بازخوانی یک گزارش؛ « رخداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ چه بود؟»
بازخوانی یک گزارش؛ « رخداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ چه بود؟»
ماجرا از کجا آغاز شد؟
روز هفتم اردیبهشت ماه ۱۳۳۱ ، دورهی هفدهم مجلس شورای ملی گشایش یافت و پس از تصویب اعتبارنامهی بیشتر نمایندگان ، روز ۱۴ تیر ماه اعلام آمادگی کرد . دکتر مصدق که چند روز پیش از مسافرت به لاهه بازگشته بود ، برپایهی قرارداد پارلمانی ، از کار کناره گرفت و در سخنرانی که از رادیو پخش شد ، برای ادامهی خدمت اعلام آمادگی کرد و افزود :
« چه این دولت سر کار باشد و چه نباشد ، محال است که دیگر وضع سابق تجدید شود و آب رفته به جوی باز آید…»(۱)
فردای آن روز (۱۵ تیرماه)، اکثریت نمایندگان مجلس شورای ملی در جلسهی خصوصی، به نخستوزیری دکتر محمد مصدق، ابراز تمایل کردند. همان روز، مجلس سنا در عریضهای به شاه، خواستار آن شد که فرمان نخستوزیری به نام دکتر مصدق صادر شود تا این که مجلس پس از تشکیل دولت و بررسی برنامهی آن، نظر خود را نسبت به آن اعلام دارد. اما دکتر مصدق، همان روز گفت که پیش از ابراز تمایل مجلس سنا، حاضر به پذیرش نخستوزیری نخواهد بود. دو روز بعد ، مجلس سنا با اکثریت ضعیف ، تمایل خود را نسبت به نخستوزیری دکتر مصدق اعلان کرد :
« نخستوزیر، ابتدا به کمی رای سنا معترض بود و آن را برای قبول زمامداری کافی نمیدانست، ولی پس از ملاقاتی که با هیات رییسه سنا به عمل آورد ، حاضر به قبول مسئولیت گردید.» (۲)
حزب پانایرانیست، با توجه به تحولات داخلی و نیز بررسی جریانهای خارجی، به این نتیجه رسید که روزهای سختی در پیش خواهد بود. با توجه به این بررسیها، در روزهای میانی تیر ماه ۱۳۳۱، به افراد خود در سرتاسر کشور، دستور داد:
« در هر کجا که هستید، با دشمنان مصدق مبارزه کنید، با زبان، با قلم، با مشت، با تظاهرات، با هر وسیله که میتوانید، حمایت قاطع حزب را از برنامههای دکتر مصدق اعلام دارید. بلشویکهای مزدور، نوکران بیآزرم انگلیس، این دشمنان ایران و معاندین مصدق را منکوب کنید. »(۳)
دکتر مصدق ، با توجه به ترکیب مجلس شورای ملی، رای اخیر مجلس سنا و جبههبندیهای جدید داخلی، به این نتیجه رسید که در حال حاضر شاید مبارزه در جبههی داخلی، سختتر از مبارزه با استعمارگران خارجی است از اینرو، برای پیشگیری از گزندهای احتمالی باید جبههی داخلی را نیرومندتر سازد . از اینرو ، وی بر آن شد که مسئولیت ادارهی وزارت جنگ را برپایهی قانون اساسی، دولت عهدهدار گردد و برای رویارویی با بحران برخاسته از محاصرهی اقتصادی ایران ، اختیاراتی از مجلس درخواست کند .
محمدرضا شاه پس از تغییر قانون اساسی در سال ۱۳۲۸ ، عنوان تشریفاتی فرماندهی کل قوا را به دست آورده بود . وی با بهرهگیری از این عنوان تشریفاتی، نیروهای مسلح را در اختیار گرفته بود . وزیران جنگ از زمان قدرتگیری رضاشاه ، از سوی شاه ، منصوب میشدند .
