در دفاع از اکبر گنجی، در رد تناقض نماهای قومی
در دفاع از اکبر گنجی، در رد تناقض نماهای قومی
تاکید بر زبان آن هم زبان محلی و معیار قرار دادن آن به قول استاد شهریار دلیل ملیت نیست
(اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس// ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان).
در دفاع از اکبر گنجی، در رد تناقض نماهای قومی
ارسلان مغانی
اخیرا اکبر گنجی در سایت بی بی سی فارسی در یادداشتی اقدام به نقد و رد پیش فرضهای قوم گرایان پرداخت که در جای خود نوشتهای مهم و قابل توجه محسوب میشد. اگر گفته شود که این یادداشت در میان بسیاری از فعالان سیاسی ایران به ویژه آذربایجانیها مباحثات زیادی را بر انگیخت، اغراق نیست.
اما نکته نخستی که باید بدان توجه داشت این است که گنجی، بر روی بدیهیات دست گذاشت و سعی کرد «مفروض»های متعدد و بیشمار قومیت گرایان را به چالش بکشد. همین موضوع بود که واکنشهای بسیار زیادی را برابر مقاله مزبور برانگیخت.
در این یادداشت با تاکید بر مفروضههای بیانتهای مخالفان سعی میشود متد فکری منتقدین ایشان بیشتر مورد تنقید قرار داده شود.
متاسفانه همانطور که گفته شد گفتمان قومیت گرایی مبتنی بر یکسری مفروضهها یا گزارههایی است که مدعیانش نیازی به اثبات آن نمیبینند. در نوشتههای انتقاد گونه از مقاله گنجی نیز به وفور میتوان به این گونه گزارهها برخورد کرد. از نظر نویسنده این یادداشت آنگاه که نادرستی این مفروضهها آشکار شود، راحتتر میتوان در خصوص ادعاهای دیگر به مباحثه پرداخت و در خصوص میزان منطق به کار برده شده در این ذهنیت به داوری نشست.
الف) یکی از منتقدین گنجی در مقاله کوتاه خود در رد اینکه جمهوری اسلامی ماهیت اتنیکی ندارد مینویسد: پس «چرا جمهوری اسلامی شیعه در جنگ میان ارمنستان مسیحی با آذربایجان شیعه جانب ارمنستان مسیحی را میگیرد؟» و میخواهد از این گزاره نتیجه بگیرد که دولت جمهوری اسلامی ماهیتی نژادپرستانه دارد.
در خصوص این گزاره چند نکته ذکر میشود تا در پایان به میزان منطق آن پی برده شود. نخست آنکه باید از نویسنده پرسید که بر اساس چه منبعی ادعا میکند که ایران در جنگ قره باغ از ارمنستان حمایت نمود؟ تا کنون نه وزارت خارجه جمهوری آذربایجان، نه ارمنستان و نه وزارت خارجه ایران چنین موضوعی را تایید نکرده است. اتفاقا بر عکس، جمهوری اسلامی در ابتدای جنگ قره باغ سیاست حمایت از مسلمانان قفقاز را در پیش گرفت، کمکهای میلیونی کمیته امداد، ایجاد اردوگاههای آوارگان جنگی و حتی کمکهای لجستیکی که دستکم جمهوری اسلامی بارها بدان اشاره کرده است شاهد ادعای نگارنده است. تا به امروز نیز سیاست رسمی جمهوری اسلامی بر اساس حمایت از باکو در برابر اشغال قره باغ بوده و روسای جمهور ایران در سفرهای خود به باکو به این موضوع اشاره کردهاند.
دوم، در سیاست خارجی چیزی است به نام منافع ملی که دولتها همواره سعی میکنند آن را مد نظر قرار دهند. سیاست خارجی جمهوری اسلامی هر چند در بیشتر موارد ایدولوژیک بوده است اما در برخی موارد دیگر نیز سیاستی پراگماتیک در پیش گرفته شده. بر این بنیان از دورهای که ابوالفضل ایلچی بیک به عنوان نخست وزیر جمهوری باکو شروع به تهدید ایران از زوایای مختلف نمود، و در حالی که توان دفاع از خاک خود را نیز نداشت بر مناطقی از ایران، گرجستان و ارمنستان ادعای ارضی مطرح کرد، جمهوری اسلامی سعی کرد با احتیاط به مسئله نزدیک شود.
