عناصرِ اساسیِ گفتمانِ تجزیهطلبانه پانتورکیسم – رضا پرچی زاده
ماجرای تجزیهطلبی
«عناصرِ اساسیِ گفتمانِ تجزیهطلبانه پانتورکیسم»
رضا پرچی زاده
تجزیه طلبی را به تعرضِ عملی به تمامیتِ ارضیِ مملکتِ خود، معمولا از طریقِ اسلحه برداشتن علیه هموطنان به جهتِ جداسازیِ قسمتی از خاکِ سرزمینِ مادری، تعبیر می کنند. با این وجود، گرچه این آخرِ کارِ تجزیه طلبی است، اما مسلما تمامِ ماجرای تجزیه طلبی نیست. از آنجا که تجزیه طلبان در اصل شهروندانِ واحدِ سیاسی-اجتماعی-فرهنگیِ بزرگی هستند که شاید قرنها و بلکه هزاره ها به آن تعلق داشته اند، برای اینکه عملِ نامتعارف و ساختارشکنِ خود را مشروعیت ببخشند و اذهانِ عمومی را آماده پذیرش آن کنند، پیش از به اجرا درآوردن تجزیه عملی، در پروسه ای طولانی به جا انداختنِ موضعِ خود – هم در داخل و هم در خارج از چارچوبی که می خواهند از آن بِبُرند – می پردازند، تا در زمانی که در موقعِ مقتضی شمشیر را از رو بستند و اسلحه را کشیدند، همگان، با توجه به ذهنیتی که از سابقه امر برای شان ایجاد شده، به انجامِ آن اعتراضی نکنند و بلکه بلافاصله آن را به مشروعیت بشناسند. لذا، تجزیه طلبی در درجه اول گفتمانی استدراجی است که بعدا با خشونتی برق آسا به مرحله اجرا درمی آید. بر نمطِ تمثیل، شیوه عملِ تجزیه طلب همچون حرکتِ افعیِ خوش خط و خال اما سهمناکی است که با گزیدن های متوالی، دوزهای کوچک یا متوسطی از زهر خود را واردِ بدنِ شکارش می کند و سپس به کناری می نشیند تا وقتی که شکار به تدریج ضعیف شد و شروع به گیج زدن کرد، بلعیدن اش را آغاز کند.
در این مقاله قصد دارم به تشریحِ یکی از این افعی های سهمناک یعنی «پان-تورکیسم» بپردازم، که از پر سر و صداترین و در عین حال ضدانسانی ترین گفتمانهای تجزیه طلبانه در ایران معاصر است. پیش از آغازِ بررسی، این را بگویم که در این جستار به طور مستقیم با فحاشی، ناسزاگویی، و دروغ پراکنی ای که تخصصِ امثالِ وبسایتهای «بای بَک»، «قیرمیز»، و «تِبریزسِسی» است، که محتوای نژادپرستانه و تجزیه طلبانه مبرهن شان برای «مصرفِ داخلی» و به قصد تحت تاثیر قرار دادن مخاطبِ عامِ با سطحِ درکِ پایین و سطحِ هیجانِ بالا تولید می شود، کاری ندارم. به همچنین، به رفتارهای زننده پوپولیستی که حولِ محورِ تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز – که این روزها با نام «تیراختور» به تیمِ «ملی» پان-تورکان تبدیل شده – هم نمی پردازم. از نظرِ گفتمانی، این رفتارها بُردِ کوتاهی دارد، و محدود می شود به «خودی ها»ی خُرده پایی که از لحاظِ سیاسی چندان در ساز و کارهای جامعه تاثیرگذار نیستند. آنچه در این جستار مورد نظر من است، گفتمانِ «تمرین-شده» ظاهرا معقول و موجهی است که به جای اینکه مستقیما بر تجزیه طلبی تاکید کند، سعی بر جا انداختنِ خود از طریق حقه های ایذایی همچون «هویت طلبی»، «دفاع از حقوق بشر»، و «فدرالیسم» دارد؛ و به صورتِ حرکتی خزنده، ضمیرِ ناخودآگاه مخاطبِ خاص و عامِ «غیرِخودی» را نشانه گرفته تا با تحت تاثیر قرار دادن احساسات شان آنها را شریک جرم خود سازد.
