جایگاه شاهنامه و فردوسی در اشعار استاد لایق شیرعلی،شاعر تاجیک – بخش اول
جایگاه شاهنامه و فردوسی در اشعار استاد لایق شیرعلی،شاعر تاجیک – بخش اول
«استاد سال 1978 برای مجموعه “خاک وطن” و “الهام از شاهنامه” برندة جایزة دولتی ابوعبدالله رودکی گردید. غیر از این او عنوان دولتی “شایر خلقی تاجیکستان”-را کسب کرده بود. ماه مه سال 1999 به استاد جایزة بینالمللی ” نیلوفر” اهدا گردید. بزرگی لایق در آن است، که اشعار سرودهاش همگی همنوای دل مردم عادّی، تأثیربخش و خیلی زیاد شیرین و روانند. مهر لایق و محبّت به شعر بلندپای او کی هاست، که مرز تاجیکستان و دیگر کشورهای فارسیگوی را عبور نموده، بیرونتر و فراختر دامن افکنده است».
”
او از سال 1965 عضو اتّفاق نویسندگان اتّحاد شوروی بود. باید یادآور شد، که در آن سال ها مطابق رسم و قاعدة معمول هر ادیب، که میخواست عضو اتّفاق نویسندگان شود، باید تا آن دم حتماً کم کم یک مجموعه چاپ کرده باشد. ولی با نظرداشت استعداد روشن لایق جوان و اصرار استاد میرزا تورسونزاده او را بی هیچ مجموعهای به طور استثنا و از قاعده بیرون به عضویت اتّفاق نویسندگان پذیرفتند. او همچنین عضو کمیتة مرکزی جمهوری تاجیکستان و نیز نمایندة شورای عالی اتّحاد شوروی بود. استاد لایق از سال 1991 تا دم مرگ رییس بنیاد بینالمللی زبان فارسی تاجیکی بود.
30 ژوئن سال 2000 ساعت 12 بر اثر بیماری سکتة مغزی چشم از جهان پوشید. تشییع جنازة آن گرانمایه با حضور هزاران مخلصش برگزار و پیکرش در آرامگاه لوچاب شهر دوشنبه در پهلوی بزرگان ادب و هنر تاجیکستان ه خاک سپرده شد. بیت زیرین را خود استاد هنوز سال 1998 برای سنگ مزارش وصیّت کرده بود:
در روی زمین نماند مأمن،
ای گور، درود بادت از من.
استاد سال 1978 برای مجموعة “خاک وطن” و “الهام از شاهنامه” برندة جایزة دولتی ابوعبدالله رودکی گردید. غیر از این او عنوان دولتی “شایر خلقی تاجیکستان”-را کسب کرده بود. ماه مه سال 1999 به استاد جایزة بینالمللی “نیلوفر” اهدا گردید. بزرگی لایق در آن است، که اشعار سرودهاش همگی همنوای دل مردم عادّی، تأثیربخش و خیلی زیاد شیرین و روانند. مهر لایق و محبّت به شعر بلندپای او کی هاست، که مرز تاجیکستان و دیگر کشورهای فارسیگوی را عبور نموده، بیرونتر و فراختر دامن افکنده است.
