پروژه ۲۰۲۰: بخش دوم، روسیه
تهیهوتنظیم:مجیدبچاوی
در دنیای دوقطبی و بلوکبندی گذشته، غرب تقریبا همه تلاشهای خود را در تقابل با بلوک شرق توجیه و معنا میکرد. چرخ اقتصاد، صنایع نظامی، دیپلماسی و تقریباً تمام آنچه در عالم سیاستگذاریهای غربی میگنجید در برابر بلوک شرق به کار افتاده و دارای توجیهی منطقی بود. با فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ خلأ مرگبار نبود رقیب و دشمن جهان غرب را فراگرفت. گویی بلوک غرب که با از بین رفتن همتای شرقی دیگر یگانه ابرقدرت جهان شده بود، تنها دلیل زیست و معنای وجودی خود را از دست داده بود. دوره تقابل و جنگ باید جای خود را به پروسه مهار و کنترل میداد. در ادامه، جهان غرب در همان زمانی که به دنبال معنا و دلیلی دیگر برای به کار انداختن صنایع و تبیین فلسفه وجودی خود بود نگاهش از کشوری که همچنان در جاذبه اتحاد جماهیر شوری میسوخت و سودای بلوکبندیای دیگر را در سر میپرورانید هرگز برداشته نشد و با تحلیلهای موشکافانه و راهکارهای پیچیده همیشه طنابهای مهارکننده آن خرس یخبندان را تحت مراقبت و کنترل خود داشت. در این بخش از گزارش سازمان امنیت ملی امریکا به نگاه تحلیل گران ایالاتمتحده به شرایط احتمالی آینده روسیه میپردازیم.
نام روسیه در جایهای بسیار و نقاط مختلفی از گزارش به چشم میخورد. ازجمله در بخش قدرتهای در حال ظهور، کشورهایی که تلاش برای گسترش سلاح اتمی و ادوات نظامی دیگر را دنبال خواهند کرد، احتمال نزدیکی به اروپا بهواسطه نیاز روزافزون آن اتحادیه به گاز طبیعی و … ؛ اما بخش تحلیلی مهمی در رابطه با چالشها و مسایل پیش روی روسیه و منطقه نفوذ این کشور در گزارش وجود دارد که در ادامه خواهد آمد.
در بخش چالشهای جدید حکومت اینگونه میخوانیم:
روسیه این پتانسیل را دارد که موقعیت بینالمللی خود را با توجه به جایگاهش بهعنوان صادرکنندهای بزرگ درزمینۀ نفت و گاز بهبود بخشد. هرچند، روسیه با یک بحران جمعیت شناسانه(دموگرافیک) مواجه هست که نتیجهای است از نرخ پایین زادوولد، خدمات درمانی ضعیف و شرایط محتملی برای انفجار ایدز. در جنوب، این کشور هممرز است با منطقهای بیثبات در قفقاز و آسیای مرکزی؛ تأثیراتی که مسلمانان تندرو، تروریسم و جدالهای بومی و محلی احتمالا به سرریز کردن آنها به درون روسیه ادامه خواهند داد. درحالیکه این عوامل سیاسی و اجتماعی حدود وسعتی که روسیه میتواند در جهان ایفای نقش کند را محدود میکنند، مسکو احتمالا شریکی مهم هم برای قدرتهای موجود (ایلات متحده و اروپا) و هم برای قدرتهای در حال ظهور مانند چین و هند خواهد بود.
در بخش دیگری با عنوان: کشورهای اوراسیا: آیا راه جداگانه خود را میروند؟ پرونده روسیه اینگونه ادامه پیدا میکند:
به نظر متخصصان این حوزه، پیشرفت سیاسی روسیه از زمان فروپاشی شوروی بهوسیله جستجویی پیگیر برای هویت ملی پسا-شوروی بغرنج شده است. پوتین، برای تعیین هویت روسی، به شکلی فزاینده متوسل شده است به ناسیونالیسم روسی و گاهگداری نیز به بیگانه هراسی. جانشینان او ممکن است بهخوبی هویت روسی را با برجسته کردن گذشته امپراتوری روسیه و تسلط آن بر همسایگانش تعریف کنند حتی اگر ایدئولوژی کمونیستی را نیز رد کنند. ازنظر متخصصان این امر، دولتهای آسیای مرکزی ضعیف هستند، با پتانسیل فراوانی برای درگیریای قومی و مذهبی در طول ۱۵ سال آینده. حرکتهای قومی و مذهبی میتوانند تاثیر بیثبات کنندهای در تمام منطقه داشته باشند. اوراسیا احتمال دارد که دچار ناهمسانی بیشتری شود صرفنظر از این واقعیت که پادنیرو (نیروی متضاد) جمعیت شناختی- ازجمله کمبود نیروی کار در روسیه و اوراسیای غربی و حضور بیشازحد نیروی کار در آسیای مرکزی- میتواند منطقه را به سوی همکاری سوق دهد. بعلاوه، روسیه و ساکنان آسیای مرکزی احتمال دارد درزمینه گسترش دادن و پیشرفت کریدرهای حملونقل برای تأمین انرژی همکاریهایی داشته باشند.