در حیطه این گفتمان، القابِ گویندگان و نویسندگان، انتخاب کلمات از سوی آنها، لحن گویش و نگارش، و ساختارهای گفتاری و نوشتاری همه و همه بارِ ایدئولوژیک دارند. در این راستا، گرچه معمولا از فحش و فضیحتِ آشکار خبری نیست، اما واژه ها، به شیوه ای مهندسی-شده، از معانیِ متداول شان تهی و با معانی دلخواه پر می شوند. به عبارتی دیگر، در گفتمانِ تجزیه طلبانه، از «ب» بسم الله گرفته تا «م» صدق الله العلی العظیم، همه چیز به شیوه ای ایدئولوژیک، هدفمند است. در قیاسِ با آن رفتار پوپولیستی که پیشتر ذکرش رفت، این شیوه گفتمان، به ترتیبی همان بازیِ معروفِ «پلیسِ بد/پلیسِ خوب» را در خاطر تداعی می کند، که یکی به مرگ می گیرد تا دیگری مخاطب را به تب راضی کند؛ غافل از اینکه این عروسِ آشفته، همان عجوزه افسارگسیخته قبلی است که خود را بزک کرده و دستی به سر و روی خود کشیده.
به عنوان نمونه برای بررسی، مقاله ای به نام «آذربایجان، مستعمره ایران» به قلم آقای واحید قاراباغلی را برگزیده ام که اخیرا، علاوه بر بای بک، قیرمیز، و تبریزسسی، در وبسایت رادیو کوچه هم منتشر شده است؛ و با وجود اختصار، اکثرِ عناصرِ اساسیِ گفتمانِ پان-تورکیسم را در خود نهفته دارد. این خود زنگ خطری برای ایرانیان است که به آنها هشدار می دهد تجزیه طلبان، با به کارگیری روشهای غیرمستقیم و استدراجی، کمابیش موفق شده اند راه خود را از رسانه های نفرت-پراکنِ خودی با برد محدود به رسانه های جریانِ اصلیِ ایران که بردی سراسری دارند باز کنند؛ و این هم به نوبه خود دلیل دیگری است بر اینکه تداومِ چنین بررسی هایی واجب است، و نباید در حدِ گذر و نظر باقی بماند. توصیه می کنم پیش از آغازِ این بررسی، ابتدا نگاهی به مقاله مذکور بیاندازید.
نویسنده مقاله، خود را «روزنامه نگار و فعال حقوق بشر» معرفی می کند. این تاکید بر روزنامه نگاری و فعالِ حقوق بشر بودن از قدمهای اساسیِ تجزیه طلبان برای خلعِ سلاحِ مخاطب و مشروعیت بخشیدن به خود است. در ادامه، با استناد خواهیم دید که چرا این القابِ پرطمطراق و دهان پُرکن صرفا پوششی برای پنهان کردن تجزیه طلبیِ نویسنده و سازمانهای متبوعِ اوست. آقای قاراباغلی از اعضای «انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران»،[1] «آداپ»، می باشد که سازمانی نژادپرست و تجزیه طلب است که تحتِ پوششِ دفاع از حقوق بشر فعالیت می کند؛[2] و سلسله جُنبانش، خانم فاخته (لونا) زمانی، از تجزیه طلبانِ پان-تورکِ پرحرارتی است که در هر فرصتی، همچون عریضه نویسی به سازمان ملل[3] و سخنرانی در گردهمایی های بین المللی،[4] استانهای شمال غربی ایران، شامل دو آذربایجان، اردبیل، زنجان، قزوین و قسمتهایی از کردستان را، به نسبت کشور آذربایجان در شمال، «آذربایجان جنوبی»[5] می نامد. این حرکتِ تجزیه طلبانه را رئیس جمهوریِ وقتِ آذربایجان، الهام علی اف، پارسال رسما مورد حمایت قرار داد هنگامی که در سخنرانیِ سال نو اعلام کرد که آرزو دارد رهبرِ تمام آذری های جهان بشود.[6]
آقای قاراباغلی به همچنین نویسنده وبسایت تِبریزسِسی است[7] که اعلامیه «تجزیه ایران و اعلان استقلال کشورهای جدید»[8] را منتشر می کند، که در آن آمده: «ما ملل غیرفارس زبان ایران از هم اکنون اعلام استقلال یکجانبه می کنیم و از هم اکنون تشکیل کشورهای جدید جمهوری آذربایجان جنوبی، جمهوری کردستان شرقی، جمهوری الاحواز عربی، جمهوری گیلان، جمهوری مازندران، جمهوری ترکمن صحرا، جمهوری بلوچستان و جمهوری قشقایی را به همدیگر تبریک می گوییم. با سرنگونی حکومت پادشاهی آخوندی، پرچم جمهوری های جدید را برافراشته و اعلان موجودیت خواهیم کرد. بعد از تجزیه ایران و تشکیل کشورهای جدید، جمهوری های تازه آزاد شده می توانند از شوونیسم فارس بخاطر جنایات و نسل کشی های بی رحمانه در نود سال گذشته به دادگاه های حقوق بشر شکایت برند و درخواست غرامت کنند.»
