تحلیلی بر ادعاهای جدید رژیم باکو/پان ایرانیست آذربایجان
سال جاری یکی از سال هایی بود که رویارویی های ایران و رژیم باکو علنی تر از هر دوران دیگری متبلور شد. منطقه ای که جمهوری آذربایجان نام گذاری شده است نخستین بار در سال 1918 از سوی دولت مستعجل حزب مساوات به رهبری محمد امین رسولزاده به نام آذربایجان نام گذاری شد. مساواتی ها که شدیدا تحت تاثیر کمیته اتحاد و ترقی عثمانی قرار داشتند،نام مناطق مسلمان نشین شمال رود ارس را به نام آذربایجان، نام گذاری کردند. چیزی که تا آن روز پیشینه ای نداشت و امری بدیع به شمار می آمد. هر چند امروز مورخان دولتی تحت حمایت باکو، نبود این پیشینه را رد می کنند، ولی دستکم مکاتبات و مناظرات صورت گرفته در مطبوعات ایران در همان سالها بین دو طرف یعنی مساواتیان به نمایندگی محمدامین رسولزاده و روشنفکران و روزنامه نگاران ایرانی همچون ملک الشعرای بهار،ملك زاده تبريزي و… موید اختلاف نظر شدید در این خصوص است. رسول زاده که از مبارزان قفقازی مشروطه و سوسیال دموکرات های شناخته شده بود و در ایران به گرایش های تند باستان گرایانه و پان ایرانیستی شهرت داشت بعد از اخراج از کشور (با فشار روسیه تزاری) و مهاجرت به عثمانی به کمیته اتحاد و ترقی یعنی هسته اولیه پان ترکیسم نزدیک شده بود.
به هر کیفیت، بعد از انقلاب اکتبر و اثبات پوشالی بودن شعارهای آزادی ملل تحت ستم و حق تعیین سرنوشتی که از سوی مارکسیست- لنینیست ها برای همراه کردن خلق های روسیه تزاری بیان میشد، حکومت مساوات در سال 1919 سقوط کرد و با تخلیه قفقاز از نیروهای جمهوری جدید ترکیه به رهبری آتاترک که خیال رویارویی با بلشویک ها نداشت،رسولزاده ناچار از مهاجرت گردید.
با این وجود کمونیست ها ترجیح دادند نام جعلی آذربایجان بر شمال رود ارس باقی بماند و از ایده اتصال دو آذربایجان در آینده برای امپراتوری جدید سرخ بهره برداری کنند. برای تحقق چنین امری، تاریخ می بایست تا پایان جنگ جهانی دوم و به قدرت رسیدن دو سیاستمدار آزمند شکیبایی می کرد: استالین و میرجعفر باقراف !
توافق این دو تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری پیشه وری را رقم زد.مبارز کمونیستی که تا یکسال قبل داعیه تمرکزگرایی و وطن پرستی داشت. وی مدتی در باکو دوشادوش شیخ محمد خیابانی در روزنامه “آذربایجان جزولاینفک ایران ” با ایده نام گذاری شمال رود ارس و خانات شکی و شیروان به آذربایجان مبارزه کرده بود.
در همین دوران عبارت آذربایجان جنوبی از سوی میر جعفرباقرواف دبیر حزب کمونیست جمهوری آذربایجان شوروی و مرد شماره یک این جمهوری تقویت شد. جمیل حسنلی مورخ و محقق ارانی در کتاب خود بیان می کند که باقروف به چه کیفیت تمام تلاش خود را مصروف می داشت تا از طریق عناصر فرقه و نهادهای تبلیغانی لفظ آذربایجان جنوبی را همه گیر کند.
بلشویک ها در تمام دوران زمامداری خود حتی پس از فروپاشی فرقه، ایده آذربایجان و ادبیات حسرت را زنده نگهداشتند. آن ها مراقب بود این گرایش به پان ترکیسم که زمامدارش ترکیه لاییک و طرفدار بلوک غرب بود ختم نشود.