سوم، هنگامی که یک دولت اعلام استقلال میکند به این معنی است که میتواند روی پای خود بایستد و توان اداره و دفاع از خود را دارد. در کدام منطق سیاست خارجی دیده شده است، دولتی بعد از اعلام استقلال بر علیه همسایه جنوبیاش تبلیغات گستردهای را آغاز کند و در عین حال انتظار حمایتهای نظامی و مالی جهت بلندپروازیهای سیاستمدارانش را از همان دولت داشته باشد؟ به علاوه ایران در کجا و به چه نحو تعهد سپرده است که از منافع باکو در برابر رقیبان منطقهایاش دفاع کند که در این خصوص به عهد شکنی متهم میشود؟
به نظر میرسد همین سه دلیل کافی باشد تا در خصوص این مفروضه نویسنده به داوری بپردازیم. اولا اینکه دولت ایران از ارمنستان حمایت نکرد، دوم اینکه اگر چند ماه پس از آغاز جنگ بیتفاوتی بیشتری را پیش گرفت، به دلیل سیاستهای خصمانه جمهوری باکو علیه ایران بود. سوم اینکه اصولا معلوم نیست چرا نویسنده در کسوت مدعی العموم دولت باکو با آقای گنجی صحبت میکند؟ اگر ایشان خود را شهروند ایران میدانند لازم است ملاحظاتشان در حوزه منافع ملی ایران باشد، ولی اگر خود را شهروند ایران نمیدانند، چرا خطاب به دولت فعلی ایران و دولت انتقالی آینده که احتمالا از سوی اپوزیسیون برقرار خواهد شد مطالباتی دارند. در کجای جهان دیده شده که فردی خود را شهروند یک کشور نداند و از دولت آن کشور مطالبات داشته باشد!
ب) یکی دیگر از منتقدین آقای گنجی در مقالهای متعرض این نکته شده است که چرا وی آذربایجانیها را اقلیت قومی دانسته است! زیرا با توجه به اینکه آذریها در ایران ۳۵ میلیون نفر هستند اکثریت مطلق را در کشور دارا میباشند!
این گزاره نیز متضمن ادعایی صرف که هنوز اثبات نشده است ولی از سوی نویسنده منتقد به عنوان حقیقتی مطلق ارائه میشود. نویسنده در آغاز اشاره دارد که در کشور آماری در خصوص به اصطلاح قومیتها ارائه نشده است، ولی همین فرد در مقام مدعی به راحتی رقم ۳۵ میلیون ترک را جاری میکند گویی ایشان تک تک آذربایجانیها را شمارش کرده است و بر رقم دقیقشان اشراف دارد. جالب آنکه خود را نیازمند ارائه هیچ منبعی در این خصوص نمیبیند. این اولین گزاره مخدوش. از سوی دیگر نویسنده متعرض این نکته است که چرا از واژه اقلیت قومی استفاده شده است!
جالب اینجاست که قومیت گرایان به هنگام مراجعه به اسناد حقوق بشری یا شرکت در نشستهای مربوط به اقلیتها (از جمله آنچه امسال به نشست موازی از اجلاس حقوق بشر سازمان ملل در خصوص ایران معروف شد) خود را اقلیتهای قومی مورد ستم میشناسانند، ولی هنگامی که در صدد تقسیم غنایم و یا انتقاد از طرف مقابلاند واژه اقلیت را بر نمیتابند!
اشتباه این دوستان اینجاست که تصور میکنند که این عبارت و همانندهای آن مانند قوم یا قومیت دارای بار ارزشی است. دلیل آن نیز مشخص است. این عبارات از دل جامعهشناسی سیاسی بیرون آمدهاند در حالی که قومیت گرایان حتی دقتی به تعریف صحیح واژهها عبارتها ندارند. در این صورت نه تنها به واژههای مانند اقلیت و قومیت اعتراض نمیکردند بلکه میبایست از آن استقبال هم میکردند. زیرا بار جامعهشناختی قومیت در مطالعات علوم اجتماعی چنان است که اگر گفته شود در کشور قومیتهای مختلف وجود دارند، گویی گفته شده در آن جامعه نژادهای مختلفی در حالی زندگی هستند زیرا قومیت ناظر است بر تفاوتهای فیزیکی و جسمانی در صورتی که ملیت لزوما چنین نیست.
عبارت اقلیت نیز به همین نسبت دارای بار حقوقی شدیدی است و اقلیتها گروههایی هستند که در حقوق بشر بین الملل مورد حمایت قرار میگیرند.
