کنکاشی در اشتراکات فرهنگ و مفاخر حوزه تمدنی فارسی
ایراس: استاد شکوری افتخاری که در زمینه حفظ و ترقی و پویایی زبان فارسی تلاش بسیاری داشته است و همواره در تحقق حقوق مردم سمرقند و بخارا و سایر نقاط فارسی زبان، شهره خاص و عام بوده است، امروز به سن مبارک 85 سالگی رسید. به گزارش فارس؛ استاد شکوری بدون شک آخرین نماینده بزرگان بخارا است. وی در سال 1926 در خانواده شریف “جان مخدوم صدر ضیا” که قاضی در امارت بخارا بود، به دنیا آمد. دوران زندگی این مرد ادیب با زمان درگیری و آشوبهای آسیای مرکزی توام است. در سال 1932 بود که پدرش صدر ضیا بر اثر تهمت در زندان امیر بخارا به دعوت حق لبیک گفت و محمد جان در تربیت خویشاوندان بزرگ شد.
شکوری سپس به شهر دوشنبه آمد و در سال 1945 دانشکده تربیت معلم شهر دوشنبه را به پایان برد و مدتی در دانشگاههای شهرهای “کولاب” و دوشنبه به تدریس پرداخت. سالهای زیادی در پژوهشگاه زبان و ادبیات رودکی تاجیکستان مشغول فعالیت بود و در این مدت بیش از 400 مقاله و 35 رساله تالیف کرد که موضوع عمده آنها حفظ اصالت زبان فارسی تاجیکی و بررسی و تحلیل ادبیات معاصر تاجیک،بویژه آثار استاد عینی،ساتم الغ زاده،جلال اکرامی و رحیم جلیل بوده است .
استاد شکوری در سال 1987 به عضویت پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران پذیرفته شد و اولـیِـن شــخصــیت تاجـیـک است، که “چهره ماندگار ایران” لقب گرفت. شکوری در تهیه و تدوین بزرگترین قاموس آسیای مرکزی – فرهنگ زبان تاجیکی (1969،مسکو) که در دو مجلد منتشر شد، نقش موثری داشت. وی در این سالها گذشته از فعالیتهای اجتماعی و ادبی بیشترین تلاش خود را در زمینه حفظ و ترقی و پویایی زبان فارسی تاجیکی معطوف داشت و نیز در امر توجه دولت مردان شوروی بر اهمیت ویژه در مورد تحقق حقوق مردم فارسی زبان سمرقند و بخارا و سایر نقاط فارسی زبان ازبکستان دهها مقاله و رساله تالیف نمود حتی در این خصوص به دایرههای سیاسی نیز نامههای هشدار دهنده بسیاری نوشته است.
استاد شکوری که به تعبیر “لایق شیرعلی” ،شاعر بزرگ تاجیکی “با کتاب توام زاده شده” در عمر گران مایه خود همواره بر وحدت فارسی زبانان و پیشرفت و اعتلای زبان فارسی همت گماشته است و درسهایی را از تاریخ فتنه پانترکیسم و خطر تهاجم فرهنگی و دینی آنان را به دولت مردان و سیاستمداران تاجیک هشدار داده است. از جمله او در آخرین مصاحبههایش که اخیراً در مطبوعات تاجیکستان منتشر شد، توجه دولت و دولتمردان را بر توجه عمیق برحفظ و پاسداری از زبان فارسی تاجیکی معطوف داشته و میگوید؛ زبان ما در قرن 20 بارها دچار آسیب و لطمههای شدید شده که شدید ترین آنها تبدیل الفبای فارسی بر الفبای لاتین و کریل بوده است که بر پیکر زبان، زیانهای فراوانی وارد آورد و نتیجه آن شد که ما از هم زبانان خود در ایران و افغانستان جدا شویم و عقب بمانیم و بر ماست که در قرن 21 این همه زیان و ضربههای مهلک را جبران و در پی رفع نواقص و مشکلات ناشی از این سیاستها برآییم.
شکوری مرد عمل است و به عنوان پیر خرد همواره در مسائل مهم و عمده فرهنگی کشور صدا بلند کرده است و با توجه به اینکه نزد دولتمردان سیاسی در گذشته و امروز از احترام ویژه برخوردار بوده، خط مش و دستورات مهمی را نیز بر آنها ارائه داشته است. وی حاصل آن همه تلاش و مشاهده و راهکارهای خود را در این زمینه در کتابهای پر ارزش خود “هر سخن جای و هر نکته مکانی دارد”،” خراسان است اینجا”، “هستی ما زبان ما”، “فتنه انقلاب بخارا” و نیز مقالات تحسین برانگیز بیان داشته است.
یکی از بحثهای که استاد شکوری همواره روی آن هشدار داده، تهاجم گسترده پانترکیستها و نیز جریانهای افراطی مذهبی موجود در جامعه تاجیکستان کنونی است که استاد هموراه روی این موضوعات تاکید داشته است. استاد شکوری که خود شاهد فجایع امارت بخارا و جنگ داخلی تاجیکستان بوده است، بر اساس تجارب و مشاهدات تلخ این رخدادهای ناخوش به نسل امروز، بویژه به سردمداران و صاحبان قدرت توصیههای مفید و مشورتهای سودمند میدهد و راههای جلوگیری از این حوادث در دراز مدت و نیز روشهای خنثی کردن هجوم فرهنگ بیگانه را هموراه نشان میدهد.
