبعیض نژادی علیه عربها یا عربزبانها وجود داشته باشد در مجلس آن نمایندگان عرب یا عربزبان حضور دارند؟ چگونه در سیستم آموزشی کشوری که تبعیض نژادی علیه عربها یا عربزبانها وجود دارد کتاب زبان عربی جزو دروس همیشگی و اجباری است؟ همه تقریبا از دبستان تا دبیرستان عربی میخوانند، عربی جزو دروس کنکور برای تمام رشتههاست؛ یعنی برای پذیرفته شدن در هر رشتهای زبان عربی بمانند سایر دروس کنکور اهمیت دارد و در سرنوشت تحصیلی و شغلی موثر است. در صداوسیما کانالهایی به این زبان برنامه پخش میکنند. در دانشگاه رشته تخصصی برای آن وجود دارد و در حوزه اغلب دروس به عربی خوانده میشود. کتابهای متعدد به عربی چاپ میشود و چیزهای دیگر! این آقا قطعا تجربهای شخصی مبنی بر برخوردهای سیستماتیک نژادی نداشته است و صرفا ادعایی کرده جهت مظلومنمایی. چگونه میشود در یک کشور اعضای خبرگان رهبری یکی از شروطشان تسلط به زبان عربی باشد اما در آن کشور علیه عربزبانان برخورد نژادی صورت بگیرد؟! چگونه صدها سردار و امامجمعه عربزبان باشند و آنگاه عربزبان بودن مساله امنیتی و تبعیضی باشد؟ حمید در ادامه میگوید:
۳. من متعلق به اقلیت اتنیکی عرب ایران هستم که به اهوازی معروف هستند. سرزمین ما الاحواز اکنون بخشی از جنوب غربی ایران است. شهری که غنی از نفت و در کشاورزی بسیار پررونق است در سال ۱۹۲۵ ضمیمه ایران شد.
پاسخ: مغلطه اقلیت اتنیکی در پاسخ اول توضیح داده شد. اما، الف: سرزمین واژهای با مفهومی سیاسی و جغرافیایی مشخص و روشن است که اطلاق آن به شهری از شهرهای یک کشور نادرست است. البته از زبان تجزیهطلبان شنیدن اینگونه واژهها دلایل روشنی در بردارد. ب: نام شهر اهواز در استان خوزستان همیشه به همین شکل و بدون ال معرفه به کار میرفته است و نه به شکل احواز (کذا). در سفرنامههای کهن و اسناد رسمی از دیرباز تاکنون اهواز و استان خوزستان شهر و استانی از ایران بودهاند و هیچگاه از نقطه دیگری به خاک ایران ضمیمه نشدهاند. این ادعایی واهی است که بهوسیله تجزیهطلبان پان-عرب و قومگراها مطرح میشود و هیچگونه وجه تاریخی ندارد.
نویسنده در ادامه میگوید:
۴. یک سال پس از قیام عربهای اهواز در سال ۲۰۰۵ علیه اشغال اهواز بهوسیله ایران!، رژیم تهران دستگیریهای گستردهای را آغاز کرد که در حدود ۲۵۰۰۰ نفر از اهوازیهای فعالان فرهنگی، سیاسی و حقوق بشر بودند.
پاسخ: الف: در کدام کشور جهان میتوانید کشوری را بیابید که مردم یک شهر به ادعاهای تجزیهطلبانه پرچمهای مناطق خیالی و تجزیهشده خود را به اهتزاز درآورند، بمبگذاری کنند، به امکانات شهر آسیب برسانند و حکومت کشور را اشغالگر بخوانند و سران آن کشور با گُل به استقبال تجزیهطلبان بروند؟ پس دعوا سر نژاد و تبعیض نیست بلکه ادعا، ادعای تجزیهطلبانه است. چگونه خلاف تمام اسناد و مدارک و مسلمات غیرقابلشک و بحث، عدهای «ایران» را اشغالگر مینامند و بعد برخورد قانونی را بهعنوان برخورد نژادی معرفی میکنند؟ در این نوشته غلطهای عمده و کلانی وجود دارد که نشانگر بیسوادی نویسنده است. خوزستان نهتنها توسط ایران اشغال نشده بلکه خود ایران و عین ایران است. مساله اشغال یک ادعای دروغین تجزیهطلبانه است و ایران مانند هر ملتی از وحدت و تمامیت خود دفاع خواهد کرد. مساله تجزیهطلبان فریبخورده و مزدور با مساله عربزبانان جداست. اهالی ایران میتوانند و حق دارند مطالبه و اعتراض داشته باشند اما قطعا این مطالبه و اعتراض باید در درون منطق تعالی و رشد و ترقی کشور و آسایش و آبادی این سرزمین مقدس باشد و نه در راستای منافع ملتی دیگر و آسیب به این مملکت. ب: این تعداد ۲۵۰۰۰ نفر قطعا یک عدد دروغ است و جای شگفتی است که چطور یک نشریه حرفهای اجازه داده این مطلب شعاری و اتهامی بهراحتی در آن درج شود. اگرچه اگر این تعداد هم بود هیچ ایرادی نداشت اما بههرحال دروغ و تهمت و کذب است. در اهواز این تعداد فعال عربزبان در حوزههای یادشده وجود ندارد. ج: تلگراف باید پاسخ دهد: این چگونه فعال حقوق بشر و فرهنگ و سیاست است که در شهر محل سکونت خود بمبگذاری میکند؟ سوابق این فعالیتهای انسان دوستانه کجاست؟ نه اینکه تمام این افرادی که رسانهها بهعنوان فعال مدنی و حقوق بشر مطرح کردند سابقهداران و تجزیهطلبانی بودند که دستشان به خون همشهریان و هموطنانشان آلوده بود؟
آقای رحیم حمید در ادامه به ذکر شیوههای شکنجه و اینکه چه برخوردی با او در زندان سپیدار شده است میپردازد و اینکه با وثیقه ۴۰ میلیون تومانی آزاد و پس از مدتی از کشور خارج میشود و اکنون نیز در ایالاتمتحده به همراه همسرش زندگی میکند.
روزنامه تلگراف حتما تعدادی روزنامهنگار و خبرنگار حرفهای دارد که بداند «چهل میلیون وثیقه» مبلغ مناسب و خوبی است و با جرم این تجزیهطلب سنخیتی ندارد و اتفاقا تبعیض مثبت به چشم میآید! از سوی دیگر این فرد که مجرم بوده بهراحتی از کشور خارج شده! چگونه با این همه خفقان توانسته از کشور برود؟ اگر این مقدار تبعیض وجود دارد چگونه از خیر چهل میلیون وثیقه گذشته و کشور را ترک کرده؟ حقیقتا بچههای وطنپرست و ملی این سرزمین برای وثیقههای اندک و نصف این مقدار لنگ میمانند و حتا نمیتوانند از خیر بیست میلیون بگذرند!
وظیفه ما ملیها در این شرایط خطیر بس مهم و ویژه است و باید از منافع و حیثیت و شرف مملکت و کشورمان پدافند کنیم و قطعا با تمام توان به این امر بر خواهیم خاست.