ج) منتقد سوم در متن خود این چنین مینویسد: «با بررسی بسیار ساده «هویت» در اینترنت، به اینها بر میخوریم. حتی اگر شما راست گفته باشید و همه مردم در ایران به فارسی صحبت کرده باشند، ملت آذربایجان خود را ترک میداند. شما با این باور آن ملت چه مشکلی دارید؟ و چرا نمیخواهید به حقوق و اراده آنها گردن خم کنید؟ و به خواستهایشان احترام بگذارید؟»
دقت میفرمایید که ایشان برای بررسی معنای هویت به خود زحمت ندادهاند که از پشت رایانه بلند شده و چند جلد کتاب ورق بزنند. اگر ایشان ترجیح میدانند به جای جستجوی کلمه هویت در گوگل به منابع معتبری مکتوب و علمی مراجعه کنند، صد البته که چنین بیمحابا و بیاحتیاط به گنجی حمله نمیکردند.
مفروضهای متعددی در همین چند جمله نوشته ایشان به چشم میخورد. مانند «ملت آذربایجان»، «اراده آنها»، «خواستهای آنها». نویسنده نخست باید ثابت کند که مردم آذربایجان دارای حس و آگاهی ملی جداگانهای هستند که میتواند واجد شان ملیت باشد. برای نمونه آیا اگر برگههای نظر سنجی به جامعه آماری تصادفی از آذریها بدهیم و از آنها بخواهیم مشخصات خود از اعم از مشخصات فردی، ملیت، نام کشور، پایتخت، شاعر مورد علاقه و… را بنویسند، چند تن از آنها کشور یا ملیت خود را آذربایجانی خواهند نوشت؟ کسانی که مانند من در آذربایجان زندگی میکنند میدانند که چنین تصوراتی در ذهن مردم عادی کوچه و بازار دیده نمیشود. این ملت خیالی تنها در ذهن فعالان قومی وجود دارد و دارای ما به ازایی در بیرون نیست. اما بیایید فرض کنیم که چنین چیزی وچود دارد، نویسنده در جمله بعدیاش بلافاصله از اراده این ملت و اطلاع از اراده آنها خبر میدهد. بدون اینکه به ما بگویید این معرفت را از چه راهی بدست آورده است. ایشان به گونهای وانمود که گویی همه مردم آذربایجان با وی هم رای هستند و البته مانند دوستان قبلیاش نیازی به اثبات آن نمیبیند.
هم ایشان در ادامه مینویسد: «از زمان به روی کار آمدن رضا شاه پهلوی شما در ایران کنونی، ۹۹ درصد دولتمردان، سیاسیتمداران و مدیران دولتی فارس گرا و ناسیونالیست آریایی بودهاند و هستند» و میگوید «زبان من ترک، کرد، بلوچ و… غیر قانونی است».
در خصوص گزاره نخست و ۹۹ درصدد ایشان باید گفت اثبات ادعا با مدعی است بهتر بود ایشان اندکی بیشتر احتیاط میکردند و چنین بیپروا اعداد و ارقام را خرج نمینمودند. در خصوص گزاره دوم دال بر غیرقانونی بودن زبانهای ترکی، کردی و… باید گفت آیا شبکههای استانی هم اکنون در اخبار و برنامههای خود از زبان کردی یا ترکی استفاده نمیکنند؟، آیا در دادگاهها قاضی و متهم به زبانی غیر از ترکی با یکدیگر صحبت میکنند؟ آیا وقتی آیت الله خامنه در تبریز با مردم به ترکی صحبت میکند، مرتکب جرم میشوند؟ آیا انتشار دیوانها و کتابهای ترکی غیرقانونی است؟ آیا کتاب تاریخ دیرین ترکان ایران نوشته آقای زهتابی در ابتدا به زبانی غیر از ترکی منتشر شد؟ منتقد گرامی حتی به معنای قانونی و غیرقانونی بودن (جرم) اشراف ندارد. در کدامیک از مواد قانون مجازات اسلامی فعلی اشاره شده است که سخن گفتن یا انتشار کتاب به زبانی غیر از فارسی جرم است؟
منتقد گرامی حتی پا را فراتر از این نیز میگذارد و در خصوص ترک بودند افرادی مانند خلخالی و موسوی اردبیلی که در مقاله اکبر گنجی اشاره شده است، کنترل خود را از دست میدهد و مینویسد:
«اگر این افراد ترک هستند که هستند، [آنها] برده ایدئولوژی حاکم فارس و آریایی بودهاند. آنها کارگزارانی از مردم مستعمره بودهاند و بدترین ظلمها را هم در حق ترکها و هم در حق دیگر ملتها کردهاند».