روز ۲۵ تیرماه ، پس از یک گفتوگوی سه ساعته با شاه، دکتر مصدق که نتوانسته بود موافقت وی را با گزینش وزیر جنگ از سوی نخستوزیر به دست آورد، استعفا کرد . دکتر مصدق در این باره گفت :
« پس از مراجعت از لاهه که دولت میبایست به مجلس معرفی شود، برای این که اختلاف دربار با دولت راجع به بعضی از اصول متمم قانون اساسی به صورت بارزی جلوهگر نشود، چنین به نظر رسید که وزارت جنگ را این جانب عهدهدار شوم … این بود که روز ۲۵ تیر ۱۳۳۱ قبل از ظهر به پیشگاه ملوکانه شرفیاب شدم و این پیشنهاد را نمود که مورد موافقت قرار نگرفت و اعلیحضرت همایون شاهنشاهی … فرمودند: پس بگویید من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم . چون هیچ وقت حاضر نمیشدم چنین کاری بشود ، فورا استعفا دادم و از جای خود حرکت کردم . ولی چون اعلیحضرت پشت در اتاق که بسته بود ایستادند و از خروج من ممانعت فرمودند، این کار مدتی طول کشید. دچار حمله شدم و از حال رفتم و پس از بهبودی که اجازهی مرخصی دادند، فرمودند تا ساعت هشت بعدازظهر اگر از من به شما خبری نرسد ، آن وقت استعفای خود را کتباً بفرستید و چنانچه برای من پیشآمدی بکند، از شما انتظار مساعدت دارم که عرض شد که به اعلیحضرت قسم یاد کردم و به عهد خود وفا دارم .»(۴)
از آن جا که تا ساعت هشت ، آگاهی از سوی شاه به نخستوزیر نرسید ، دکتر محمد مصدق از سمت خود استعفا داد:
پیشگاه مبارک اعلی حضرت همایون شاهنشاهی
چون در نتیجهی تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده ، پیش رفت کار در این موقع حساس ایجاب میکند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصا عهدهدار شود و این کار، مورد تصویب شاهانه واقع نشد . البته بهتر است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند . با وضع فعلی ممکن نیست مبارزهای را که ملت ایران شروع کرده است ، پیروزمندانه خاتمه داد. (۵)
فدوی ـ دکتر مصدق 25 تیرماه ۱۳۳۱
متن استعفای دکتر مصدق ، از رادیو خوانده شد و در روزنامهها به چاپ رسید. این خبر، مردم را به هیجان آورد و تظاهرات در حمایت از دکتر مصدق از سوی حزبهای ملی آغاز شد . بیشتر مغازههای شهر و به ویژه بازار تهران، به حالت تعطیل درآمدند .
روز ۲۶ تیرماه، مجلس شورای ملی، بدون حضور نمایندگان جبههی ملی و در نتیجه داشتن شمار لازم برای تشکیل و گرفتن تصمیم،به نخستوزیری احمد قوام اظهار تمایل کرد و شاه فرمان نخستوزیری را با لقب « جناب اشرف » ، به نام وی صادر کرد .
احمد قوام، فردای آن روز، یعنی روز بیست و هفتم تیر ماه ۱۳۳۱، اعلامیهای صادر کرد :
« ایران دچار دردی عمیق شده و با داروهای مخدر درمانپذیر نیست … باید ملت، همکاری بیدریغ خویش را از من مضایقه ندارد تا بتوانم به این بیماری، علاج قطعی بدهم. مخصوصا در یک سال اخیر، موضوع نفت، کشور را به آتش کشیده است… این همان موضوعی است که ابتدا من عنوان کردم … بعضی، تصور میکردند اشاره در این مورد ، باعث سقوط حکومت من شده … اما من، از اقدام خود ، نادم نیستم. زیرا جانشین آینده من جناب آقای مصدق السلطنه، آن فکر را با سرسختی بیمانندی دنبال نمود و در مقابل هیچ فشاری ، از پای ننشست… من هم به همان اندازه که از عوام فریبی در امور سیاسی بیزارم، در مسایل مذهبی نیز از ریا و سالوس منزجرم. کسانی که به بهانهی مبارزه با افراطیون سرخ، ارتجاع سیاه را تقویت نمودهاند، لطمهی شدیدی به آزادی وارد ساخته، زحمات بانیان مشروطیت را از نیم قرن به این طرف، به هدر دادهاند. من در عین احترام به تعالیم مقدسهی اسلام ، دیانت را از سیاست ، دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقاید قهقرایی جلوگیری خواهم کرد…» (۶)
اشتباه مرگ بار قوام ، بخش فرجامین اعلامیهی او بود. در این بخش، خودکامگی و تحقیر مردم ، موج میزد و لحن برخورندهی آن، بر خشم مردم افزود. قوام در این اعلامیه گفته بود :
«… وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانهی من اخلال نمایند و در راهی که در پیش دارم ، مانع بتراشند ، یا نظم عمومی را بر هم بزنند. این گونه آشوبگران، با شدیدترین عکسالعمل از طرف من روبرو خواهند شد… به عموم اخطار میکنم که دورهی عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد . » (۷)
۲۷/۴/۱۳۳۱
رییس الوزرا ـ احمد قوام
در این میان ، احمد قوام چنان به موفقیت خود اطمینان داشت که از شاه خواسته بـود که بـا انحلال مجلس هفدهم موافقت کند و او نیز موافقت کرده بود .(۷)
احمد قوام در باز گرداندن آذربایجان به ایران، همراه با ندادن نفت به روسها، کار بزرگی انجام داد:(۸)
قوامالسلطنه ، زیرکانه روسها را با دست به دست کردن کار آذربایجان و نفت، فریب داد تا کار تخلیهی آذربایجان انجام گرفت.