وی به همچنین نویسنده وبسایت قیرمیز است[9] که مطالبی همچون «سنتهای شرم آور در میان آریایی ها»[10] را منتشر می کند که در آن آمده: «چگر (قرض دادن زن به همدیگر که اصطلاحا به آن چگر می گفتند)؛ به معنی دادن همسر به طور موقت به مرد دیگر که یا به دلیل عدم امکان فرزند آوری مرد و یا به دلیل وجود ویژگی شجاعت و قدرت در مرد دیگر انجام می گرفته است. همان گونه که این گونه اقدامات در امور گله داری امروزه انجام می شود، این عمل توسط پارسیان باستان انجام می گرفت…. آری این است تمدن درخشان آریایی که فریاد تمدن آریایی پان فارسها گوش عالم را کر کرده است.» ایشان به همچنین از نویسندگان وبسایت بای بَک است[11] که زبان فارسی را به مسخره، «فارسیِ ممالکِ محروسه قاجار» می نامد؛ و معتقد است که نوروز، واژه و مفهومی «تورکی» است که فارسها آن را به سرقت برده اند، وگرنه «فارسها هنوز اعضای بدن، وسایل روزمره، لباس و اماکن نامگذاری به فارسی ندارند. چگونه می شود که سازنده تاریخ و تقویم بوده باشند؟»[12] تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
نکته ظریف اینجاست که برای این به اصطلاح «فعالان حقوق بشر»، اگر بتوان آنها را چنین نامید، حقوق بشر در حقیقت امری است گزینشی که محدود به «قبیله» خود است؛ چرا که بر فرض مثال، از قضا در رابطه با نوروز، حمله وحشیانه نیروهای نظامی ترکیه – که در کنار جمهوری آذربایجان از حامیان اصلی آنها و از بانیان تجزیه طلبیِ پان-تورکیستی در ایران است – به کردها به هوای برگزاری جشن نوروز[13] اصلا به چشمِ آنها نمی آید. در همین راستا، هنگامی که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، در پی درگیریهای پس از انتخابات ریاست جمهوری 1388، روزنامه نگار و فعال حقوق بشرِ تبریزی، پیمان پاکمهر، که از مخالفان پان-تورکیسم است را دستگیر می کند، پان-تورکها، که او را با ترمینولوژیِ مخصوص خود «مانقورت» و «خائن به آذربایجان»[14] می نامند، خوشحالی فراوان می کنند، و به عوضش دائم سنگِ دستگیرشده دیگری را به سینه می زنند که جاسوسی اش برای ترکیه اثبات شده است. بدین ترتیب، اینها اصطلاحِ «حقوق بشر» را که قرار بوده به همه انسانها تعمیم داده شود بر سرش می ایستانند، و در معنای خُلفِ خود، در مفهومی کاملا سیاسی و ایدئولوژیک به کار می برند.