در سال های فروپاشی یعنی در اواخر دهه هشتاد میلادی انجمن ادبی “چنلی بول” یکی از مهم ترین نهادی مدنی بود که ادبیات حسرت و شعار وحدت دو آذربایجان را مدام تکرار می کرد. انجمنی که دبیر آن بعد از ایاز مطلب اف به مقام ریاست جمهوری آذربایجان رسید و با مالیخولیای پان ترکیسم سوظن همه کشورهای همسایه از جمله روسیه،ایران،گرجستان و حتی ترکمنستان را جلب نمود. موفقیت بزرگ وی در واگذاری بیست درصد از اراضی جمهوری نوپایش به چریک های ارمنی قره باغ بود. این نیروها مستقیما از سوی دولت ارمنستان و غیر مستقیم از سوی پایگاههای روسی رانده شده از خاک آذربایجان حمایت می شدند. با وجود حسن نیت ایران و شناسایی دیپلماتیک بلافاصله و بدون قید و شرط ، دولت آذربایجان شعارهای متعددی علیه کشورمان ابراز می کرد. حیدرعیلف با حمایت مستقیم ایران از نخجوان به باکو رفت و ریاست دولت را از فردی که دیوانه ای بیش نبود گرفت. با روی کار آمدن عیلف در سال 1993 حمایت ایران از باکو افزایش یافت. در مقابل دولت باکو دشمنی با ایران را از تبلیغات رسمی حذف آن را به نهادهای اقماری مانند آموزش و پرورش و شبکه های تلویزیونی سپرد. روزنامه و احزاب اپوزیسیون دولت باکو اکنون سالهاست که علیه ایران تبلیغات می کنند.
روایت تاریخی مجعولی که برساخته ذهن مورخان دولتی است، به نسل جدید این جمهوری آموزه های الحاق گرایانه را تلقین می کند. در این روایت از تاریخ آذربایجان یک امپراتوری گسترده بود که مرزهای آن تا همدان و قزوین پیش می رفت و دولت استعماری روس و فارس تصمیم به تقسیم این اراضی به سود گرفتند و این سرزمین میان ایران و روسیه تزاری تقسیم شد. این مورخان به ما نمی گویند که چرا امپراتوری معظم شان هیچ مقاومتی در برابر این تقسیمات از خود نشان نداد. تناقض بزرگ چنین روایتی زمانی آشکار می شود که توجه کنیم، قراردادهای گلستان و ترکمنچای در دوران سلسله ترک تبار قاجار منعقد شده است.
این تمام چیزی است که در کتاب های درسی و رسانه های باکو از ایران ترسیم می شود. ایرانی که همواره چشم طمع به خاک آنها دارد و با اتمی شدن قصد حمله و تصرف شهرهای این دولت را در سر مي پروراند.
اکنون بعد از بیست سال اقدامات ضد ایرانی رژیم باکو علیرغم تمام حمایت ها و حسن نیت های ایران همچنان ادامه دارد و در حال شدت گیری است.
آن گونه که از شواهد بر می آید قاتلان و تیم های تروری که برای شهادت دانشمندان هسته ای به کشورمان وارد شده اند، در باکو آموزش دیده و از این جمهوری وارد ایران شده اند. سیمور هریش از افسران بلند پایه پنتاگون سالها پیش در یک مصاحبه اظهار کرده بود که باکو یکی از گزینه های حمله امریکا به ایران است. فقط کسی از کارشناسان وزارت خارجه این اظهارات را جدی نگرفت.
سفیر این جمهوری هفته گذشته به وزارت خارجه احضار و اخطار کتبی دولت ایران به وی ابلاغ شد. ولی این تمام کاری نیست که از دستگاه دیپلماسی ساخته است. در اینجا آبروی و حیثیت تاریخی یک دولت کهن در برابر کشوری کوچک و آسیب پذیر که در حد یکی از استان های ایران است در میان می باشد.
رژیم باکو از نظر ژئوپلتیک بسیار آسیب پذیر است. به آب های آزاد راه ندارد و تنها راه ارتباط زمینی اش با نحجوان از ایران می گذرد. این رژیم با برقراری روابط حسنه با دولت فرامنطقه ای اسرائیل و بر انگیختن تمام دولت های منطقه و همسایه علیه خود از جمله ایران،ارمنستان،روسیه و گرجستان خود را به یک هدف تبدیل کرده است.
