پاسخهایی به عَلمداران آموزش به زبان مادری
نویسنده: امیر آقاجانی
وزیر آموزش و پرورش در روزهای اخیر از تیرماه ۱۳۹۷ سخنانی را درباره آموزش به زبان محلی ایراد کرده است که موجی از انتقادات و واکنشهای منفی از سوی برخی چهرهها و نیروهای قومگرا یا ضدایرانی را به همراه داشته است. آقای بطحایی بیان داشتند: «در برخی مناطق مشاهده شده است با زبان محلی به دانشآموزان آموزش داده میشود که این موضوع بسیار خطرناک است.»
بلافاصله پس از انتشار این گفتههای وزیر آموزش و پرورش، عدهای در واکنش به سخنان وزیر آموزش و پرورش درباره آموزش به زبان محلی در برخی مناطق، مواضع و اظهارات تند و تحریکآمیزی از خود نشان دادهاند. از جمله آنکه: «این صحبتهای وزیر آموزش و پروش در مورد خطرناک بودن آموزش محتوای درسی به زبان مادری، هم غیرقانونی است و هم غیراخلاقی. […] آموزش به زبان غیرمادری به خصوص در دوره ابتدایی به معنی تحمیل رنجی باورنکردنی به کودکانی است که فارسی را نمیفهمند و مدرسه برای آنها به مکانی ترسناک بدل میشود. نگرانی وزیر برای زبان رسمی بیمورد و ناشی از ناآگاهی صرف و متأثر از نژادپرستی فرهنگی نهادینه در منطق بیماری است که … آن را تقویت میکند. […]»
بدون شک سخنانی از این دست، یا در شرایط جهل نسبت به بنیانهای فکری در رابطه با دفاع از اصل ۱۵ قانون اساسی و حمایت از زبان ملی بازگفته شده است، یا اینکه گوینده آن به درستی میداند که چطور نیات شوم قومگرایانه و ارتجاعی خود را -به منظور تحریک اذهان هماندیش خود- از طریق هوچیگری و شلوغبازی و بهرگیری از واژههای تند و تحریکآمیز پیش ببرد.
در قانونی بودن آموزش به زبان فارسی به عنوان تنها زبان آموزشی کشور مطابق با اصل ۱۵ قانون اساسی جای هیچ شکی نیست. با کنار نهادن این موضوع، پاسخ سخنان نادرست و نیتمند این فرد را (که حتی اِبا دارد عبارت زبان ملی را به کار ببرد) در چهار مقوله به هم پیوسته میآورم:
۱-بدون شک ارتباط میان زبان ملی (زبان فارسی) با سایر زبانهای ایرانی ارتباطی از نوع تضاد و تقابل نیست، چرا که سایر زبانها (که البته جزوی از افتخارات و میراث فرهنگی این مرز و بوم هستند و ناحیههایی از نظام اندیشه و فرهنگ ایرانی را در خود حمل میکنند) در نسبت با زبان ملی –به لحاظ کارکردی- در جایگاهی قرار ندارند که بتوانند عَلم تضاد و تقابلِ گسستانداز را به دست بگیرند، چون از اساس کارکردی متفاوت برای ملت واحد ایران دارند. زبان فارسی به عنوان زبان ملی ایرانیان، زبان کلیتی است به نام ایران در قلمروی «کلی» به نام ایران. زبان فارسی همان زبانی است که به کثرتهای موجود در ایران کمک میکند تا در جامعه ایرانی و در نسبتی با مرکز-عام، خود را از جزئی به عام ارتقا دهند. زبان ملی تسهیلکننده اندرکنشهای نیروهای مختلف و کثیر اجتماعی و سیاسی جهت ارتقا و بالندگی است. این زبان عامل اتحاد و پیوند ملت ایرانی است. زبان ملی بخشی از تمدن کلیت واحدی به نام ایران است که حجم انبوهی از تولیدات اندیشه و فرهنگ و سنت و «جدیدِ در قدیم»های مردمان ایرانی را در خود دارد و بخشی از روحِ «وحدتِ وحدت و کثرتها» است. زبان فارسی به عنوان زبان ملی ایرانیان، بخشی از نظم طبیعی حاکم بر ایران است که منجر به تداوم ایران میشود. با حمله به این زبان در واقع به رکنی مهم از ارکان این نظم طبیعی حمله میشود. بر هم خوردن این نظم طبیعی به معنای فروپاشی ایران هم در مفهوم و هم در مصداق است. به سبب مواردی چند از این دست کارکرها که در بالا برای زبان ملی (زبان فارسی) ذکر شد، این زبان در اساس و به لحاظ ماهوی در نسبت با سایر زبانهای محلی از جایگاهی ملی و فرامحلی برخوردار است. بنابراین جایی برای تضاد و همایستاییِ متقابلِ ضدیتگرا برای سایر زبانهای ایرانی با آن نمیماند.
۲-اما این امر دلیل نمیشود که سایر زبانهای ایرانی را پس زد، سرکوب کرد یا محکوم به فنا دانست. چرا که این زبانهای محلی یا غیرملی در درجه نخست جزئی از میراث ایرانزمین محسوب میشوند و در درجه بعدی در نسبتی که با فرهنگ ایرانی و زبان ملی برقرار میکنند (و نه تضاد و تقابل مبتنی بر ضدیت) میتوانند خود را از جزئی به عام ارتقا دهند که این ارتقا یک فرایند طبیعی در بستر اندرکنشهای نیروهای مختلف فرهنگی و اجتماعی است.