به عقیده شکوری؛ هویت زدایی مردم سمرقند و بخارا بک برنامه ریزی مشترک کمونیستها با پانترکیستها بود که بر سر عمد انجام شد و با تکیه بر سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن، افراد و اقوام ناشایست و دور از صلاحیت را بر سر امور گماشتند و قوم متمدن و صاحب تمدن و معرفت در این منطقه را که به اعتقاد اکثر پژوهشگران تاجیک بودهاند، از صحنه سیاست و ادب و فرهنگ دور نگه داشتند.
استاد شکوری در مصاحبه و گفتگو هایش همواره از به غارت رفتن کتابخانه ارزشمند پدرش که هم اکنون این کتابخانه با 300 عنوان کتاب در کتابخانه تاشکند قرار دارد، اظهار تاسف کرده و بر این باور است که بسیاری از کتب با بهای این گنجینه به یغما و یا به فروش رفتند و از طرفی نیز اظهار خوشحالی میکند که اگر این گنج در کتابخانه شهر تاشکند قرار نمیگرفت به احتمال زیاد امروز از آنها اثری باقی نمیماند.
در همین حال، خود استاد شکوری به رسانهها اعلام کرده که آماده است 4 هزار جلد از کتابهای کتابخانه خود را به کتابخانه تازه تاسیس تاجیکستان که هم اکنون احداث شده است، اهدا کند. یعنی استاد شکوری بدین وسیله در پی آن شده آخرین داشتههای خود را نیز تقدیم هم میهنانش نماید. به هر صورت، فرهنگ و ادب تاجیکستان را نمیشود بدون ظهور و حضور استاد شکوری که نام از دودمان نیک فاضلان بخارا دارد تصور نمود و استاد که هم اکنون بر اثر بیماری با تاسف گفته که نمیتواند آثار ناتمامش را به پایان برساند و باشد که در این مدت فرهنگیان و حکومت داران تاجیکستان از فرمایشات و رهنمودهای ایشان نهایت فیض را ببرند.
و در فرجام سخن جا دارد از غزل استاد لایق که به مناسبت هفتادمین سالگرد تولد استاد شکوری بر پیشگفتار کتاب “خراسان است اینجا” منتشر شده و به قول خود استاد لایق معمولا در زادروزها غزل شادی آور و مسرت بخش میگویند ولی این سروده شالوده و مملو از غم و درد و اندوه است، آورده شود که بیانگر روزگار و زندگی پر فراز و فرود پیر خرد جامعه تاجیکستان است که پیشکش خوانندگان عزیز میگردد؛
جان به قربان تو ای میهن خونین کفنم
بودی بیت الشرفم، گشتهای بیت الحزنم
دشمنت چار طرف اجنبی و خانگیاند
تن تنها به چه نیرو صف اعدا شکنم؟
دوست دشمن نسق و دشمن تو دوست نماست
راست گویم، بپرانند ز چشم و دهنم
تاجیک اندر وطن خویش چرا متهم است؟
یا خطا رفته به تاجیک تولد شدنم؟
همه خلقان جهان انجمن آراستهاند
در سمرقند نشد ساخته نیم انجمنم…
گفت علامه اقبال که بر خیز ز خواب!
بزدلی گفت فلانی ست مخاطب، نه منم…
آن یکی در خم طلا سر خود کرد فرو
دیگری گفت بیا مهوش سیمین ذقنم…
آن یکی گفت غم گاو و بز و بزغاله
دیگری گفت غم خانه و فرزند و زنم…
دامن کوه گرفتیم و دم مرکب خویش
رفت از دست همه دامن دشت و دمنم
ای خراسان تو بگو ساحت ایرانویچ کو؟
من از این فاجعه چون شکوه به یزدان نکنم؟
کو دگر شعشعه دانش و فرهنگ بزرگ؟
کو دگر کر و فر و نعره غلغل فکنم؟
روز و شب از غم تو گریه کنان میسوزم
تو به خون غرقه و من غرق ملال و محنم
گریه من نه از آن است که درگاهم سوخت،
هم نه زآن است که شد سوخته باغ و چمنم،
گریه من نه از آن است که بیچاره شدم
هم نه زآن است که فرسوده بود پیرهنم
گریم از آنکه تو را حکم به کشتن کردند
ای تو هم پایه و هم مایه انسان بُدنم !
گریم از آن که ز بن مایه این قسمت تلخ
من سخن گویم اگر نیست کسی هم سخنم
گریم از آنکه به ژرفای چنین فاجعهای
نشود خیره کس از هم نصب و هم وطنم
گریم از آنکه دو سه بی طرف بی شرفی
به سرم سنگ ببارند که من دم نزنم
گریم از آنکه تو تنهایی و من تنها تر
وطنم، آوطنم، آوطنم، آوطنم