این خلطِ کلمات و اصطلاحات و وضع معانی جدید برای آنها را در جای جایِ گفتمان پان-تورکیسم می توان مشاهده کرد. نمونه آشکارِ این خلط، عنوانِ مقاله آقای قاراباغلی است، که در آن آذربایجان را «مستعمره ایران» می خواند. در منطق اصلی هست که گزاره های پایه ایِ یک مبحث یا به اصطلاح «پیش فرضها»ی آن نباید متناقضِ گزاره نهایی یا نتیجه باشند (چرا که در آن صورت باعثِ ابطالِ نتیجه می شوند). حال با تکیه بر این اصلِ منطقی به بررسی ادعای آقای قاراباغلی می پردازیم. ایشان به نمایندگی از پان-تورکها آذربایجان را مستعمره ایران می داند. این گزاره، بر گزاره دیگری حمل می شود که به صورت مبرهن بیان نشده است، و به اصطلاح در این نتیجه مستتر است. آن گزاره این است که پان-تورکها خود را «ملت»ی جدای از ملت ایران می دانند. در صورتی که این گزاره را – بر فرض محال – جدی بگیریم و بخواهیم به تبعاتِ آن بپردازیم، با توجه به اسنادِ مُحکمِ تاریخی، مشخص می شود که در حقیقت این پان-تورکها هستند که قسمتی از خاکِ ایران را اشغال کرده اند، و نه برعکس؛ و اگر نمی خواهند در چارچوبِ سرزمینیِ ایران بمانند، شایسته این است که راه خود را بگیرند و به آغوش ترکیه و جمهوری آذربایجان بروند (چنانکه بسیاری شان همین الان هم در حقیقت همانجا هستند)، نه اینکه مدعیِ جداسازیِ قسمتی از سرزمین ایران شوند. بنابراین، می بینیم که حتی منطقِ «ملت-سازانه» اینها هم بر ضد خودشان عمل می کند. معترضه بگویم که به این «ملت-سازان» و «ملت-گرایانِ» دوآتشه توصیه می کنم که محض نمونه به بررسیِ بنیادیِ ارنست جِلنر به نام «ملتها و ملت-گرایی»[15] (1983) تفالی بزنند تا برای شان روشن شود که آنچه خود در تب و تابش می سوزند نه «ملت» است، که در حقیقت «قبیله»ای بیش نیست.
حربه دیگری که پان-تورکها برای پیشبردِ مقاصدِ ایدئولوژیک شان در کار می کنند بحث «زبان مادری» است. اینها همیشه نالان اند که در اثر سرکوبِ زبانِ مادری شان به دست «فارسهای شوونیست» هویت و فرهنگ شان به خطر افتاده است. در این راستا، آقای قاراباغلی می نویسد: «زبان و فرهنگ میلیونها انسان آذربایجانی در ایران نه تنها قدغن است بلکه در معرض شدیدترین تحقیرها و توهین هاست… این همان سیاست استعمارگرانه ایست که با استعمار مستعمره خود و قدغن کردن زبان و فرهنگ او از بیداری ملی و آشنایی مردم تحت مستعمره با زبان و فرهنگ خود سخت هراسان است… در ایران نه تنها اسم های مرا قدغن کرده اید بلکه کل فرهنگ، زبان و هویت ام را ممنوع کرده اید.» در این باره حرفِ زیادی نمی زنم، و فقط اشاره می کنم که اگر بهمصاحبه ایشان با صدای آمریکا[16] گوش کنید، متوجه می شوید که از فرطِ ممنوعیتِ تدریسِ زبانِ آذری در آذربایجان و غلبه «شناختیِ»[17] زبانِ فارسی بر ناحیه های «ورنیکه»[18] و «بروکا»[19] (خاستگاه های زبان) در مغزشان، ایشان در تکلم به زبان مادریِ خود تا چه حد به دشواری درافتاده اند، به طوری که در برخی موارد حتی حاجت به دیلماج می افتد. وضعیتِ بسیاری از هم مسلکانِ ایشان هم در حقیقت بر همین منوال است. کمااینکه سرکوبِ زبان مادریِ اقوام اقلیت، گرچه امری ناپسند است، اما در هیچ کجای دنیا غیرعادی نیست، و – اگر حقیقت داشته باشد – خاصِ ایران هم نیست؛ چنانکه به تازگی در ایالت ویسکانسینِ آمریکا دختر سرخپوستی را به خاطر سخن گفتن به زبان مادری اش در مدرسه تنبیه کردند و کلی آبروریزی شد و سر و صدا به راه انداخت.[20] با این وجود، در کمتر نقطه ای از دنیا این مساله بهانه ای برای تجزیه طلبی می شود؛ و راه حل را در این قرار می دهند که به ایجادِ حقوق مُدَوَّن برای اقلیتها بپردازند، و عارف و عامی هم از آن حقوق با سرسختی دفاع می کنند. اما این پان-تورکها دردشان چیز دیگری است که با این دواها درمان نمی شود؛ و همچون «گرگ»ی که به عنوانِ نمادِ خود برگزیده اند، بوی خون شنیده اند و تشنه خون گردیده اند، و تا در خونِ خلق نشوند آرام و قرار نمی گیرند.
