درسهايي که بايد از نبرد در خرمشهر گرفت – میلاد دهقان
« درسهايي که بايد از نبرد در خرمشهر گرفت »
پس از انقلاب اسلامي در بهمن 57 تا چند ماه اوضاع کشور آشفته بود و اين آشفتگي باعث شد دشمنان اين آب و خاک به تکاپو بيافتند. در خردادماه 1358 خلق عرب با ايجاد شورش و درگيري در خوزستان و بويژه خرمشهر در انديشه تجزيه اين بخش از ايران زمين بودند که با اقدامان کوبنده زنده ياد دريادار مدني اين شورش ناکام ماند. به دليل تضعيف ارتش ايران پس اعدام ها و تصفيه ارتش، صدام حسين زمان را براي حمله به ايران و تجزيه خوزستان مهيا ديد. صدام و همپيمانانش اين را در نظر داشتند که در استان خوزستان تعداد زيادي عرب و عرب زبان وجود دارد و با توجه به قوميت آنها پتانسيل زيادي براي پيروزي کوتاه مدت و فتح سه روزه ايران دارد. به همين دليل در 31 شهريور1359 از چند محور عملياتي به ايران حمله کرد. آنچه همه معادلات بعثي ها را بهم زد ايستادگي جانانه مردم خرمشهر بود که با دست خالي در برابر دشمن تا بنِ دندان مسلح و لشکرهاي مکانيزه عراقي حماسه اي 35 روزه آفريدند و سرانجام 4 آبان 1359 خرمشهر اشغال شد. بسياري از خرمشهري ها ا لحظه آخر در شهر ماندند و جسد بسياري از آنان مانند سرور “سالمي” از پان ايرانيست هاي عرب خرمشهر هرگز پيدا نشد. بدين ترتيب همه فرماندهان عراقي از مقاومت بي مانند خوزستاني ها و بويژه اعراب در شگفت شدند! پرسش اساسي اين است که چه عاملي باعث شد که عرب هاي خوزستان در برابر دشمنانِ هم نژاد، هم زبان و هم فرهنگ ،هم مذهب خود بايستند و شهيد شوند؟ چه عاملي باعث مي شد که سرباز عرب شيعه ي عراقي به روي سرباز شيعه ايراني گلوله شليک کند؟ پاسخ را بايد در واژه «ايران» جستجو کرد. مليت رزمنده ي عرب خوزستاني، ايراني بود. او با کسي که در برابرش ايستاده بود و قصد فتح ايران را داشت مشترکات قومي فراوان داشت. هر دو عرب زبان بودند، هر دو مذهب تشيع داشتند، لباس محلي هر دو چفيه و عگال و دِشداشِه بود ولي با همه اين اشتراکات، يک تفاوت اساسي وجود داشت! رزمنده اين سوي مرز ايراني بود و سرباز آن سوي مرز عراقي! «مليت ايراني» آن عنصر والا و پر رنگي بود که مذهب و قوميت و زبان عربي در برابرش رنگ باخت.
عرب هاي ساکن خوزستان خود را ايراني مي دانستند و دلبسته اين آب و خاک و جايگاه زندگي خود بودند و گر نه دليلي براي مقاومت در برابر لشگر صدام وجود نداشت. آنان در راه اين مقاومت، جان خود را که با ارزش ترين دارايي شان بود، فدا کردند! برخي اين مهم را به عقايد مذهبي رزمندگان و دفاع از حکومت و نظام تقليل ميدهند که اين افراد يا مغرض هستند يا ناآگاه!
در سقوط خرمشهر و آزاد سازي اش درس هاي بسيار نهفته است. مهمترين آن درسي بود که مردم ايران به دنيا نشان داند. اقوام ايراني با گويش ها و خرده فرهنگ هاي گوناگون از جاي جاي ايران در قالب ملت يکپارچه و متحد ايران توانستند صدام را بامتحدان قدرتمند جهاني اش شکست دهند و مام ميهن را از تکه پارچه شدن و تبديل شدن به جولانگاه بيگانه نگاه دارند. ايرانيان مليت خود را بالاتر از هر چيزي حتا جان خود مي دانند و اين را در 8 سال دفاع مقدس نشان دادند.
