مبارزه با اسلام سیاسی ،مبارزه با دین نیست
شیدا تهرانی
▪️در فیلم 《آشغال های دوست داشتنی》 سکانسی هست که یک کمونیست اعدامی در پاسخِ یک حزب اللهی جبهه رفته می گوید: ” مرگ بر آمریکا را من یادت دادم بچه ”
درین جمله حقیقتی است که ماهیت ایدئولوژیک انقلاب ۵۷ را آشکار میکند. آمریکا ستیزی و مبارزه با امپریالیسم و سرمایه داری نقطه ی تلاقی دیدگاه چپ و حامیان مشروعه، در دشمنی با شاه و نظام پادشاهی مشروطه بود. اصلا این بچه مسلمون ها مذهب و دین و تاریخ دین را بر پایه نگاه چپ می فهمیدند و این چپ بود که تاریخ ایدئولوزیکی را برایشان دست و پا کرد.اینان بدون داشتن درک درستی از مصالح ملی و سیاست شاه در روابط خارجی، به ناحق وی را به وابستگی به آمریکا متهم کرده و هدف حملات خود قرار دادند.
به گفته زنده یاد فریدون فرخزاد، چپ ها بدون داشتن نظریه سیاسی و طرح، در ائتلاف با حامیان مشروعه، تنها به براندازی نظام پادشاهی و به نفرت پراکنی علیه شاه سرگرم بودند، بدون آنکه لحظه ای بیاندیشند که توده ی مردمِ عمدتا کم دانش، سنتی و باورمند به مذهب چگونه و به چه دلیل باید عقاید مارکس را شناخته و به گفته های خمینی ترجیح می داد. بدین ترتیب در بدو انقلاب حامیان مشروعه، با سوار شدن بر باور و احساسات مذهبی توده ی مردم، توانستند با جلب حمایت برخی از اقشار جامعه، موازنه قدرت را به نفع خود تغییر دهند.
این دو دسته هنوز هم به تاریخ از پس عینک ایدئولوژی می نگرند. نگاه آمیخته با نفرت و کینه به ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی در ایران ،به سُخره گرفتن عناصر و شخصیت های تاریخ باستان همچون کوروش، نفی نقش درخشان رضاشاه در شکل گیری ایران مدرن و امتداد دشمنی با خاندان پهلوی همگی مصداق این نگاه ایدئولوژیک به تاریخ است. در این زمینه حجم تحریف صورت گرفته در تاریخ نگاری و روایات تاریخی در چند دهه گذشته حیرت آور است.
از یک سو دشمنی و نزاع جمهوری اسلامی از بدو تولد خود تا به امروز با آیین های باستانی ایران (پیش از اسلام) همچون نوروز، و برجسته کردن تاریخ ایران پس از اسلام از سوی دیگر، زاییده ی همان نگاه گزینشی و ایدئولوژیک به تاریخ و فرهنگ است که منجر به شکل گیری فاشیسم مذهبی در چهار دهه گذشته در ایران شده است.
امروز پس از ۴۱ سال تجربه ی دهشتناک حکومت مشروعه، درست در نقطه ی مقابل، دیدگاهی افراطی در میان مخالفان جمهوری اسلامی بر پایه اسلام ستیزی و بالاخص شیعه ستیزی شکل گرفته است که سعی در نفی و انکار واقعیات تاریخی مهمی در دوران پسااسلام در ایران دارد. قضاوت برآمده از تعصب ضد اسلامی و آمیخته به نفرت نسبت به تاریخ ایران پس از اسلام، ستیز با نمادهای شیعی و عرب ستیزی از نمونه این ایدئولوژی نوظهور ضد دینی و تحرکات افراطی است.
بیگانه و اشغالگر انگاشتن عواملِ به وجود آمدن و تداوم جمهوری اسلامی نیز برآمده از این نگاه ایدئولوژیک است که فرقه حاکم را غیر ایرانی می داند. ترویج این دیدگاه افراطی به مثابه پاک کردن صورت یک مسئله مهم ملی است؛ اینکه چگونه حکومت مشروعه استبدادی از دل تاریک ترین بخش های فرهنگ و تاریخ این سرزمین سربرآورد.
و این خطر را به دنبال دارد که با ساده سازی مسئله (به خودی و بیگانه) ، نسل امروز را از تحلیل و درک درست و عمیق پیش زمینه های تاریخی و فرهنگی این پدیده ناتوان کنیم.
جالب آنکه از قضا، در میان گروه های مخالف جمهوری اسلامی، اسلام/شیعه ستیزی نقطه تلاقی جدید چپ های سکولار با برخی حامیان سنتی سلطنت شده است!
این که در تاریخ و فرهنگ هر ملت و کشوری، فراز و فرودها و نقاط روشن و تاریکی وجود دارد، واقعیتی انکار ناپذیر است که این دو گروه چشم بر آن بسته اند.
در یک نظام سکولار دمکرات که مقوله ی دین از حوزه سیاست جداست، داشتن و یا نداشتن باور مذهبی امریست شخصی. همچنین در چنین نظامی حق آزادی بیان ، نقد اسلام و مذهب تشیع و هر امر مقدس دیگر امر طبیعی ست.
اما اسلام ستیزی و دین زدایی به عنوان یک روش مبارزه سیاسی با حکومت مشروعه، نه تنها فاقد بنیان نظری و طرح و برنامه عملی است، بلکه منطبق بر واقعیات جامعه نیست و تنها بیم آن میرود که منجر به شکل گیری فاشیسم ضد مذهبی در آینده ایران شود.
پاک کردن جامعه از باورهای دینی، همانقدر تخیلی و نشدنی است که ساختن امت واحد مسلمان و بناکردن جامعه بی طبقه بود.
و باید دوباره بر این مهم تاکید کرد که برای بازسازی نظام سیاسی و اجتماعی ایران ابتدا نیازمند درک درستی از مسئله مان در سطح ملی هستیم. این مهم با فرافکنی و انکار واقعیت امکان پذیر نخواهد بود و یا دست کم در مسیر درستی به پیش نخواهد رفت.