عنصر دیگری که در گفتمان پان-تورکیسم خودنمایی می کند، خاص کردنِ یک موضوع در رابطه با آذربایجان و اغراق درباره آن است، در حالی که آن موضوع در تمام ایران عمومیت دارد. برای مثال، آقای قاراباغلی چنین می نویسد که «خدای نکرده اگر کسی خلیجی را که در چهار گوشه آن اعراب زندگی می کنند را خلیج عربی و نه فارس بنامد، دولت ایران و جامعه ایرانی یک دل و یک صدا کمپین های امضای یک میلیونی به راه میاندازند تا ثابت کنند که اسم آن خلیج، خلیج فارس است. این روزها هم در راستای همین کمپین ها بیشتر ایرانی ها، عکس پروفایل فیس بوک شان را خلیج فارس گذاشتند. برای این جماعت و حکومت انگار نه انگار که فاجعه ای حیاتی به نام دریاچه اورمیه وجود دارد و کاری برای آن بکنند.» در این راستا، آقای قاراباغلی که دریاچه ارومیه را در برابر خلیج فارس قرار می دهد، به شیوه ای گزینشی فراموش می کند که همین به اصطلاح «دولت ایران» بود که با سیاستهای ناصوابِ خود تعلقِ فرهنگیِ خلیج فارس به ایران را به خطر انداخت، به طوری که امروز شیخ نشینها کباده مالکیت آن را می کشند و گوگل نام آن را از نقشه هایش پاک می کند. باز همین «دولت ایران» بود که در اثر ندانم کاری باعث خشک شدنِ بزرگترین و از لحاظ فرهنگی عزیزترین رودخانه فلات مرکزی ایران یعنی زاینده رود شد. از قضا جماعتِ کثیری از ایرانیان، به دور از تنگ نظریِ قومی و جغرافیایی، برای همه موارد ذکر شده در بالا، شامل دریاچه ارومیه، کمپین به راه انداختند و ابراز ناراحتی کردند. اینکه کجای این مساله به تبعیضِ میانِ «فارس» و «تورک» برمی گردد را فقط پرتقال فروش می داند! در این میان، نکته جالب توجه این است که در جایی که پان-تورکها معمولا به پان-عربهای جنوب نان قرض می دهند و برای شان لقمه می گیرند، به همان نسبت مدام پان-کوردها را دور می زنند و با آنها دشمنی می کنند، چرا که با آنها تداخلِ منافعِ ارضی و اقتصادی دارند.
حکومت جمهوری اسلامی، چنانکه پان-تورکها مدام جار می زنند، «حکومتِ فارسها» نیست، و اتفاقا به فارس-ستیزی شهره است. از وضعیتِ تختِ جمشید و پاسارگاد چیزی نمی گویم؛ اما هنوز چیزی از پاک کردنِ نقاشیِ دیواریِ بزرگِ شاهنامه در مشهد،[21] خرد کردنِ مجسمه آرشِ کمانگیر در ساری،[22] و از جا کندنِ مجسمه آریوبرزن در یاسوج[23] نگذشته است. تنها دلی تیره و چشمی نزدیک بین می خواهد که نتواند اینها را ببیند. از قضا بسیاری از سرانِ حکومتِ به اصطلاح فارسها، خود آذری هستند. از «رهبر کبیر انقلاب» و «پیشوای مسلمانان جهان» گرفته تا «آپوزیسیونِ خانگیِ محصور-در-خانه» وی و هرآنچه در میانه هست، درصدِ بالایی را آذری ها تشکیل می دهند. در حقیقت، عده زیادی از متنفذان و سرمایه دارانِ ساکنِ به اصطلاح «فارسستان» هم آذری هستند. از همه اینها که بگذریم، بسیاری از همبازی های دورانِ کودکیِ ما، هم تیمی های فوتبالِ دورانِ نوجوانیِ ما، و همدوشانِ دورانِ جوانیِ ما در مبارزه با استبدادِ جمهوریِ اسلامی آذری بوده اند؛ و ما خود باور نداشتیم که تفاوتی بینِ آذری و فارس وجود دارد، و همه را «ایرانی» می دانستیم، تا اینکه سر و کله پان-تورکیسم پیدا شد و خواست با نابِکاری میانِ ما برادران جدایی بیافکند.