ای تازه و محکم از تو بنیاد سخن
هرگز نکند چون تو کسی یاد سخن
فردوس مقام بادت ای فردوسی
انصاف که نیک داده ای داد سخن
ابن یمین
اندیشه و افکار سخن سرای توس از قدیم الایام تا کنون در کشور های حوزهً تمدّن ایرانی، از جمله در کشور های آسیای مرکزی همواره از جایگاه رفیع و بالائی برخوردار بوده و ادبا و دانشمندان این منطقه را تحت تاثیر قرار داده اذهان مردم عادّی و اقشار مختلف را به خود معطوف داشته است. شاهنامه و داستان های بی زوال آن از آوان نورسی و نوجوانی که دانش آموزان و دانشجویان با رمز و راز های ماندگار آنها آشنائی پیدا می کنند هموراه مانوس و هم نفس آنها بوده که این روند از تاریخ و گذشتهً نیاکان آنها که همیشه با محافل شاهنامه خوانی روزگار خود را گرم نگه داشتند منشا می گیرد و این اثر به عنوان کتاب قدسی اعتراف می شد به گونه ای که موقع نام گذاشتن به اطفال و نوزاد پیر بامعرفت و دانندهً شاهنامه صفحات این کتاب را باز می کرد و نامی را که دارای وزنه و مورد پسند گویندهً آن بود برای طفل نوزاد برمی گزیند و جالب این است که در میان قبایل قزاق تا قبل از انقلاب سال 1917 میلادی روسیه مَهر عروسان این منطقه یک جلد شاهنامه محسوب می شد و در این خطّه از گذاشتن نام قهرمانان منفی امثال سودابه، افراسیاب، گرسیوز، گروی و دمور و کیکاووس که گویندهً شاهنامه نظر نیک به آنها ندارد برای فرزندانشان به شدّت اجتناب می ورزیدند.
امّا شاهنامه در میان تاجیکان که در واقع آفرینندگان برحقّ تاریخ و فرهنگ و تمدّن در آسیای میانه بوده اند جایگاه خاص دارد و در میان این قوم کسی را چه از خاصّ و چه عام نمی توان پیدا کرد که حدّ اقل چند داستان و ابیات فراوانی را از حفظ نباشد و مردم تاجیک با این شاه اثر عمر کرده و زیسته اند و این تاثیر تا جای عمیق است که هنوز هم تاجیکان تولّد غیرطبیعی را “رستمینه” می گویند و از واژهً غربی “سزارین” اصلا استفاده نمی کنند و رنگین کمان آسمان را “کمان رستم” می نامند و چنانچه کسی کار ویژه و بزرگی یا دلاوری ای از خود نشان دهد به او می گویند: “رستمینه کار کردی” و یا “کارت رستمانه بود”. و می شود گفت اسامی تمامی قهرمانان مثبت شاهنامه را در این منطقه می توان مشاهده کرد. داستان های شیرین شاهنامه از لالای مادران تاجیک شروع می شوند و اطفال تاجیک از آوان کودکی با مضمون و محتوای آنها آشنا می شوند. و جالب اینکه در زمان حکومت شوروی و سیاست کمونیستی با اینکه تقریبا تمامی آثار شاعران و نویسندگان گذشتهً فارسی با حذف معانی و مفاهیم دینی و مذهبی و با گذاشتن نقطه و ناقص چاپ می شد شاهنامه بدون حذف و کم و کاست بر کلبه های مردم مثل نور خورشید وارد شد و سردمداران دولت شوروی شاهنامه را یک اثر ملّی و وطن دوستی و مولّف آن را شخصیت میهن دوست و علیه دین معرّفی می کردند و در حالی که دانای توس یک چهرهً متدیّن و خداپرست بود که شاهکار جاویدانهً خویش را به نام خداوند جان و خرد آغاز می کند و یکی از بهترین ابیات توحیدی:
به بینندگان آفریننده را
نبینی، مرنجان دو بیننده را
را سروده است و هر سطر و مصراع و بیت این حماسهً عالم شمول دارای رمز و پیام والاست. بگزریم. شاهنامه در آثار ادیبان تاجیک همواره به عنوان نماد هوّیت ایرانی اسلامی محسوب شده و شاعران و سخنوران تاجیک با عشق و علاقهً خاص به آن نظر کرده اند . این عشق و علاقه هنوز از ابتدای فعالیت علّامه صدرالدّین عینی، بنیادگذار ادبیات نوین تاجیکی فارسی آغاز گردید و استاد عینی با نوشتن رسالهً “فردوسی و شاهنامهً او” پایهً علم فردوسی پژوهشی جدید را بنیاد نهاد و این مسیر در مرحله های بعد در آثار شعرا و نویسندگان معاصر تاجیکستان، بویژه استاد ساتم الُغ زاده، نویسندهً فقید رونق بیشتر یافت و الُغ زاده در راستای معرّفی شاهنامه بزرگترین خدمت را در جوامع فارسی زبان آسیای میانه انجام داد. ایشان شاهنامهً منظوم را که از 9 جلد و 9 کتاب با حروف سریلیک فارسی تاجیکی عبارت بود در 2 کتاب به نثر برگرداند که با استقبال صمیمی جامعهً فرهنگی این کشور قرار گرفت و کتاب مذکور با شمارگان 50 هزار نسخه در مدّت کوتاه به فروش رفت . خدمت دیگر استاد الُغ زاده تالیف رمان “فردوسی” بود که نویسنده در آن به شرح و بیان زندگی و فعالیت سپهسالار سخن پرداخت و این کتاب در سال 1999میلادی در ایران به عنوان کتاب سال اعتراف گردید.
