یک نامه تاریخی (در حاشیه قتل مرزبان ایرانی در نوار مرزی)/سالار سیف الدینی
محمد امين رسولزاده از مشروطهخواهان سوسيال دموكرات قفقازي بود كه در ايران براي تحقق مشروطيت كوشش ميكرد و چنانچه در تاريخ معاصر كشورمان ثبت شده است در آغاز مردي بشدت ايران گرا بود. اما با اخراج وي از ايران به دليل فشار شديد روسها و ورود وي به تركيه، فصل جديدي از زندگي سياسي او آغاز شد.
او كه در تهران روزنامه ايران نو را منتشر ميكرد با علاقهاش به ايران شناخته ميشد ولي بلافاصله بعد از اخراج از كشور تبديل به فردي شد كه بشدت عليه منافع ايران گام برميداشت. كوششهاي وي سرانجام به تاسيس يك جمهوري كوچك در جنوب قفقاز كه تا آن زمان آران و شروان ناميده ميشد، منجر شد: جمهوري آذربايجان!
انتخاب اين نام از سوي رسولزاده و حزب مساوات خبر از يك بازي خطرناك در سرحدات شمالي ميداد. بسياري از ايرانيان از جمله روشنفكران به اين موضوع اعتراض كردند. پيش از همه شيخ محمد خياباني موقتا نام آذربايجان را به آزادستان تغيير داد تا از نيات آينده اينان پيشگيري كند و كساني چون تقيزاده، دهخدا و… بارها در مطبوعات وقت به اين موضوع اعتراض كردند. جمهوري تازهتاسيس مساواتي كه در برزخ ميان تزاريسم و بلشويسم بنياد نهاده شده بود، با استحكام قدرت لنين (با وجود شعارها و تزهايي چون حق تعيين سرنوشت خلقها در امپراتوري روسيه و…) به سرعت سركوب شد و جمهوري نوين تركيه با بيرون كشيدن نيروهايش از قفقاز راه را بر سركوب آسانتر آن هموار كرد. رسولزاده كه بار ديگر مجبور به زندگي در تركيه شده بود، در سالهاي نااميدي و سرخوردگي در نامهيي كه خطاب به نخست وزير وقت ايران، تيمورتاش در 8 آبان 1308 نوشته بود، از دولت وقت شاهنشاهي براي تجديد نيرو جهت تشكيل دولت در باكو طلب ياري كرد. يادداشتي كه تيمورتاش در حاشيه اين نامه خطاب به مرحوم فروغي مينويسد بسيار جالب است و از نظر سياسي حايز اهميت. تيمورتاش مينويسد: «فرقه مساواتيان كه حاليه ليدر آن محمد امين رسولزاده ابراز دوستي مينمايد… مادام كه در بادكوبه زمامداري ميكردند، بزرگترين دشمن ايران بودند و مثل سگهاي كوچك صداي عوعوشان گوش همه را كر كرده بود. مساواتيان آلت سياسي هستند كه البته ما با صاحبان آن سياست دوست ولي با اصل آن مخالف هستيم. البته با تركيه دوست هستيم ولي در اينكه تركيه در قفقاز سلطه پيدا كند موافقت نداريم. ضمنا خوب ميدانيم كه «جمهوريت بادكوبه» يا ارمنستان… نميتوانند مستقلا زندگاني بكنند و قهرا بايد به طرفي جذب بشوند و در فكر رسولزاده البته آن طرف تركيه است». دقت نظر تيمورتاش درباره سياستگذاريهاي دولت ايران درباره اين قضيه امري ستودني و قابل ذكر است. از طرف ديگر تيمورتاش در مقام يك نخست وزير حاضر به استفاده از نام دولت آذربايجان براي شمال رود ارس نيست و به هيچوجه آن را به رسميت نميشناسد. ولي شايد اين نيز يكي از ترجيعبندهاي تاريخ معاصر كشورمان است كه هر زمان صاحبان قدرت سياسي در «جمهوريت باكو» در تنگنا هستند به سراغ برادر بزرگتر ميآيند و دست التماس دراز ميكنند. پيش از شكست مفتضحانه در جنگ قرهباغ، ايران دشمن حزب حاكم در باكو بود، ولي به هنگام آغاز شكست دولت باكو از پارتيزانهاي ارمني دست امدادخواهيشان به سوي ايران بلند شد. همانطور كه رسولزاده پس از غروب دولت مستعجل مساوات و عدم همراهي آتاترك به خاطر منافع ملي تركيه دست يارياش باز به سوي تهران دراز شد.
دولتمردان جمهوري باكو بايد تصميم بگيرند. اگر قصد دارند خود را ذيل منافع ديگران تعريف كنند و در تقابل با ايران قرار گيرند، نميتوانند در روزهاي سخت نگاهشان به دولت ايران معطوف كنند. ولي اگر بتوانند به موازنه و عقلانيتي در امور جاري برسند در اين صورت شايد بتوانند از ايران در صورت ايجاب منافع ملي، انتظار ياري داشته باشند. ايران ميتوانست پس از فروپاشي شوروي موجوديت دولت جديد باكو را (بويژه با نام فعلي) به صورت دوفاكتو شناسايي كند، اما حسن ظن سياست خارجي ايران در آن دوران باعث شد تا ايران به صورت كامل و دوژور اين جمهوري كوچك را به رسميت بشناسد.
با اين حال به نظر ميرسد گاهي دولتمردان اين جمهوري پا را از حد و حدود خود فراتر نهاده و به سياستهاي ديگري متوسل ميشوند كه به شهادت رساندن مرزبان ايراني در هفته گذشته يكي از نمودهاي اين رفتار غيرعقلاني به شمار ميرود. اگر دولت باكو ميخواهد بقاي خود را در منطقه استمرار دهد بهتر است در سياستهاي خود تجديد نظر كند در غير اين صورت ايران را نه در كنار بلكه در برابر خود خواهد ديد.
برگرفته از روزنامه اعتماد