با توجه به آنچه در بالا ذکر شد، مشخص می شود که استراتژیِ بنیادیِ گفتمانِ پان-تورکیسم، با تاکید بر تفاوت های موهوم و خاص کردنِ تبعیض های غیرخاص، ایجادِ «دوگانه متضاد»[24] تورک/فارس و بدین وسیله «قطبی-سازیِ» (پولاریزاسیون) فرهنگی/سیاسی به قصد ایجادِ نارضایتیِ قومی و ترویجِ محضِ نفرت و خشونت است. لذا این گفتمان، گفتمانی است که اگر سراسر دروغ نباشد، دروغی بزرگ است که لُعابی از حقیقت بر خود کشیده است، و برای پیشبردِ مقاصدِ خود از هیچ شناعتی فروگزار نمی کند. اما چرا این پان-تورکانِ تجزیه طلب، با وجودی که از لحاظِ نژادی و فرهنگی به طور کل خود را از ایران جدا می دانند، باز هم لزوما یکسره حرفِ جدایی نمی زنند و به عوضِ آن به شدت گردِ فدرالیسم می گردند؟ دلیلِ آن این است که در دیسکورسِ بین الملل، جنبه «سیاسیِ» ملت بیش از جنبه «انسان-شناسانه» (آنتروپولوژیکی)[25] آن اهمیت دارد؛ و به قصدِ ملت-سازی، ادعاهای آنتروپولوژیکی چندان اعتبارِ اجرایی ندارد. بر فرض مثال، «واژه نامه کتابِ دنیا»[26] که دایره المعارف مهمی است و معمولا در چنین مواردی مورد استناد قرار می گیرد، «ملت» را اینگونه تعریف می کند: «مردمی که در یک کشور سکونت دارند، تحت یک حکومت زندگی می کنند، و معمولا به یک زبان حرف می زنند.»[27] به همین علت است که این تجزیه طلبان مدام بر طبلِ فدرالیسم می کوبند؛ زیرا که قصد دارند با تشکیلِ واحدهای سیاسیِ مجزا، ابتدا «ملت-سازی» کرده و سپس ادعای استقلال کنند تا راحت تر برای خود مشروعیتِ بین المللی بخرند. چنانکه بارها گفته ام، تمرکززدایی به شیوه علمی و وضعِ قانونِ اساسیِ «چند-قومیتی» (مالتی-اِثنیک)[28] مفیدِ حالِ دموکراسی بوده و در ایران از واجباتِ اجتماعی-فرهنگی است؛ اما فدرالیسمِ قومی که از ابتدا بر کینه های نژادپرستانه پای می فشارد و قصد دارد بر اساس آن برادرکُشی کند و حمام خون به راه بیاندازد نه تنها دشمنِ دموکراسی که ناقضِ درجه یکِ حقوق بشر است، و به جهنمی در مایه های یوگوسلاویِ سابق در زمان جنگهای قومی منتهی می شود.
