بیستویکم آذر سالروز نجات آذربایجان در تاریخ معاصر ایران اهمیتی بیجایگزین دارد
رشد پانترکیسم در آذربایجان برای جلوگیری از افزایش حس ایران دوستی در میان آذری هاست / اندیشه پانترکیسم به صورت عامدانه در آذربایجان گسترش یافته است
ناصر همرنگ پژوهشگر مطالعات قومی در نشستی که به مناسبت بزرگداشت حماسه 21 آذر با عنوان روز نجات آذربایجان برگزار شد بیان کرد: مناسبت 21 آذر دشمنان قهاری دارد و همواره سعی در فراموشی این واقعۀ مهم در تاریخ معاصر ایران شده است. به راستی این اصراری که برای فراموشی ۲۱ آذر صورت میگیرد درککردنی نیست. با اینحال ۲۱ آذر به اندازۀ مناسبت سوم خرداد اهمیت دارد. هردوی این مناسبت های آفتخارآفرین به ملت بزرگ ایران تعلق دارند. از این رو اگر بگوییم مناسبت 21 آذر در تاریخ معاصر ما اهمیتی بی جایگزین دارد و ما دمادم باید از آن یادکنیم، سخن به گزافه نگفته ایم.
همرنگ با طرح این سوال که به عنوان یک آذربایجانی میگویم چگونه میتوان از ۲۱ آذر یاد کرد اما از ارتش قهرمان ایران و جانفشانیهای آدم هایی همانند سرهنگ هاشمی و سرهنگ جانپولاد و سرهنگ زنگنه و تیمسار رزمآرا یاد نکرد؟ بیان کرد: چگونه میشود از ۲۱ آذر یاد کرد اما از مردان و زنانی که با خون خود سراسر آذربایجان را رنگین کردند اما نگذاشتند دست پلید اهریمن بیگانه بر سر ایران چیره نشود، یاد نکرد؟ چگونه میتوان از ۲۱ آذر سخن گفت اما از ذوالفقاریها و عشایر قهرمان شاهسون که نقشی مهم در نجات آذربایجان داشتند یاد نکرد؟ چگونه میتوان از ۲۱ آذر سخن گفت اما از بسیاری از گمنامان و نام¬آوران تاریخساز که از جان خود مایه گذاشتند و آذربایجان را به دامان ماممیهن برگردانیدند یاد نکرد؟ اکنون چرا از آن ها یاد نمی شود؟ روانشان شاد باد. در اینجا باید از میهن پرستانی چون حسینآقاخان وطندوست و همرزمان او و همچنین باید از بزرگامردی همانند امیراصلانبیگ عیسیلو بنام و به ویژه یادکرده شود. امیر اصلان بیگ عیسی لو زمانی نه فقط بزرگ طایفۀ عیسیلو بلکه بزرگ و کدخدای همه ی ایلات شاهسون در مناطق مشکین و مغان و حتی اردبیل بود. دموکراتها پیشنهادهای وسوسهانگیز زیادی به او دادند. او اما میگفت من به کشورم خیانت نمیکنم. دموکراتها او را بازداشت نموده و به باکو برده و شکنجه اش کردند. در آنجا میرجعفر باقروف به او وعدۀ حکومت بر آذربایجان داد اما باز او نپذیرفت. دموکراتها وقتی به نتیجه نرسیدند، امیراصلانبیگ را با تنی رنجور و آسیبدیده در برف رها کردند. اما او توسط دلیرمردان شاهسون نجات پیدا کرد و به جنگ پارتیزانی علیه دموکراتها پرداخت و با بیرونکردن ایشان تا آمدن ارتش ایران، نظم را در مناطق اردبیل و مغان و مشکینشهر برقرار کرد.
این پژوهشگر تاریخ معاصر با بیان اینکه ما نسبت به وقایع تاریخی مهم خود به نوعی فراموشی خودخواسته دچار شدهایم افزود: چرا این گسل تاریخی اتفاق افتاده و ما دچار عدم انتقال فرهنگی شده ایم؟ چرا تجربۀ مهم ما در مثلاً رخداد 21 آذر از نسلهای پیشین ما به نسلهای پسین منتقل نمیشود؟ دشمنانی که در واقع دشمنان تاریخی ما هستند هیچ تمایلی برای مطرحشدن یاد و خاطرۀ مناسبتهای ملیای از این دست ندارند. از این رو، در آذربایجان ما امروزه وقتی از 21آذر سخن میگوییم دوباره این پرسش مطرح میشود که سرانجام این کار به کجا خواهد رسید؟
وی تاکید کرد: باید توجه داشت که در آذربایجان همینک جهان ایرانی، در یک نبرد نابرابر، مورد حملۀ جهانهای اَنیرانی قرار گرفته است و یک نبرد اعلاننشده در جریان است. بارها میهنپرستان آذری به مسئولان آذری تذکرهای جدی دادند اما هیچ توجهی نشد و آن ها فقط خمیازه کشیدهاند. اما این نبرد بسیار جدی است. در لایههای زیرین و زبرین این نبرد اعلام نشده حواشی بسیار پیچیدهای وجود دارد. ما در آذربایجان در یک فضای گرگ و میش و مهآلود به سر میبریم. برای خود بنده که عمری را خبرنگار بودم و خبر نوشتهام، آغاز این نبرد تجربه های بسیار دردناکی را تداعی میکند. باور ندارم که یک دینامیسم جدی از پایین به بالا و حرکتی جدی از لایه های زیرین و از میان مردم برای تجزیۀ آذربایجان شروع شده باشد. بلکه این نیرویی است که دمادم از بالا به آذربایجان تزریق میشود. ادبیاتی که در آذربایجان ساخته شده و به صورت یک گفتمان جدید روزمره درآمده از آن طرف مرزها آمده است. عبارت هایی همچون ستم ملی و شئوونیسم فارسی و زبان مادری ریشه در این آب و خاک ندارد و از آن سوی آبها آمده است. این ادبیات حزبی در دوران شوروی در باکو و در دفتر سیاسی «پولیت بوروي» ساخته و پرداخته شده و اکنون در آذربایجان عامدانه ترویج و بازتولید میشود.