جالب است که خلخالیای که در صدد خراب کردن تخت جمشید و آرامگاه فردوسی با بلدوزر بود نیز به صف راسیستهای آریایی میپیوندد و در گفتمان این عده تبدیل میشود به فردی ناسیونالیست. درجه منطق را بنگرید که به دلخواه افراد و مخالفان را متصف به چه صفاتی میکنند.
د) از میان نوشتههایی که با شتاب هر چه تمام در نقد گنجی نوشته شده است یک نوشته دیگر را مورد بررسی قرار میدهیم. شاه بیت و کلیدواژه این نوشته استعمار است. «مسئله اصلی و گام اولیه ملیتهای غیرفارس در ایران رهایی از قید یک دولت استعماری ایست».
استعمار تعریف روشن و دقیقی دارد و آن عبارت است از استیلای یک دولت بیگانه و خارجی بر یک سرزمین به نحو خصمانه و به اجبار. اکنون سال هاست که عصر اسعتمار به پایان رسیده است و سازمان ملل در بیانیه استعمار زدایی ۱۹۶۰ کیفیات آن را مشخص کرده است. این عده با ناشیگری تمام تصور میکنند میتوانند با استفاده از عباراتی مانند ملل مستعمره، راسیسم دولتی و… در آینده به حق تعیین سرنوشت خارجی مراجعه نمایند. غافل از اینکه مقررات سازمان ملل در خصوص بعد خارجی حق تعیین سرنوشت صراحت دارد و شامل این دوستان نخواهد شد.
ت) سفسطه حقوق بشر یکی دیگر از مسائل مطرح شده در مقالات انتقادی از اکبر گنجی است. منتقدین چنان در خصوص حقوق بشر و نقض حقوق به اصطلاح ملیتها و خلقها نوشتهاند که گویی دولت ایران مانند صربها در حال قلع و قمع اقلیتها است. در این خصوص صد البته که بار اثباتی دعوی با مدعیان است ولی نگارنده مایل است گریزی به گزارش سالانه احمد شهید در خصوص وضع حقوق بشر در ایران بزند. اگر نگاهی به بخش اقلیتهای قومی این گزارش بکنیم (البته اگر برخی احمد شهید را نیز به خاطر کاربرد اصطلاح اقلیت به فاشیسم متهم نکنند!) خواهیم دید که علیرغم ادعای و اغراقهای این عده هیچ نشانی از ژنوساید فرهنگی، کشتار، آسیمیلاسیون، ممنوعیت زبانی و… نیست. البته این گزارش با وجود مراجعه و گزارشهای پی در پی گروهها و نمایندگان سازمانهای قومی تنظیم شده است که ظاهرا از سوی گزارشگر ویژه اسناد و گزارشهای مورد ارائهشان مورد قبول واقع نشده است. این گزارش سندی روشن محسوب میشود بر ناحق بودن ادعاهای آن چنانی گروههای قوم گرا.