هنوز اعتراضاتی در ایران نسبت به شناسایی دیپلماتیک این جمهوری با نام یکی از استان های كشور وجود دارد. دولت باکو بدون اینکه مناسبتی داشته باشد نام یکی از استان های ایران را برای خود برگزیده است و اکنون برخی از نمایندگان پارالمانش قصد دارند، نام آن را در قانون اساسی به “جمهوری آذربایجانی شمالی” تغییر دهند و به میراث باقرواف جان تازه ای ببخشند.سیاوش نورزاف می گوید این اقدام باعث خواهد شد تا جهانیان مانند مسئله دو کره به موضوع جدایی آذربایجان شمالی و جنوبی پی ببرند.
ایران حق دارد در اين صورت، اقدامات جدی تری در خصوص برخورد با این رژیم اتخاد نماد. برای نمونه طبق قوانین بین الملل دولت ایران محق است که شناسایی خود را هر زمان که لازم دید پس بگیرد. شناسایی دولت ها از سوی جامعه جهانی همیشگی نیست. پیشنهاد پان ایرانیست های آذربایجان به دستگاه دیپلماسی این است که در صورت گستاخی های بیش از حد از رژیم باکو نسبت به پس گیری شناسایی دیپلماتیک اقدام نماید.
از سوی دیگر موضع رسمی وزارت خارجه و دولت ایران در مناقشه قره باغ تایید تحت “اشغال” بدون این منطقه است. دولت باکو مدام بر اشغالگری ارمنستان تاکید دارد ولی در عین حال از برگزاری رفراندم جهت “حق تعیین سرنوشت” این منطقه به دست مردم آن استقبال نمی کند. اتفاقا از منظر قوانین سازمان ملل “وضعیت اشغال” توسط یک دولت اشغالگر یکی از معدود موارد اعمال حق تعیین سرنوشت است، ولی باکو همواره چنین روش دموکراتیکی را رد کرده است.
افزون بر اين ایران می تواند با نزدیک شدن به دولت ارمنستان مشکلات بیشماری برای دولتی فراهم آورد که دلگرم حمایت ظاهری ایالات متحده است، این در حالی است که امریکا بیشترین کمک های مالی و نظامی را در منطقه به ارمنستان مسیحی انجام داده است.
از طرف دیگر تشکیل “استان تالش” در شمال ایران و منطقه تالش نشین به یکی دیگر چالش های باکو تبدیل خواهد شد. اقلیت تالش که یکی از اقوام اصیل ایرانی اند و زباني غیر از ترکی دارند، بیست سال است که تحت ستم ملی بسر مي برند. رهبر تالش ها علی اکرام همت اف که اکنون ساکن هلند است سال هاست از دولت ایران استمداد نموده است و آمادگي خود را براي حضور در ايران بيان كرده است. هنوز نشانه هايي از كمك ايران به اين مبارزه تالشي در دست نيست.
پرواضح است است که در این خصوص حساب مردم شیعه آران از دولت آن جدا است. مردم این خطه از سیاست های فرهنگی و مذهبی باکو به شدت ناخرسند هستند. زیرا دولت آذربایجان در سیاست خارجی و جهت جلب حمایت کشورهای مسلمان به ویژه سازمان کنفرانس اسلامی به اسلامیت خود استناد نموده و خواهان حمایت بیشتر دولت های مسلمان در برابر ارمنستان مسیحی است ولی در درون به شدت سیاست های ضد اسلامی را تعقیب می کند.
در حالی که مراسم عاشورا در ایروان قلب ارمنستان مسیحی برگزار می شود،دولت الهام علی اف نه تنها از برگزاری مراسم عاشورا جلوگیری می کند بلکه در شب های عاشورا و تاسوا با پخش برنامه های ساز و آواز و شادی و طرب نسبت به مردم خود بی حرمتی و اساعه ادب می کند. چگونه می توان از دولتی که ادعای ملی گرایی دارد پذیرفت که در زمینه های فرهنگی نسبت به علایق ملت خود بی حرمتی نماید.