این پژوهشگر مسائل آذربایجان افزود: اما چه رخدادی پیش آمد که فضا را برای چنین هجمههایی از آن سوی مرزها آماده ساخت و ما را آسیبپذیر کرد؟ در سال ۱۳۶۸ که شوروی سقوط کرد، به عنوان یک خبرنگار از ارس گذشته و به باکو رفتم. در آنجا فضای ویژهای وجود داشت که حاصل تجزیه از شوروی و کشمکش با ارمنیها و فروپاشی سیستم بود. ۲۰ ژانویه ارتش سرخ شوروی مردم را کشتار کرد. اما آن حرکت لزوماً در راستای جدایی از شوروی نبود بلکه رگههای تند ایرانخواهی در میان همان حرکت دیده می شد. حتی در آن زمان در باکو شایعه شده بود که دولت شوروی میخواسته است در ازای دریافت مبلغی هنگفت یک همهپرسی برای بازگشت آذربایجان شوروی به ایران بگذارد و آنجا را به ایران بازگرداند اما ایرانیها این پیشنهاد را رد کرده اند. بعد از اینکه شوروی فرو پاشید و جمهوری آذربایجان سر بر آورد، من به عنوان خبرنگار پیگیر موضوع شدم و برخی دیپلماتهای ایرانی که هرگز نمی خواستند نامشان فاش شود، این خبر را بصورت درگوشی تأیید کردند. در واقع گرایش به ایران از سوی مردم در آن طرف مرز جدی بود. در اغلب خانهها در باکو، تصاویری از شخصیتهای مهم سیاسی و هنری ایرانی قرار داشت. ما هم نفوذ سیاسی و هم نفوذ فرهنگی داشتیم. نگاه تمامرخ آنها به ایران بود. هیچ نشانۀ جدیای از ترکیگرایی و گرایش به ترکیه دیده نمیشد.
وی اضافه کرد: وقتی به ایران برگشتم و حتی خیال میکردم که با خبرها و اطلاعات مهمی هم برگشتم این موضوع را با سران استان آذربایجان شرقی در میان گذاشتم و آنها خیلی شگفتزده شدند. واکنش مسئولان در تهران هم همینگونه بود. آنها همچنین ناراحت بودند از فروپاشی شوروی و ناراحتتر و ناخرسندتر بودند از اینکه چرا در آنجا ایرانگرایی و ایرانخواهی رواج دارد. مسئولان تبریز و تهران از گزارشهای من ناراحت و ناخرسند شدند.
همرنگ با بیان اینکه به عنوان یک آذربایجانی تا پیش از سقوط شوروی چیزی تحت عنوان جداسری در آذربایجان ندیدم و معتقدم پانترکیسم چندان در ایران مسبوق به سابقه نبوده است، تاکید کرد: اندیشۀ جداییگری و تورانیگری و ترکیگری در آذربایجان از بالا تزریق شده است. بزرگان و مسئولان منطقۀ آذربایجان و مرکز از رواج ایرانیگری در شمال ارس ناراضی و ناراحت بودند و ابایی از ابراز نفرت نسبت به هویت ایرانی نداشتند.
وی افزود: آقایان این تصور واهی را داشتند که در صورتی که ایرانگرایی و ایرانخواهی بتواند در قفقاز جای پایی برای خود باز بکند و ناسیونالیسم ایرانی بتواند از آن زخم دویستسالۀ مربوط به تراژدی «از دست دادن هفده شهر قفقاز» بهبود پیدا بکند، آنگاه همین ناسیونالیسم ایرانی میتواند با یک جهش تاریخی روبرو شود و از روی بسیاری از چیزها گذر کند. از این رو آن ها نمیخواستند ناسیونالیسم ایرانی در قفقاز بروز کند و دوباره به ایران راه پیدا کند. در نتیجه حفرههایی در آذربایجان باز شد تا جنبش الحاقگرایانه و تجزیهطلبانۀ پانترکیسم و اندیشۀ تورانیگرایی و ترکیگرایی به ایران راه پیدا کند.
همرنگ اضافه کرد: از این رو می توان گفت که اندیشۀ مسموم پانترکیسم توسط برخی از ایشان و بصورت عامدانه به آذربایجان راه داده شد. آن ها می خواستند نگاه تمامرخ آذربایجانیها را که همیشه به سوی ناسیونالیسم ایرانی بود به سمت آناتولی منحرف کنند تا دوباره ناسیونالیسم ایرانی توسط آذریها نوزایی نشود. آنها فکر میکردند که بعدها خواهند توانست پانترکیسم را در ایران کنترل کنند. هرچند این نیز خیال باطلی بیش نبود. از اینرو در کمال شوربختی چنین می توان نتیجه گرفت که آنچه که ناسیونالیسم ایرانی را در آذربایجان تهدید میکند نه از جانب آنکارا و بادکوبه و نه حتی تبریز، بلکه از جانب تهران بوده و است. یادکرد از مناسبت 21 آذر در چنین فضایی است که اهمیت و جایگاه صدچندانی پیدا می کند.