نتیجه گیری:
هویت امری پیچیده و چند بعدی است. تقلیل انسان به هویت و تقلیل هویت به زبان امری است که هم از نظر تئوریک و هم از نظر عملی امکان پذیر نیست. قومیت گرایان مایلند که هویت افراد را در زبان بیابند و نام ملیت بر آن گذارند. فرض کنید یک خانواده آذربایجانی به تهران یا لس آنجلس مهاجرت کند. بنا به دلایلی کودک آنها زبان آذری را نیاموخته و از ابتدا به فارسی یا انگلیسی تکلم میکند. پرسشی که وجود دارد این است که در فرض صحت یا پذیرش فرضیه قومیت گرایان و قائل شدن ملیت ترک برای آن کودک، آیا پس از تغییر زبان در عرض چند سال ملیت فرد نیز تغییر میکند؟ این چه ملیتی است که به طرفه العینی و با تغییر جغرافیا ممکن است دستخوش دگردیسی بنیادین شود؟ بنابراین تاکید بر زبان آن هم زبان محلی و معیار قرار دادن آن به قول استاد شهریار دلیل ملیت نیست (اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس// ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان). از سوی دیگر اگر باز هم فرض کنیم که زبان عامل ملیت است، آیا میتوان از ملتی به نام امریکا صحبت کرد؟ آیا مکزیکیها، اسپانیشها، آسیاییها، چینیها و… با وجود چند نسل زندگی در امریکا جزو ملت امریکا هستند یا ملیتهای آمریکا محسوب شده و بر اساس دموکراسی حق تجزیه دارند؟
از یک بعد دیگر نگاه کنیم. با توجه به آلمانی زبان بودن اتریشیها آیا ملت اتریش موضوعیت دارد یا باید از آلمانی زبانهای اتریش سخن بگوییم؟ آیا عبارت «ملت چین» صحیح است یا «ملیتهای چین»؟ ولزی و اسکاتلندی انگلیسی زبان چطور؟ آیا بخشی از ملت انگلیس هستند یا ملتهای جداگانه؟
به محض اینکه زبان را معیار ملت قرار دهیم این پرسشها به ذهن خطور خواهند کرد. در دنیای امروز ملت یک پدیده تک عنصری نیست. بلکه عناصر متعددی در ملت شدن افراد نقش دارند. تعبیرهای سیاسی یا عوامانه از مسئله ملت و ملیت چنان متزلزل و خدشه پذیر هستند که خود قومیت گرایان نیز تا به امروز نتوانستهاند به یک وحدت رویه در این خصوص دست یابند. از همین رو است که تا کنون هیچ کتاب مستدل و دانشگاهی چه در داخل و چه در خارج کشور در این خصوص منتشر نشده است. بر عکس این مخالفان آنان بودند که تصمیم گرفتند از طرق اصولی با موضوع برخورد کرده و با انتشار کتاب و مقالات پژوهشی پاسخهایی را در زمینه مطرح کردهاند. کتابهایی مانند نقدی بر فدرالیسم، فدرالیسم در جهان سوم، اقلیتها، قومیت و قوم گرایی در ایران، ایران: هویت قومیت و ملیت، جمهوری مهاباد و دهها کتاب دیگر نشان میدهد که نویسندگان ایرانی سعی کردهاند با رویکردی جدی و عالمانه به موضوع نگاه کنند.
قومیت گرایان تجزیه ایران را چنان بدیهی میپندارند که گویی که از آینده خبر میدهند، خطای بزرگتر را کسانی مرتکب میشوند که چنین بلوفهایی را میپذیرند. «احتمال تجزیه ایران در صورت عدم احقاق فلان مطالبات» در واقع یک شانتاژ سیاسی است که از سوی ضعیفترین و کم وزنترین قشر سیاسی کشور مطرح میشود. اولا در جهان امروز تجزیه کشورها یک امر استثنایی است. سازمان ملل در بدترین شرایط به حفظ تمامیت ارضی یوگسلاوی اصرار داشت و سعی میکرد در تمام بیانیههایش بر این موضوع تاکید کند. منشور سازمان ملل و بیانیه جهانی حقوق بشر در خصوص صراحت کافی را دارند.
قومیت گرایان مایل به تجزیه در صدد هستند با تهدید سایر فعالان سیاسی و با گرفتن دست بالا در مذاکره به برخی حداقلها برسند. اگر نگارنده در مقام سران اپوزسیون خارج از کشور میبود، به تجزیه طلبان پیشنهاد میکرد هر چه در توان دارند در راستای تجزیه تلاش کنند. فرض کنید فردا روز تجزیه کشور است و مناطق ایران از یکدیگر و از دولت منفک میشود. یک حساب سر انگشتی به ما نشان خواهد داد که در کشور چند نفر بیکار و موقعیت شغلی از دست داده، خواهیم داشت. فردا کارمند هیچ بانک و ادارهای سر کار نمیرود. کارمندانی که سالها برای ارتقاء رتبه کوشش کردهاند فردا همه زحمات خود را بر باد رفته خواهند دید. فردا روزی است که حقوق بگیران، مستمری بگیران، افراد تحت پوشش بیمههای تامین اجتماعی، قضات، وکلاء، اساتید دانشگاه و… باید نگرانش باشند. فردا روزی است که زمستانش سرد است چون از نفت و گاز در شمالغرب کشور خبری نیست. کردستان راهی به دریا ندارند و برای رسیدن به آبهای آزاد باید روابط حسنههای با باقی مانده ایران داشته باشند. بسیاری از خانوادهها برای دیدن عزیزانشان در شهرهای دیگر به ویژه تهران باید منتظر بمانند و عبور و مرور به راحتی امکان پذیر نیست.
منبع: وب سایت تلاش