روزیکه جدایی بحرین به مجلس شورای ملی آمد
روزیکه جدایی بحرین به مجلس شورای ملی آمد
مازیار خسروی
«فرمودند حالا كه من و تو هستيم آيا فكر ميكني در آينده ما را خائن خواهند گفت…» خاطرات علم، جلد نخست، صفحه 376 فروردين 1349، تهران، بهارستان، جلسه مجلس شوراي ملي.
عنوان رسمي جلسه «بررسي اقدامات دولت در مورد قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل متحد راجع به بحرين» است.
رييس جلسه عبدالله رياضي است و اردشير زاهدي بهعنوان وزير امور خارجه، لايحه را به صحن آورده است. در پشت ظاهر آرام همه چيز، التهابي پنهاني جريان دارد و فضا را آكنده ميكند.
زاهدي در رديف جلو روي صندلي نشسته است و سرش را روي دست چپ تكيه داده. تلاش ميكند آرامش ظاهري خود را حفظ كند اما نميتواند. با انگشت اشاره بر گونه خودش فشار ميآورد و پلكهايش را باز و بسته ميكند. ميشود حدس زد كه ترجيح ميداده كسي ديگري – اميرعباس هويدا- به جاي او لايحه را به بهارستان ميآورد.
چند روز پيش، اسدالله علم، وزير دربار در دفترچه سري خاطراتش كه انتشار آن را به پس از مرگش موكول كرده نوشته است: «شاهنشاه امر دادهاند كميسيوني مركب از نخستوزير و من با وزير خارجه در مورد گفتوگويي كه درباره بحرين از هماكنون باید در جرايد بشود و ذهن مردم آماده شود كه راي سازمان ملل براي ما لازم الرعايه خواهد بود تشكيل گردد.
در اين كميسيون به جاي مطالب اساسي، دايما چانهزدن بر سر اين مطلب است كه موضوع را نخستوزير به مجلس بدهد يا وزير خارجه. خاك برسرشان. به آنها گفتم اگر معتقديد كه كار درستي ميكنيد مرد و مردانه هر دو از آن دفاع كنيد و اگر معتقد نيستيد و مردد هستيد كنار برويد.»
محسن پزشكپور، ليدر حزب پانايرانيست و نماينده خرمشهر پشت تريبون ميرود. ابتدا از كوششهاي رضاشاه و سپهبد فضل الله زاهدي – پدر وزير خارجه وقت – براي جلوگيري از تجزيه خوزستان ميگويد.
پيداست كه ميخواهد كار را از جاي باريك شروع نكند. سخنراني را بهعنوان فردي از درون نظام كه به بخشي از عملكرد دولت انتقاد دارد آغاز ميكند.
لحن آرام كلامش اما رفتهرفته اوج ميگيرد؛ «جناب وزير خارجه، اشك در چشمان شما حلقه زده، در چشمان ما نيز، در چشمان همه ملت ايران… نميبايست اين گزارش را در مجلس ايران مطرح ميكرديد… اينهاست لحظات غمانگيز…»
كارش تقريبا به گريه كشيده؛ «ما ايمان داريم كه از هر گوشه اين سرزمين با ناخن و چنگ و دندان بايد دفاع كنيم» و تكرار ميكند؛ «غمانگيز است…»
فرياد ميزند: «بحرين از زمان هخامنشيان كه بهعنوان يكي از توابع استان فارس اداره ميشده تا به امروز هميشه جزو لاينفك شاهنشاهي ايران بوده است.»
چند نفر از گوشه كنار مجلس با صداي بلند ميگويند: «صحيح است، صحيح است» پزشكپور انگار كه جان تازهاي گرفته ادامه ميدهد: «نميبايست اين لايحه را به مجلس ميآورديد.»
تلاش ميكند جوري وانمود كند كه انگار خود شاه هم با اين لايحه موافق نيست؛ «از كجاي سخن شاهنشاه در مصاحبه دهلينو كه گفتند ما براي بازگرداندن بحرين بهزور متوسل نخواهيم شد به چنين نتيجهاي رسيديد؟»
با اين وجود هم خودش، هم اردشير زاهدي و هم تمامي نمايندگان ميدانند كه وزير خارجه كنوني و داماد سابق شاه هرگز بدون نظر و دستور مستقيم «اعليحضرت» حتي آب نميخورد چه رسد به اينكه لايحه جدايي «استان چهاردهم» را به صحن مجلس شوراي ملي بياورد.