۳-اینکه در ضربه زدن به زبان ملی و آموزش به زبان ملی، برخی از حربه مظلومنمایی همچون «نقض حقوق کودکان و رنج دادن غیراخلاقی به آنها» استفاده میکنند، جایی بس تأسفبار است. بدون شک تمدن انسانی در شکلگیری خود به پارهای محدودیتها در وضع بشری و شرایط مختلف انسانی نظر داشته است. در بدترین نگاه به تمدن انسانی، فروید آن را سدی در راه امیال و غرایز بشری نشان داده است. تمدن حاصل برقراری قوانین و کاربرد «تدبیر مدن» است و تدبیر مدن نیز به منظور تنظیم و نظمبخشی و جهتدهی و استمرار اجتماع یا جامعه به مثابه یک ارگانیسم و سیستم، دربردارنده پارهای محدودیتها و در نتیجه مشقتهای کوتاهمدت انسانی به منظور دستیابی به اهداف و نتایج مطلوب بلندمدت است (که این مورد اخیر را در روانشناسی به عنوان خویشتنداری و به تأخیر انداختن امیال و خشنودیهای کوتاه مدت به منظور دستیابی به اهداف مطلوب بلندمدت میشناسند). هر محدودیتی را نمیتوان با برچسب «ضداخلاقی بودن» نفی کرد. برای نمونه در دوره سنین دبستان که مرحلهای کلیدی برای یادگیری نظم و انضباط توسط کودک (به منظور رشد روانی-اجتماعی مناسب و سالم او) محسوب میشود، کودکان در نحوه و سبک زندگیشان با محدودیتهایی از سوی والدین و مدرسه و جامعه روبرو میشوند، مانند بیداری در صبح زود به جای بهرهمند شدن از لذت خواب خوش، حضور مرتب بر سر کلاسهای درس و آموختن مطالب درسی به جای بهرهمندی بی حد و مرز از اوقات فراغت ، و یا انجام تکالیف درسی به صورت منظم و پیوسته به جای انجام بازیهای لذتبخش انفرادی و گروهی. آیا در این موارد هم میتوان گفت که کودکان در نتیجه امور تربیتی-آموزشی دچار رنجهایی میشوند که غیراخلاقی است؟
آموزش به زبان فارسی به عنوان زبان ملی ایرانیان، یکی از موارد لزومِ قانونی برای تنظیم و نظمبخشی به جامعه ایرانی به عنوان یک سیستم اجتماعی، حفظ تمدن و فرهنگ و هویت ایرانی، استمرار کلیت ایران در مفهوم و در مصداق و جلوگیری از فروپاشی ایران به معنای یک کلیت مشخصِ دارای مختصات و ارکان هویتی معین است، که هر ایرانی به این موارد باور دارد و احترام میگذارد و در پی آنها است. این آموزش به زبان فارسی از دستاوردهای ملت ایران در طول تاریخ و بر اساس نظمی طبیعی و همچنین از ضروریات انضباط و تداوم تمدن و جامعه ایرانی است که دانشآموزان ایرانی به عنوان اعضا و شهروندان ایرانی از کودکی میبایست با آن مواجه شوند و این امر نه غیراخلاقی بلکه امری با ارزش اجتماعیِ کلان و ملی است. اما اینکه راهحل در مورد حفظ زبانهای محلی یا غیرملی چیست، یکی همان است که در ذیل عنوان «آموزش زبان مادری در مدارس» میشناسیم.
۴-در شرایط کنونی ایران که بحرانی بس عمیق، تداوم و تمامیت ایران را مورد تهدید قرار داده و گروههای تجزیهطلب مختلف نیز بر این بحران میافزایند و تهدیدات را شدت میبخشند، آموزش به زبان مادری و پس راندن زبان فارسی از مناطق مختلف ایرانزمین، از عبارات رمز اصلی این گروههای تجزیهطلب است، چرا که آنها به خوبی میدانند زبان فارسی یکی از ارکان اصلی هویت ایرانیِ ملت و کشور ایران است. نفی کلیتی به نام ایران و نپذیرفتن موجودیت این کل (یعنی ایران) به معنای ایستادن در مقابل آن و در جایگاه ایجاد تقابلِ ضدیتجو است. این جایگاه ایستادن متضاد منجر به برقراری تنشهایی تضادافکن و گسستانداز در تقابل میان نیروهای اجتماعی و سیاسی میشود که نه تنها «ناظر بر نیل به وحدتی بالاتر» و سازنده نیست بلکه در واقع اعلان جنگ با ایران و ایرانیان است. ما دقیقاً در میانه یک جنگ سرنوشتساز بر سر تداوم ایران (هم به لحاظ مفهوم و هم به لحاظ مصداق) قرار داریم که عباراتی همچون «آموزش به زبان مادری»، «فدرالیسم»، «خودمختاری» و امثالهم، عبارات رمز و کلیدیِ سربازان بنیادگراییهای قومی و تجزیهطلب است که از سوی اتاق فکرهای فعال آنها به ایشان تزریق و در میان مردمان بیخبر از این جنگ سرنوشتساز منتشر میشود. در این شرایط جنگی جای هیچ کوتاهی و تساهل و مسامحهای در امور و مسائل بنیادی همچون زبان و هویت ملی و تمامیت ارضی نیست.