ولی بهترین و شیوا ترین اشعار را در مورد شاهنامه و گویندهً بانام آن استاد لایق شیرعلی(1941-2000 م) ، شاعر بزرگ تاجیک سروده است. استاد روانشاد در سلسله اشعاری تحت عنوان “الهام از شاهنامه” که از اشعاری با عناوین “پسر هجدهم کاوه”،” روح رخش”،” غرور رستم”،” پشتیبانی”،” گریهً کاوه بر هفده پسرش”،”نوحهً تهمینه بر مرگ سهراب”،آخرین نبرد رستم”،” ارواح دامنگیر”،” فردوسی و تیمور” و “وصیت فردوسی” فراهم آمده با کند وکاو و وانگری بر مفاهیم و پیام های سخنسرای توس بر اهمیت اندیشه های متعال فردوسی تاکید می کند.
لایق در شعر “پسر هژدهم کاوه” ضمن اشاره بر داستان “کاوهً آهنگر” و زهّاک ماردوش تاکید می کند که ظلم و انتقام و عدل و داد از ابتدای پیدایش عالم و آدم تا ابد ادامه خواهد یافت و هر جا ستم و بی عدالتی بروز می کند لاجرم کاوه ای به خاطر دفاع از عدل قیام خواهد کرد و علیه بیدادگری بر خواهد خواست. شاعر تاجیک سیمای کاوه را به عنوان مبارز راه آزادی و عدالت تصویر می کند که او:
کینِ او نیست فقط در دلِ او
کینِ او در دلِ هر انسان است
کاوه یک کاوهً فردوسی نیست
کاوه عصیانگرِ هر دوران است
می رود دِه به دِه، شهر به شهر
تا همه صلح و صفاجو باشند
همه ابنای بشر پنداری
پسرِ هجدهم او باشند.
این معنی در شعر دیگر از همین سلسله-“گریهً کاوه بر هفده پسرش” ادامه و عمیق تر تجلّی می کند و سخنور تاجیک درد و اندوه کاوه را گوی درد خود می داند و با تمام وجود از این مصیبت و بیداد نوحه بر فلک سر می دهد که برجاست این شعر را با هم بخوانیم:
درونِ سینهً سردم دلِ صدپاره می گرید
میانِ خانهً بی کودکم گهواره می گرید
ز بزمِ گرمِ شاهان خندهً مستانه می آید
به چشمِ من ولی هر خشتِ برج و باره می گرید
زمین بیچاره می دانم، فلک بیچاره تر از او
دو بیچاره به احوالِ منِ بیپاره می گرید
زمین و آسمان تنها، به گردون اختران تنها
خیالم با منِ تنها همه سیّاره می گرید
و امّا رستم که دلاور شکست ناپذیر و قهرمان محبوب مولّف شاهنامه است سیمای مورد توجّه شاعر تاجیک نیز می باشد و وی در اشعار “روح رخش”،”غرور رستم”،”پشتیبانی”،”آخرین جنگ رستم”،”ارواح دامنگیر” به نکته های قابل توجّه در مورد این دلیر باهوش اشاره می کند. از جمله در شعر”روح رخش به تصویر رخش،اسب رستم دستان که همواره با رستم بود و حتّی در واپسین لحظه او را همراهی می کرد می پردازد و تاکید می کند که روح این اسب بی نظیر همانند صاحب آن یل جهان پهلوان به مثابهً ایران در زمین و زمان ها حضور دارد و حتّی در رنگین کمان آسمان که تاجیکان آن را “کمان رستم” می خوانند ، موج می زند و همواره از رستم مواظبت می کند. شاعر تاجیک بر این است که رخش نماد ماندگاری و جاویدانگی است که تنها او قادر بود رستم را کشد: رخش باید تا تن رستم کشد! و او این مسولیت سنگین را به نوعی ادا کرده بود. شعر مذکور را با هم مرور می کنیم:
از فضای مُلکِ ایران
تا فضای ملکِ توران
از سیستان تا کوهستان
از خراسان تا بدخشان
از فضای لاجورد ملکُ خاور
تا فضای نیلفام باختر
یال هایش چشمهً نورِ الهی
می پرد روحی درخشان
همچو روحِ پاکِ ایران
غرقهً نورِ کمانِ رستم است
یال افشان می پرد در آسمان ها
…گورِ او پهلوی گورِ رستم است
گورِ او تمثالِ اوست
یعنی بالای سرِ رستم به پا ایستاده است
بر نبردِ نوبتی آماده است
از کجائی گر رسد بر گوشِ او طبلِ خطر
می کُند بیدار رستم را ز خوابِ جاویدان
بهرِ حفظِ جانِ انسان
این احساس و درک شاعر از پیام فردوسی در شعر”غرور رستم” بالا می گیرد و غرور رستم را زیبندهً او می داند که دانای توس به او بخشیده و رستم با اینکه پهلوان نامدار بود هرگز غرور بی معنی و خالی و مملو از باد و سبُکی نداشت، بلکه او نیروی خود را از یزدان می دانست و هرگز از آن سوئ استفاده نمی کرد و آن زور و توان را بر ظلم و بیدادگری و اهداف شوم به کار نمی برد، بلکه همواره در پی بر قراری عدالت و دفاع از نام و ننگ و میهن تلاش می کرد و از کبر و خود خواهی به دور بود. رستم به پندار شاعر تاجیک در عمر با شرافت خود تنها یک بار شکست خورده و آن هم زمانی بود که به خاطر نجات فرزند فرزانه اش سهراب یل دست احتیاج به کاووس دراز می کند و وقتی این شاه کم خرد و بادی خواهش ناجی و حامی خود را رد می کند رستم به این نتیجه می رسد که او را مرد نه،بلکه نامرد می کشد:
با روحِ بی شکستِ خود در دشتِ رزم و کین
کاووس را ز چنگِ اسارت رهانده ام
او خود کسی نبود که باشد سزای تخت
امّا منش به مسندِ ایران نشانده ام
من در مرورِ قسمتِ پیروزمندِ خویش
بر هر بلا و هر قضا پیروز بوده ام
امّا دمی که احتیاج از دامنم گرفت
عرضِ نیاز بر درِ کاووس بُرده ام
یک بار در ارادتِ خود خورده ام شکست
در روی دست های من سهرابِ نازنین
می کَند جان و از پدر شفقت امید داشت
می ماند داغِ خونِ او بر دامنِ زمین
… آن روز اوّلین روزِ شکستِ من
دریافتم که مردمی آسان نبوده است
برداشتم غریو به کاووس از جگر
جانِ تو جان و جانِ کسی جان نبوده است؟
نه مال و جاه جُستم ام، نه مسندِ بلند
زین ها بلند بوده ام من با غرورِ خویش
خاکِ وطن نبود اگر پشت و پناهِ من
کی افتخار کردمی تنها به زورِ خویش ؟
این اوّلین شکستِ من در کارزار ها
از دستِ توست، از دلِ بی مدّعای توست
پیروزی از من است و ز ایرانِ زنده دل
نفرینِ من به هستیِ بی متّکای توست
با این همه دلاوری دانستم عاقبت
دردی نمی کُشد مرا، بی دردی می کُشد
مردانگی است هر کجا، پیروز می شوم
مردی نمی کُشد مرا، نامردی می کُشد.
منبع: گروه تحقیق وتفسیر ایران شرقی