رژيم باكو مساجد را به بهانه تعمیرات تعطیل و حجاب که یکی از حقوق فردی انسان هاست را ممنوع اعلام مي نماید، آن گاه در رسانه های خود به دروغ و کذب ادعا مي كند، که ایران از هم كيشان مسلمانش در برابر ارامنه حمایت لازم را به عمل نياورده است. دولت آذربایجان بزرگ ترین کشور شیعی بعد از ایران و عمده ترین کشور مسلمانی است که با اسرائیل رابطه برقرار کرده است و حتی از تنش میان ترکیه و اسرائیل به بهترین وجه به سود خویش بهره برداری نموده است!!!
دستگاه دیپلماسی ما در تمام این سالها نسبت به این قضایا منفعل و بی توجه بوده است. اهمیت این قضیه کمتر از موضوع فلسطین نیست.استراتژی اسرائیل ایجاد پایگاهی محکم و قوی در شمال ایران است تا در برابر حمایت ایران از حماس و حزب الله بدیلی جغرافیایی بدست آورد. این موضوع هر چند احتمالا طرف توجه کارشناسان دستگاه دیپلماسی ما بوده است اما با بی عملی توام شده است. سفارت ایران در باکو اقدامات فرهنگی مناسبی انجام نمی دهد و متاسفانه سفرای ما در این کشور بیشتر به مسائل شخصی و تجاری روی آورده اند تا تامین منافع ملی.
نباید فراموش کرد که بسیاری از روشنفکران و نخبگان آذری نسبت به سیاست های متناقض و ضد ایرانی دولت باکو نگاه منفی و خشم آلودی دارند. در دهه هشتاد عبارت زیبای “ایران شمالی” از سوی روشنفکران اردبیلی و تبریزی جهت نام گذاری و استفاده در خصوص شمال رود ارس مطرح شد. این موضوع هر چند واکنشی بود به جعل تاریخ از آن سو و استفاده از عبارت مجعول آذربایجان جنوبی، ولی از منظر تاریخی و جغرافیایی نیز قابل توجیه است. این منطقه درست در شمال فلات ایران واقع شده است و اگر ایران تاریخی و مرزهای فرهنگی آن را در نظر گیریم خواهیم دید که رنگی از حقیقت در آن مشهود می باشد.
در یک جمع بندی کلی باید گفت دولت ایران گزینه های متعددی را در برخورد با باکو پیش رو دارد. سیاوش نوروزاف به همراه چند تن از نمایندگان حزب آذربایجان نوین به لغو قرارداد ترکمنچای اشاره نموده بود. اتفاقا ما پان ایرانیست ها نیز خواستار لغو این قرار داد هستیم.
چیزی که نمایندگان حزب حاکم باکو مد نظر ندارند این است قرارداد مذکور مابین دولتین ایران و روسیه تزاری منعقد شده بود و طبق قواعد جانشینی دولتها در حقوق بین الملل دولت روسیه و ایران صلاحیت بازبینی چنین قراردادی را دارند. به این ترتیب ایران می تواند با لغو این قرارداد حتی به صورت یکجانبه به علت تحمیلی بودنش، دولت های گرجستان و ارمنستان را به رسمیت شناخته (اعراض از حق) و نسبت به باکو ، شناسایی خود را پس بگیرد و یا به صورت دوفاكتو آن را شناسایی نمایند. اگر رویه دولت باکو خودکشی و اتخاذ سیاست های نامتعارف است، می تواند از این پس تماشاگر منازعه ای باشد که با گشوده شدنش هیچ سودی به دست نخواهد آورد.
اما به نظر می رسد همه این رجزخوانی تنها در حدی عملیاتی ایذایی و تهدیدی است. دولت باکو از مشاوران اسرائیلی کمک می گیرد و برای به فراموشی سپردن خاطره شکست قره باغ در نزد افکار عمومی اش به مسئله جنوب دامن می زند. فراموش نکنیم که ابوالفضل ایلچی بیک در توجیه شکست خود اظهار می کرد راه قره باغ از تبریز است. دولت مستعصل و خسته از منازعه ای که هیچ راهی برایش در پیش نیست و زمانی آن را تبدیل به مسئله حیاتی و نخست خود نموده بود،پاسخ گوی انتظارات عمومی شهروندانش نیست از آن رو در حال موکول و تعویق مطالبات است