باز هم تكرار ميكند: «غمانگيز است…» چند نماينده از گوشه و كنار مجلس با صداي بلند ميگويند: «صحيح است، صحيح است» صدايي ناهمساز از ميان جمع شنيده ميشود؛ «هيچ صحيح نيست آقا» پزشكپور پاسخ ميدهد: «خودتان هم ميدانيد كه صحيح است آقاي مهندس ارفع، تاريخ، قضاوت خواهد كرد كه صحيح است.»
اردشير زاهدي پلكهايش را بر هم ميگذارد و چشمهايش را براي چند ثانيه بسته نگاه ميدارد. حالا ديگر انگار اين توسن كلام و احساس است كه مهار رهبر پانايرانيستها را در دست گرفته.
به سيم آخر ميزند؛ «آقاي نخستوزير به من گفتند انتحار سياسي نكن ولي اين شهادت سياسي است و تاريخ نشان خواهد داد كه چه كساني انتحار سياسي كردند.
از اين قراردادها زياد است. 150 سال گذشته را در نظر بگيريد. قرارداد پاريس هست، قرارداد تركمانچاي هست. ولي همه اينها با اين قرارداد يك فرق بزرگ دارد. هيچ يك از اين قراردادها در يك مرجع مقننه ملت ايران مطرح نشده است. اين است لحظه خطير و غمانگيز دوره بيست و دوم مجلس شوراي ملي.»
اردشير زاهدي لحظه به لحظه بيشتر در صندلي فرو ميرود و دايم با موهاي كمپشت سرش بازي ميكند. پزشكپور به كتابچه گزارش وزارت امور خارجه كه چندي پيش منتشر شده و در آن آمده است «استعمار انگليس به زور و تزوير بحرين را از مادر ميهن جدا نموده است» اشاره ميكند و با صدايي كه آميزهاي از اشك و خشم است فرياد ميزند: «زندانهاي هولناك حاكم خودكامه، نظامات بردگيآور را بر هزاران ايراني بحرين تحميل نموده است، گورستانهاي بحرين در آغوش خود هزاران شهيد ايرانپرست را جاي داده است، سياهچالههاي بحرين هزاران زن و مرد همميهن را به زنجير كشيده است…
دولت چه اقدامي براي رفع دو عامل زور و تزوير كرده است تا مردم بحرين بتوانند آزادانه و بدون بيم و هراس نظر خود را به نماينده آقاي «اوتانت» اعلام نمايند؟ كدام حمايت از مردم بحرين شده است؟ كدام اعتراض به جنايتهاي شيخ غاصب بحرين و استعمار انگليس نسبت به مردم بحرين به عمل آمده است؟» پلكهاي زاهدي روي هم قرار گرفتهاند و چانهاش را روي كف دست چپ تكيه داده. اگر انگشت اشارهاش كه به گونه فشار ميآورد و انگار ميخواهد آن را سوراخ كند نبود، ميشد اينطور فرض كرد كه خوابيده است.
با خودش فكر ميكند؛ «يعني چه؟! مثل اينكه بازي شوخي شوخي دارد جدي ميشود…» چند روز پيش علم در دفترچه سر به مهر خاطراتش نوشته بود: «فرمول حل مساله بحرين اين است كه اوتانت (دبيركل سازمان ملل) چنان كه خودش ميداند به آراي عمومي مردم بحرين مراجعه ميكند و نتيجه را به شوراي امنيت سازمان ملل ميدهد و ما هم قبول ميكنيم.» قرار و مدارها، تمام و كمال پشت پرده گذاشته و زد و بندها انجام شده است.
