پیامدهای فدرالیسم قومی در ایران – بخش نخست
پیامدهای فدرالیسم قومی در ایران – بخش نخست
امین کریمی
پیشگفتار
تاکنون درباره فدرالیسم قومی و لزوم ایجاد آن در ایران برای نیل به آزادی و دموکراسی و رفع ستم بر اقوام ایرانی نوشته های بسیاری خوانده ایم و سخنهای بسیاری شنیده ایم. به این دلیل از «فدرالیسم قومی» سخن به میان آورده می شود، زیرا نسخه فدرالیستی ای که از سوی برخی گروهها برای ایران پیشنهاد می شود، بر اساس واحدهای قومی است.
این سخنان بیشتر از سوی تجزیه طلبهای قومگرا و یا احزاب دموکرات چپگرا بیان می شود. هر چند اطلاق واژه دموکرات به ایدئولوژی مارکسیست-لنینیستی دارای ایراد است. از آنجا که این ایدئولوژی در عمل، چیزی جز حکومت دیکتاتوری و پلیسی توتالیتر به جوامع زیر سلطه شان ارایه نکرده است.
الگوی اندیشه ای این افراد، لنین، مائو و جامعه آرمانی شان؛ اتحاد جماهیر شوروی یا جمهوری خلق چین است؛ آنها همچنان در پی دیکتاتوری پرولتاریا هستند. دیکتاتوری تک حزبِ تمامیت خواهی که به بهانه رفع ستم از پرولتاریا و به نام آنها، به بسط قدرت سرکوبگر خویش اقدام می کند و همچنان بر خلاف منافع ایران و ملت ایران گام برمیدارند.
جدای از این گروههای مذکور، کسانی در میان شخصیتهای ملی نیز، نسخه فدرالیسم را برای ایران فردا تجویز می کنند. یکی از آنها شاهزاده رضا پهلوی میباشد. شوربختانه ایشان که چهره ای شناخته بوده و مَنِشی دموکراتیک دارند، گاهی برای رسیدن به اتحاد در بین گروههای سیاسی قومگرا و جلب نظر برخی بازنده های این عرصه، با کلیگویی و بدون داشتن درکی عمیق از شرایط امروز ایران، سخنانی به زبان میآورد که ناآگاهی خود را در این زمینه نشان می دهند. به گمان نگارنده، ایشان و مشاوران وی، شناخت درستی از شرایط اقلیمی و قومی ایران و همچنین پراکندگی نشستگاه قومهای ایرانی ندارند، وگرنه در این شرایط حساس، شیوه فدرالیسم را برای آینده ایران پیشنهاد نمیکردند.
شاید «سکوت و گاه همراهی رضایتمندانه روشنفکران و گروههای سیاسی دیگر در برابر گروه های قومگرا و تجزیه طلب برای این است که از انگ بیتفاوتی به حقوق مردم محرومی که زبان مادریشان پارسی نیست و همچنین از متهم شدن به هم آوایی با جمهوری اسلامی می ترسند.» (1)
برای روشن شدن پیامدهای «فدرالیسم قومی» در ایران لازم است ابتدا پیش زمینهای از این مبحث به خوانندگان گرامی ارایه شود و سپس همراه با پرسشهای کلیدی، به بررسی این شیوه و پیامدهای عملی شدن آن پرداخت. گفتنی است که نگارنده ساکن خوزستان می باشد و به دلیل شناختِ بیشترِ این بخش از ایران، از این نظرگاه به موضوع مورد بحث می پردازد.