در پایان باید بگویم که «آزادی بیان» تا جایی معنی دارد که با حقوق بشر منافات نداشته باشد. در این باره در همه جای دنیا اتفاقِ نظر وجود دارد، و در هیچ کجای دنیا رسانه معتبری پیدا نمی شود که با انتشارِ مطلبی در راستای تشویقِ به نقضِ حقوق بشر، خود را در چشم جهانیان بی اعتبار کند. از قضا، این تجزیه طلبانِ نژادپرست خود وقتی در مجامعِ بین المللی حاضر می شوند، در حد گاندی و مارتین لوتر کینگ انسان دوست و خوش سخن می شوند، و چماقِ نفرت و تحقیر را پشتِ در سالنِ کنفرانس می گذارند تا وقتی که از دروغ پراکنیِ مظلوم نمایانه خود فارغ شدند دوباره آن را بردارند و بر سر دیگران بکوبند. لذا به فعالانِ حقیقیِ حقوق بشر و اربابِ رسانه های مستقل هشدار می دهم که در دامِ مظلوم نماییِ تجزیه طلبانِ کینه توز و نژادپرست نیفتند و کاری نکنند که بابتِ پای مال کردنِ حقوق بشر و شراکتِ جرم در نابودی مملکتِ ایران به لعن و نفرینِ آیندگان گرفتار شوند. اندیشناک باشید از آن روزی که خونِ ملتِ ایران بر گردنِ شما بیفتد و بر دستانِ شما بخشکد؛ که به فرموده سعدی: سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل/چو پر شد نشاید گذشتن به پیل!
[1] The Association for the Defense of Azerbaijani Political Prisoners in Iran (http://adapp.info/en/and http://www.savalansesi.com/)
[2] Farrokh, Kaveh (2009). The futility of advocating pan-Turkism: the case of Madame Zamani[WWW]. Available in http://www.kavehfarrokh.com/articles/pan-turanism/the-futility-of-advocating-pan-turanism-the-case-of-madame-zamani/
[3] Zamani, Luna (2006). Petition Against PKK and PJAK Terrorism [WWW]. Available in http://web.archive.org/web/20060921184136/http://www.petitiononline.com/dashmaki/
[4] Zamani, Fakhteh (2009). Speech at the Durban Review Conference against Racism, Racial Discrimination, Xenophobia and Related Intolerance [WWW]. Available inwww.un.org/durbanreview2009/pdf/Fakhteh%20Zamani.pdf
[5] South Azerbaijan
[7] این آرشیو مقالات ایشان در وبسایت مذکور است.
[8] تجزیه ایران و اعلان استقلال کشورهای جدید (2012) [منبع اینترنتی]. قابل دسترسی در اینجا
[9] این آرشیو مقالات ایشان در وبسایت مذکور است.
[10] سنتهای شرم آور در میان آریایی ها (1390) [منبع اینترنتی]. قابل دسترسی در اینجا
[11] این آرشیو مقالات ایشان در وبسایت مذکور است.
[12] نگاه کنید به ریشه یابی کلمه «نوروز» و برخی نکات در مورد جشن بهاری و زبان فارسی (1391) [منبع اینترنتی]. قابل دسترسی در http://far.baybak.com/shomareh_4798.azr
[13] حمله پلیس ترکیه به مراسم نوروزی کردها (1390) [منبع اینترنتی]. قابل دسترسی درhttp://news.gooya.com/didaniha/archives/2012/03/137742.php
[14] پیمان پاکمهر یک خائن آذربایجانی است (1390) [منبع اینترنتی]. قابل دسترسی درhttp://azadtribun.net/index.php/fa/2012-01-22-10-29-07/2352-2012-01-21-12-56-27
[15] Gellner, Ernest (1983). Nations and Nationalism. New York: Cornell University Press.
[16] Human Rights in South Azerbaijan – Iran (Report – VOA Persian) (2008) [WWW]. Available inhttp://www.youtube.com/watch?v=Yl5NXVENFuM
[17] Cognitive
[18] Wernicke’s Lobe
[19] Broca’s Lobe
[21] پاک کردن نقاشی دیواری در مشهد (1390) [منبع اینترنتی]. قابل دسترسی درhttp://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1329298
[22] دشمنی با مجسمه یا دشمنی با تاریخ؟ (1390) [منبع اینترنتی]. قابل دسترسی درhttp://iranglobal.dk/I-G.php?mid=2-68462
[23] این مجسمه های جنجالی :بعد از آرش کمانگیر در ساری این بار آریو برزن در یاسوج (1390) [منبع اینترنتی]. قابل دسترسی در http://www.khabaronline.ir/news-160490.aspx
[24] Binary opposition
[25] Anthropological
[26] World Book Dictionary
[27] “The People occupying the same country, united under the same government, and usually speaking the same language.”