عملیات بیتالمقدس در دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ آغاز شد و در چهار مرحله عملیات نهایتا در سوم خرداد ۱۳۶۱ به آزادسازی خرمشهر انجامید و بدين ترتيب ، پس از ۵۷۸ روز (۱۹ ماه) از فرزند به آغوش مادر درآمد. در اين نبرد 22 روزه ما 6000 شهيد داديم. چه دليلي براي تقديم اين همه شهيد و جانباز براي آزاد سازي يک شهر وجود داشت. مگر اين خاک چه داشت که برايش بايد اين همه خون ريخته شود؟ آن را بايد در مفهوم بسيار بزرگ و عميق عشق به ميهني جستجو کرد که هر ذره اش با وجود ملت پيوند خورده است.
چون که وطن تا ابد زنده است * جان به رهش دادنم ارزنده است
ور نه خردمند نخواهد سپرد * جان به ره توده خاکی که مُرد
اين سير تاريخي و ناايستا همچنان ادامه دارد. هنوز چشم برخي دشمنان به دنبال بخش هايي از اين سرزمين است. از گذشته تاکنون خون هاي زيادي براي نگهداري اين سرزمين ريخته شده است. هنگامي که جانفشاني تکاوران نيروي دريايي ارتش را در خرمشهر مي بينيم به ناگاه ياد دريادار غلامعلي بايندر و نيروهاي زير فرمانش مي افتيم که چگونه در جنگ دوم جهاني و اشغال ايران در بامداد سوم شهريور 1320 در همان خرمشهر و آبادان در برابر کشتي هاي مسلح انگليسي شجاعانه ايستاد تا خونش آبهاي خليج پارس را ارغواني کرد. وقتي که داستان مقاومت مردان وزنان خرمشهر را مي شنويم به ياد همه مقاومت هاي مردمي در برابر دشمن بيگانه مي افتيم.
امروز که نواي شوم تفرقه و زمزمه هاي پان عربيسم در خوزستان شنيده مي شود به جاست با صداي بلند نکاتي براي آن دسته از هم ميهناني که به اين جماعت ضد ايراني دلخوش کرده اند يادآوري شود:
برادر عرب خوزستاني من! هم نژادهاي شما در دفاع مقدس، سينه هاي برادرانت را در خوزستان سوراخ سوراخ کردند فقط به اين دليل که ايراني بودند! اينجا نه نژاد عربي و نه زبان عربي و نه دشدانه و چفيه هيچ کدام مانع تيراندازي دشمن نشد تنها اختلاف مليت بود شما عرب شيعه ايراني بودي و او عرب شيعه عراقي و اين دو کشور با يکديگر در جنگ… نژاد و لهجه و پوشش و مذهب و مليتِ دشمن ايران براي من تفاوتي ندارد. خاک پاي آنهايي هستم که بيش از يکماه ارتش صدام را در خرمشهر زمينگير کردند تا کمک هاي مردمي براي مقابله با آن جاني تکريتي و سردار پوشالي قادسيه فراهم شود. به روان همه شهداي عرب ايراني درود مي فرستم که ايران براي انها از همه چيز حتا جان شيرينشان با ارزش تر بود. هر ايراني در پاسداري از ايران زمين بايد ادامه دهنده راه جانباختگان ميهن در سده ها و هزاره هاي پيش از اين باشد. ياد و خاطره ي همه شهدا و جانبازان عمليات بيت المقدس و سالروز آزادي خونين شهر گرامي باد.
«ایران! ایران! ایران! ای کشور آریان! نامت بجاست و مهرت در دل ما، بدبخت تر از خائن تو، اهریمنی نیست، خوشبخت تر از سرباز تو، شهید تو، کیست؟ شادباد، شادباد، شاد باشید ای شهیدان راه ایران که به قرن ها در دل دشت ها، کوه ها و دریاهای میهن، به خون خود کفن پوشیده و خفته اید، نام شما و یاد شما، افتخار ماست و درس زندگی ما.کیست که برترین آرزوی خود را شهادت در راه ایران می داند؟ …مــا» ( فرازی از هفت پیمان پانایرانیست)
پاينده ايران – ميلاد دهقان – خوزستان – دوم خرداد1391