فدرالیسم
فدرالیسم از واژهی “Federer”در لغت، به معنای اتحاد و متحد شدن (2) گرفته شده است و یکی از سه شیوه اداره هر کشور (متمرکز-فدرال-بینابین) می باشد. بدینگونه به جای اداره همه امور کشوری به دست دولت مرکزی، این امور به وسیله واحدهای خودگردان که آزادی عمل و قدرت تصمیم گیری بالایی دارند -زیر نظر دولت فدرال- به انجام میرسند. فدرالیسم با شکل حکومتی، یکی نیست. این شیوه میتواند در هر شکل حکومتی پیاده شود؛ خواه پادشاهی باشد، خواه جمهوری و یا دیگر شکلها. نتیجه فدرالیسم؛ دولتی است که از اتحاد چند واحد سیاسی -ایالت،کشور- پدید میآید. (3)
یک دولت فدرال از یکپارچگی، اتحاد و به هم پیوستن چند ایالت یا کشور که دارای ساختار سیاسی مستقل هستند، پدید میآید. پرسش اینجاست: چه تعداد از اقوام ایرانی دارای چنین شرایطی هستند که بتوانند با اتحاد یکدیگر، دولتی فدرال را هستی بخشند؟ عدهای از عناصر خود فروخته و میهن فروش، ستم حکومتها بر همه ایرانیان را تبدیل به ستم یک قوم خودساخته به نام فارس بر دیگر اقوام ایرانی کرده اند تا با وارون جلوه دادن شیوه فدرالیسم (ایجاد چند واحد سیاسی از یک کشور یکپارچه) بر اساس واحدهای قومی، راه را بر تجزیه ایران هموار کنند. البته آنها از واژه “ملت فارس” برای این منظور استفاده میکنند.
باید به این نکته ظریف، نیک نگریست که در جهان، هر ملتی از اقوام گوناگون با گویشها یا زبانهای مختلف تشکیل شده است و ایران نیز از این قاعده جدا نیست. مردم این سرزمین، متشکل از اقوام بسیاری می باشند و این اقوام، سالیانی بس دراز با زبانها، گویشها و مذاهب گوناگون در کنار هم به عنوان ملت ایران روزگار گذرانده اند. اما قومگرایان، با دروغ پردازی از تسلط یک قوم ستمگر به نام فارس بر اقوام ترک، کرد، بلوچ، عرب و ترکمن یاد میکنند، در حالیکه بسیار اقوام دیگر را به شمار نمی آورند. نه تنها چند روشنفکرنما که خود را نماینده خود خوانده اقوام خویش میدانند و همواره بر طبل جدایی میکوبند، بلکه همه اقوام ایرانی در تلاش برای رسیدن به آزادی می باشند. حاکمیت جمهوری اسلامی، نظامی برخاسته از یک قوم خاص نیست. این نظام از همه اقوام ایرانی تشکیل شده است و رهبر نظام –خامنه ای- خود یک آذری است.
شگفتا که بزرگترین منتقدان قومگرایی و تجزیه طلبی در قالب افراد و احزاب ملی و دیگر اندیشهها، از میان کردها و آذریها و دیگر اقوام میباشند که فدرالیسم قومی را بزرگترین خطر برای ایران میدانند. همانگونه که اشاره شد، قومگرایان برای گمراه کردن ذهن ها، از ستم پارس ها یا ملت فارس سخن میرانند که این سخن گزافه ای بیش نیست. در ایران امروز؛ همانگونه که ملت یا قومی به نام «ماد» و «پارت» نداریم، ملت یا قومی به نام “فارس” هم وجود خارجی ندارد. در واقع بیشتر ایرانیان از جمله آذریها، کردها، بلوچها و …از زیر مجموعه های این سه قوم (و نه ملت) ایرانی میباشند.
مشکل قومگرایان و فدرالیستها با زبان پارسی
قومگرایانِ تجزیه طلب، رسمی بودن زبان فارسی را نشانهای از ستم فارسها! بر دیگر اقوام به شمار می آورند که این سخن نیز در مسیر همان گزافهگوییهاست. اگر بتوان وجود حکومت ساسانیان را نشانهای از تسلط قوم پارس بر دیگر اقوام ایرانی به شمار آورد، از زمان چیرگی نظامی عرب بر ایران تا پایان سلسله قاجار، کدامین حکومت توانسته تسلط تمام عیار قوم پارس را بر دیگر اقوام ایرانی تحمیل کرده باشد؟
پس از حمله و سلطه اعراب بر ایران، نخستین حکومتی که توانست فرمانروایی خود را بر کل ایران گسترش دهد، سلجوقیان ترکتبار بودند.