در مقام تحلیل نیز گفته شد: در میان کشورهایی که منابعی غنی دارند، روسیه بهترین چشمانداز را برای گسترش اقتصاد خود فرای استخراج منابع و همچنین ادغام هرچه بیشتر در اقتصاد جهانی دارد. برای متنوع کردن اقتصاد خود، روسیه میبایست تغییرات زیربنایی و برقرار کردن حکومت قانون را پیگیری کند که در مقابل این اقدامات میتوانند باعث تشویق سرمایهگذاری مستقیم خارجی در بیرون از بخش انرژی شود. با علم به این موضوع که اروپا احتمالا خواهد خواست که ارتباط ویژهای را با روسیهای شکل دهد که ازنظر اقتصادی قویتر باشد، مسکو ممکن است که شکیبایی بیشتری نسبت به نزدیک شدن کشورهای سابق اتحاد شوروی به اروپا نشان دهد. اگر روسیه در امر متنوع کردن اقتصاد خود شکست بخورد، ممکن است که پدیده پیشرفت اقتصادی نامتعادل کشور نفتی (پترو استیت.: کشور کوچکی که دارای منابع غنی نفتی است که در آن نهادها ضعیف هستند و ثروت و قدرت در دستان تعداد محدودی از افراد است)، نابرابری فاحش درآمد، گریز سرمایه و مشکلات اجتماعی فزاینده را تجربه کند. درباره کشورهایی مانند قرقیزستان، ترکمنستان، جمهوری آذربایجان، تاجیکستان، گرجستان و اکراین تحلیل گران اطمینان کمتری داشتند که این کشورها بهسوی تنوع اقتصادی پیش بروند و بیشترین چالش آنها برای بسط دادن صنایع خدماتی و پروژههای مؤثر است که البته پیشنیاز این موضوع مدیریت بهتر است.
کشورهای آسیای مرکزی شامل قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان، چالش سخت حفظ ثبات اجتماعی را در منطقهای پیش رو دارند که مواجه است با رشد شدید جمعیت، جمعیتی تقریباً جوان، چشماندازهای محدود اقتصادی و گسترش نفوذ اسلام رادیکال. اجازه دادن به مهاجرتهای بیشتر میتواند به فرونشاندن این فشارها در کشورهای آسیای مرکزی کمک کند. روسیه میتواند از این مهاجرت در زمینه جبران میزان مرگومیر این کشور که تقریباً یکمیلیون نفر در سال تا سال ۲۰۲۰ خواهد بود بهره ببرد. بااینوجود روسیه تجربه بسیار اندکی دارد در هماهنگ کردن مهاجرانی از فرهنگهایی دیگر. ناسیونالیسم روسی در نتیجۀ ناآرامیهای قومی داخلی روزافزون در حال گسترش است و متخصصان بر این باورند هرگونه تلاش برای گسترش سیاستهای مهاجرتی بهوسیله سیاستمداران ناسیونالیست مورد بهرهبرداری قرار خواهد گرفت. به شکل طعنهآمیزی متخصصان پیشبینی میکنند که اگر شرایط اقتصادی جهان بدتر شود و اوراسیا ایزوله شود اتحاد بیشتری در این منطقه به وجود خواهد آمد. در آن صورت، کشورهای دیگر به روسیۀ راکد و ایستا بهعنوان کشوری نگاه خواهند کرد که نظم را در حاشیه جنوبی برقرار کند درحالیکه کشورهای آسیای مرکزی مانند ترکمنستان، تاجیکستان و قرقیزستان با احتمال یک فروپاشی مواجه میشوند.
پانوشت: با توجه به تحلیلهای ارایه شده میبینیم که روسیه درگیر دوگانگیها و مسایل دولبه جدیای است. شرایط این کشور مانند بیماری است که ناراحتیهای متعددی دارد و مصرف هر دارو موجب درمان عضوی و آسیب به عضوی دیگر میشود. این بیمار نه میتواند از مصرف داروها صرفنظر کند و نه میتواند عوارض جانبی هر دارو را بربتابد. این تضاد و دوگانگی بهوضوح در موضوع کمبود نیروی کار و نرخ بالای مرگومیر دیده میشود که امکان جبران این عارضه با واردکردن مهاجرانی فراهم میگردد که هم غالبا تحت تاثیر اسلامگرایی رادیکال هستند و هم باعث تحریک ناسیونالیستهای روسیه میشوند. در مورد دیگری که عنوان شد، روسیه برای نزدیک شدن به اروپا و افزایش نقش خویش در اقتصاد جهان میبایست سختگیری بر کشورهای حوضه نفوذ خود را در حرکت آنها بهسوی اروپا کم کند و این موضوع نیز تاثیری دولبه دارد: ترقی جایگاه اقتصادی روسیه در جهان به قیمت خارج شدن کشورهای تحت نفوذش از دامنه تسلط آن کشور و افتادن در دامان اروپا. نکته دیگر که میبایست با ریزبینی بررسی شود عبارت است از چرخش رییس جمهور کشوری که مهد نخستین حکومت کمونیستی بوده بهسوی ناسیونالیسم. آیا این تغییر شگرف گواهی است بر شکست ایدههای کمونیستی و نیاز حیاتی روسیه به ناسیونالیسم برای تعریف هویت خویش و بازیابی قدرت؟ افرادی که هنوز زیر پرچم روسیه کمونیستی سینه میزنند برای توجیه این پدیده چه توضیحی میتوانند ارایه دهند؟
در سال گذشته دیدیم زمانی که روسیه اندکی برای خیزش از مرزها به خود تکانی داد غرب با تحریم اقتصادی در کمتر از دو هفته ارزش روبل را ۶۰ درصد کاهش داد و روسیه را بهپای میز مذاکره کشاند. بر اساس آگاهیهایی که کارشناسان امنیتی ایالاتمتحده از چالشهای دوگانه روسیه و لزوم باقی ماندن این غول دندانریخته در غل و زنجیر به دست آوردهاند، به نظر میرسد متولیان امر سیاسی در غرب تمهیدات دیگری اندیشیدهاند که با گذر زمان موقع ظهور و بر صحنه آمدنشان نیز فرا خواهد رسید.