فقط مانده بخش فرماليته مساله كه بايد به تصويب مجلس شوراي ملي برسد و رسميت پيدا كند. به قول علم «شاه اگر لطف بيسبب راند/ بنده بايد كه حد خود داند» فرياد پزشكپور اما دم به دم اوج ميگيرد؛ «سالهاي متمادي است كه بحرين به صورت زنداني بزرگ براي هزاران ايراني ساكن آن درآمده است. حالا چگونه است كه دولت ميخواهد درست در ميان ديوارهاي همين زندان شوم و دهشتناك دژخيمان استعمار انگليس، راي آزادانه مردم بحرين را استعلام كند؟ ابتدا غل و زنجير از مردم بحرين برداشته شود و در آن زندان بزرگ باز شود، آنگاه اگر اصرار داشته باشيد تمايل آنان خواسته شود.
با اين وضع عملا آنچه در بحرين استعلام خواهد شد مطامع استعمار انگليس و عمال آن خواهد بود.» كار كه به اينجا ميرسد، زاهدي در ميان سكوت سنگين صحن مجلس پلكهايش را گشوده است. لابد با خودش فكر ميكند؛ «خدا را شكر، ديگر تمام شد، خدا لعنتت كند اميرعباس…» پزشكپور اما هنوز برگ آخري را رو نكرده است. تن صدايش را آشكارا پايين آورده. شمرده شمرده و واژه به واژه سخن ميگويد: «دولت بدون مجوز قانوني و برخلاف قانون اساسي براي تعيين حدود مرزهاي ملي، به مرجعي غيرملي مراجعه نموده است.»
سكوت و مكثي كه انگار 150 سال – به اندازه جدايي جزيره در آستانه تجزيه از ايران – به درازا ميانجامد… . اينك ضربه نهايي؛ «در اين لحظات رنجآور و غمانگيز تاريخ ايران، از آنجا كه اقدامات دولت را منطبق بر اصول حاكميت ملي نميدانيم، با وجدان پاك و بيدار، گروه پارلماني پانايرانيست، هر پنج تن نماينده پانايرانيست، دولت را استيضاح ميكنيم.» اصل جلسه همين جا تمام ميشود.
آنچه از آن پس در بهارستان رخ داد چيزي نبود كه جايي را در گوشهاي از تاريخ براي خود دست و پا كند؛ گلدانها را آوردند و نمايندگان رأيشان را ريختند. برگههاي سفيدي كه به نشانه موافقت با لايحه همهپرسي و جدايي بحرين ريخته شد به وضوح پرشمارتر از سرخها بود. سرخها كمشمار اما گردن فراز بهارستان را ترك كردند.آنها كه برگه سفيد به گلدان ريختند، برعكس سرخها، خوش نداشتند كسي نامشان را بداند. همانطور كه هنوز كه هنوز است نميشناسيمشان. گويي جايي در سفيدي برگهاي تاريخ گم شدهاند. سرخها البته دست به «انتحار» يا «شهادت» سياسي زده بودند؛
علم همان روز در دفترچه خاطراتش نوشت: «حال شاهنشاه خوب نبود. پزشكپور، ليدر حزب پانايرانيست برخلاف انتظار بيش از حد آنچه لازم بود، حمله به دولت كرده و حتي دولت را استيضاح كرده است.» به تاوان سخنراني شجاعانه و استيضاح بياذن ملوكانه، همه پانايرانيستها در مجلس بعدي رد صلاحيت شدند و كرسيهاي خود را از دست دادند.
منبع: روزنامه شرق
روحش شاد، ولي به نظر من اگه اين واقعه را با باز پس گيري سه جزيره مقايسه كنيم، شايد پادشاه مجبور بود اينكار را بكند. ايا دكتر پزشكپور الترناتيوي براي باز پس ندادن بحرين ارايه فرمودند؟
با درود به شما سرور گرامی
باز پس گیری سه جزیره ایرانی در برابر دادن بحرین سخن درستی نمی باشد که با انتشار اسناد و خاطرات سیاسیون آن روزگار در باره موضوع جدایی بحرین، روشن شده است. شاه در آن زمان از سوی جامعه جهانی زیر فشار بوده و کمترین کاری که می توانست انجام دهد مسکوت گذاشتن این موضوع بود تا زمانی که یک حکومت یا دولت در آینده بتوانست حاکمیت ایران را بر آنجا اعمال کند. ضمن اینکه می توانست با بسیج عمومی و همراهی روحانیون وزنه را به سود تغییر دهد. پاینده ایران