آیا پس از روی کار آمدن سلجوقیان ترکتبار در سال 431 هجری و تا نُه سده پس از آن، به غیر از ترکها و ترکمنها و مغولها، -به جز دوره کوتاه زندیه- قوم یا ایل دیگری بر ایران فرمان راند؟ آیا حکومت پهلوی، سیادت فارسها را بر دیگر اقوام در پی داشت؟ اگر اینگونه است، چرا اسدالله علم عرب تبار را نزدیکترین شخص به شاه ایران می بینیم؟
آیا می توان -بنا به گفته تجزیه طلبان- پذیرفت که در زمان شوونیسم پهلوی و فارسها، هویدایِ بهایی، سیزده سال زمام امور کشور را در دست داشته باشد؟ آیا به زعم ایشان، فاشیسم نژادی در ایران برمیتابد که رهبر نظام جمهوری اسلامی یک آذری باشد و یا این تعداد نمایندگان ترک، کرد، عرب و بلوچ به مجلس شورای اسلامی راه یابند؟
چگونه است که زبان پارسی باز با قدرت به حیات خویش ادامه داد و اين ميراث، امروز به ما رسید؟ چگونه است که در درازای نُهصد سال، زبان درباریان ترکتبار ایران، پارسی است و چگونه است ملتی با این همه آمیختگی قومی و با زبان ها و گویش های گوناگون و بدون داشتن آموزش همگانی تا 80 سال پیش و همه گیری بی سوادی تا سالهایی نه چندان دور، در گذر سده ها، زبان پارسی را چون میراثی گرانمایه و یگانه حفظ کرده است؟ تا پایان قرن 16 میلادی، زبان ادبی دربار و دیوان عثمانی، پارسی بود. همانگونه که زبان رسمی هندوستان تا اواخر قرن 19 پارسی بوده است.
«زبان فارسی امروزین در پارس یا فارس پا نگرفت. از سیستان، خوارزم و خراسان و به یاری پادشاهان و امیران ترکتبار بالندگی یافت.» (4)
«در زمان انقلاب مشروطه و به هنگام تصویب قانون اساسی، زبان فارسی به عنوان زبان ملی و مشترک ایرانیان به رسمیت شناخته شد. توجه کنید که رسمیت داده نشد، بلکه به رسمیت شناخته شد.» (5)
پاسخ بیشتر به این بیهوده گویی در این نوشته نمیگنجد. برای آگاهی در این زمینه، کتاب پر بار «زبان فارسی و هویت ایرانیان»، نوشته آقای محمد جلالی چیمه پیشنهاد می شود.
چرا فدرالیسم؟
دلیل چند کشور یا ایالت برای تشکیل دولت فدرال چه میتواند باشد؟ در جغرافیای سیاسی و در تعریف کلاسیک قدرت، یکی از اصول نخستین پیشرفت هر کشور و ملتی در تمامی زمینه ها، جمعیت و مساحت آن کشور معرفی شده است. یعنی هر اندازه جمعیت و مساحت بیشتری داشته باشد، توان بالقوه بیشتری برای پیشرفت دارد. یکی از اصلیترین دلایل ایجاد یک اتحاد فدرال نیز بر همین نکته استوار است. درنگ در این نکته باعث میشود که از فلسفه تشکیل اتحادیه اروپا آگاهی بیشتری داشته باشیم. چون یک اروپای واحد با مساحت و جمعیت بیشتر؛ در معادلات نظامی، سیاسی و اقتصادی بین المللی تاثیر گذاری بیشتری دارد.
فروریختن دیوار برلین و یکپارچگی دوباره آلمان و همچنین رهایی اروپای شرقی از بند و زنجیر کمونیسم پس از فروپاشی شوروی، ایجاد اتحادیه اروپا را بیش از پیش الزامی کرد. خواست اروپاییان؛ پیدا کردن هویتی جدید، جدا از سیطره آمریکا بود. خواست آنها؛ ایجاد یک ابرقدرت همپای آمریکا بود و چاره را در اتحاد با یکدیگر یافتند. ریشههای ایجاد آلمان متحد در سال 1875 علاوه بر خواست تاریخی ملت آلمان برای یکی شدن، همین امر است. اتحاد اولیه سیزده ایالت آمریکا در سال 1776 برای بیرون راندن استعمار انگلیس نیز بر همین اصل بوده است. این پیروزی در ایجاد یک حکومت فدرال، به مرور زمان باعث پیوستن دیگر ایالتها به آن گردید.
