ایران و قفقاز
lمطلبی کوتاه در روزنامه اعتماد ملی به قلم سالار سیف الدینی به نام ایران و قفقاز منتشر شده که بدلیل اهمیت و جایگاه خاص فقفاز به بازنشر آن اقدام می کنیم.
تاريخ ملت و مليت در شمال رود ارس براي ما ايرانيان تاريخ يك توده است در دو روايت. روايت نخست تاريخي است كه ريشه در ايران و فرهنگ ايراني دارد و روايت دوم تاريخي است كه از «ملتسازان» آموختهايم. دومي روايتي است رمانتيك و به شدت خيالي. چنين تخيلي كه ريشه در جنگهاي ايران و روس و برآمدن نهادهاي مدرن در قفقاز داشت ،همواره مورد حمايت اشغالگران روس (تزار و سرخ) نيز بود، زيرا گسست تاريخي و اجتماعي شمال و جنوب و بازگشتناپذيري منطقه قفقاز به ايران را تضمين ميكرد.
نشرياتي چون ملانصرالدين و ترقي و روشنفكران و سياستمداراني چون رسولزاده و آقايف پيشتاز اين فرآيند بودند. به اين ترتيب خميرمايه يك ملت مجزا در شمال ارس نخست در تصورات و تخيلات روزنامهنگاران، شعراء و نويسندگاني به وجود آمد كه به تاريخ «كهنتري» تأكيد داشتند و سعي ميكردند آن را به تملك خود درآوردند.
البته با بررسي و نيم نگاهي به وضعيت قفقاز جنوبي و انفصال اين ناحيه از ايران ميتوان گفت كه اين رويكرد بيشتر از سر ناچاري بود. زيرا از طرف دولت وقت ايران حمايتي از مسلمانان قفقاز كه دائم در معرض هجوم مسيحيان روس و ارمني بودند صورت نميگرفت و موجوديت اين عده دائما در معرض تهديد بود. بنابراين در غياب ايران كه سرگرم مشكلات خاص خود بود رجوع نخبگان شمال ارس به عثماني كه دورة جديدي را با قدرتگيري تركان جوان تجربه ميكرد طبيعي به نظر ميرسد.
اما اين نوع هويتطلبي جديد در آن سوي ارس ريشه در شكست و نااميدي داشت. نا اميدي نخبگان قفقازي چون رسولزاده و آقايف كه در آغاز آمال خود را در ايران و ايرانگرايي جستجو ميكردند از دولت قاجار،افزايش روزافزون تهديد از سوي مسيحيان و وسوسه تجديدنظرطلبي گرايش به عثماني و كميته اتحاد و ترقي را در آنها تقويت ميكرد.
هنوز آثار روانشناسي و شكست از روس در ميان مسلمان قفقاز بررسي نشده است. شكست از يك قدرت مسيحي در منطقهاي كه چندين سده كشاكش ديني را تجربه كرده است و نياز به تكيهگاه نيرومند براي اين مردم موضوع مغفولي است.
پس از فروپاشي شوروي طي دو دهه آن چه كه «اريك هابسباوم» از آن با عنوان «ابداع سنت» نامي برد يك به يك براي تكميل روند ملت سازي در جمهوري شمال رود ارس اجرا شد. شكل گيري يك همتراز سكولار بر آمده از ايدئولوژي در امر آموزش و پرورش و تربيت نسل جديد با تاريخ برساخته و غير حقيقي، ابداع آيين هاي عمومي تحت عنوان روزهاي ملي در مناسبت هاي مختلف و توليد انبوه يادبودهاي ملي از اين جمله بود. با وجود همه تلاش هايي كه براي تكمل پروژه ملت سازانه در جمهوري مسلمان نشين شمال رود ارس از زمان محمد امين رسول زاده و مير جعفر باقروف تا زمان فروپاشي شوروي صورت گرفت، اين برنامه سير نا اميد كننده اي را دنبال كرد كه در روزهاي سخت پس از فروپاشي و عدم رغبت مردم براي مشاركت فعال در آن چه كه از سوي اقتدار سياسي وقت جنگ قره باغ ناميده مي شد، نشان دهنده اين واقعيت است.
در جمهوري آن سوي ارس مي توان پياده شدن بسياري از پروژه هاي دولتي براي ملت سازي را مشاهده كرد. هنوز اين پروژه تكميل نشده است. ناسيوناليسم دولتي كه خاندان عليف پيگير آن است مسئله اي است كه آنتوني اسميت از آن با عنوان ناسيوناليسم هاي بدون ملت ياد مي كند. چيزي كه در آفريقا و برخي كشورهاي آسيايي شايع است. اسميت در كتاب “ناسيوناليسم” تشريح مي كند كه دولت هاي فاقد پيشنه ملي به چه ترتيب خود را مجبور مي بينند به تاريخ سازي روي آورند. حتي در جايي كه ملت آينده نمي تواند به هيچ پيشينه قومي مهمي فخر بورزد و اين پيشنه بايد جعل و برساخته شود تا بعنوان “شرط بقاء” و وحدت ملي جلوه گري نمايد.