«در اروپای قرن 18، برخی پادشاهان برای ایجاد بستری مناسب در جهت پیشرفت سرزمین خویش، به این نتیجه رسیدند که علاوه بر کشورگشایی، باید بر جمعیت سرزمین خود بیافزایند. بنابراین با دادن زمینهای کشاورزی و پرداخت کمکهای مالی بلاعوض به مردم دیگر کشورها، آنها را برای مهاجرت به خاک تحت فرمان خویش تشویق می کردند.» (6)
همه جهانیان در تلاشند تا با ایجاد پیوستگیهایی هر چند کوچک، بر توان کشور و ملت خود بیافزایند، اما برخی افراد که درد ایران را بر دل دارند، همراستا با میهن فروشان، با سخنان نسنجیده خود بر خطر تکه تکه شدن ایران می افزايند.
انتظاری از قومگرایان و فرزندان مارکسیسم-لنینیسم نمیتوان داشت. چرا که اندیشه ضد ایرانی آنها بر کسی پوشیده نیست. آنها امتحان خود را پس داده اند، اما بر کسانی که عنوان “ملی” را یدک میکشند، بایسته است که مواضعشان را به صورت علمی و با شناخت کافی بیان کنند.
هنگامی که چند ایالت یا کشور به این نتیجه میرسند که با اتحاد، میتوانند بهتر در مسیر پیشرفت قرار گیرند، تشکیل یک دولت فدرال میدهند؛ نه اینکه یک سرزمین همیشه یکپارچه را با دست خود از طریق ایجاد فدرالیسم -آن هم بر پایه واحدهای قومی- به سوی تجزیه سوق دهند. زمانی میتوان از ایجاد یک فدرال ایرانی سخن به میان آورد که یک ایران با حکومت متمرکز ملی، دموکراتیک و نیرومند در همه عرصه ها، وجود داشته باشد که هر فردش بدون تبعیض با هر اندیشه، دین، جنسیت و قومیت دارای حق شهروندی یکسان باشد و ایرانی بدون «اقلیت قومی و دینی» هستی یافته باشد. آن زمان بر اساس گستره فرهنگی ایرانِ بزرگ میتوان از به هم پیوستن سرزمینهای به زور جدا شده از پیکره ایران که دارای ساختار سیاسی جداگانه شدهاند، تشکیل یک دولت فدرال داد که برپایه واحدهای قومی نباشد.
آزادی دادن به اقوام ایرانی برای تصمیمگیری همگانی در سرنوشت خود که یکی از مباحث حقوقی “حق تعیین سرنوشت” میباشد، با ایجاد فدرالیسم قومی که نتیجه ای جز تجزیه و بر باد رفتن ایران نخواهد داشت، به کلی متفاوت است.
واحدهای کوچکتر تشکیل دهنده دولت فدرال دارای حقوق خودگردانی و خودمختاری هستند. (7)
بدیهی است زمانیکه چند ایالت یا کشور، تشکیل یک فدرال می دهند، حق خودگردانی و خودمختاری خویش را نگاه میدارند. دولت فدرال برآمده از آن چند ایالت یا کشور نیز نگرانی از بابت تجزیه طلبی واحدها نخواهد داشت، زیرا تمامی واحدها با اراده و خواست خویش این اتحاد را تشکیل دادهاند. آنها به این اتحاد نیازمند می باشند و گرنه آن را هستی نمی بخشیدند.
پی نوشت:
(1) جنگ افروزی قومی و پیامدهای هولناک آن، محمد امینی
(2) فدرالیسم درجهان سوم، محمد رضا خوبروی پاک، رویه 14
(3) دانشنامه سیاسی، داریوش آشوری، رویه 238
(4) بغرنج قومی و ملی در ایران، محمد امینی
(5) نقل به مضمون از فرهاد عرفانی از نوشتار “چرا آموزش همگانی باید به زبان فارسی باشد؟”
(6) تاریخ قرن 18، انقلاب کبیر فرانسه
(7) دانشنامه سیاسی، رویه 238
منبع: پیام پارس مونترال
بسه ديگه، فاشيسم ديگه بسه