باید انصاف داد که در این کار، سخت کامیاب شد و در این راه، به میهن خود ایران، خدمت بزرگی کرد .
البته باید دانست که هر گاه روسها در برابر تخلیه آذربایجان موفق شده بودند که امتیاز نفت شمال را به دست آوردند ، در آن صورت ملی کردن صنایع نفت در سرتاسر کشور در سال ۱۳۳۰ ، امر غیر ممکن بود. اما احمد قوام، با استادی و مهارت هر چه تمامتر
حریف مسکوی خود را در موقعیتی قرار داد که این حریف، هر ورقی را بازی میکرد، قوام دست بالایش را میآورد.
اگر روی نفت متمرکز میشد، آذربایجان را به عنوان یکی از اقمار احتمالی از دست میداد و اگر آذربایجان را میپایید، نفت را میباخت.(۹)
بسیاری از پژوهشگران و تاریخ نگاران بر این باورند که بدون «قوام»، آذربایجان از دست رفته بود.فشار زیادی که برای حل غائلهی آذربایجان بر احمد قوام وارد شد، او را به کلی فرسوده و پیر کرده بود. اما او بدون توجه به پند خواجه شیراز که «چون پیر شدی حافظ ، از میکده بیرون شو »، خود را هنوز جوان «گود سیاست» میدانست. او در حالی برای چندمین و آخرین بار، کرسی نخست وزیری را پذیرفت که افزون بر فرسودگی و پیری، بیمار بود و برای رهایی از گرمای تابستان، از تهران بیرون رفت و در کاخ تابستانی وزارت امور خارجه در شمیران (پل رومی)، مستقر شد.بدین سان، او در فرجامین حضور سیاسی، همه دستآورد و اندوختهی گران قدر در حل غائلهی آذربایجان را در معرض مخاطره و دستاندازی قرار داد. بر پایهی اسناد و مدارک موجود او حتا با آن نوشتار روان و تسلط کامل بر ادب فارسی ، تهیهی اعلامیه اعلامیهی روز ۲۷ تیر ماه را به دیگران واگذار کرده بود.(۱۰)
لحن فرجامین بخش اعلامیهی قوام و منم منم کردنهای او و تهدید مردم به واکنش تند و گفتن این جمله که « روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است » که بیشتـر بـه سخـن فـرمانده نیروی اشغالگر میمانست تـا نخستوزیر کشور، « نفت» ی بود که بر آتش شعلهور خشم مردم پاشیده شد.
لحن اعلامیهی قوام، سخت به مردم برخورد و به مردم گران آمد و توفان خشم مردم ، دولت او را روز ۳۰ تیر ۳۳۱ ، از بنیان کند .
بخش دوم ـ خیزش ۳۰ تیر
روز ۲۶ تیرماه ، نمایندگان جبههی ملی در مجلس شورای ملی ، اعلام کردند (۱۱)
ما امضاکنندگان ذیل ، نمایندگان مجلس شورای ملی ، در تایید سوگندی که برای حفظ مبانی مشروطیت در مجلس شورای ملی یاد کردهایم و به علت این که در شرایط فعلی ادامه نهضت ملی ، جز با زمامداری دکتر مصدق میسر نیست ، متعهد میشویم با تمام قوای خود و وسایل موجود از دکتر مصدق پشتیبانی نماییم :
اصغر پارسا ـ صفایی ـ مهندس احمد زیرکزاده ـ دکتر عبدالله معظمی ـ دکتر سیدعلی شایگان ـ دکتر مظفر بقایی ـ سید شمسالدین قناتآبادی ـ حسین مکی ـ سید جوادخلخالی ـ سید مهدی حاج سید جوادی ـ محمود نریمان ـ سید ابوالحسن حایریزاده ـ علی اصغر مدرس ـ نادعلی کـریمـی ـ سید مرتضی شبستری ـ احمد اخگر ـ سید محمدعلی انگجی ـ سید ابراهیم میـلانـی ـ فخرالـدین فرزانه ـ مهندس کاظم حسیبی ـ ناصر قشقایی ـ خسرو قشقایی ـ سید باقر جلالی موسوی ـ محمدابراهیم شاپوری – مهندس سید احمد رضوی ـ یوسف مشار ـ حسینعلی راشد ـ دکتر ابوالحسن ملکی ـ دکتر احمدناظرزاده کرمانی …
آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی نیز ، اعلامیهای در پشتیبانی از دولت ملی دکتر مصدق منتشر کرد . در این اعلامیه آمده بود :
« برادران عزیزم… کوشش من و شما برادران مسلمان در قطع ریشه استعمار و برانداختن مظاهر و آثار استثمار، به عنایات پروردگار میرفت که نتیجه قطعی خود را بخشیده و ایران را برای همیشه از شر اجانب رهایی بخشد، ولی سیاستی که قرون متمادی دولتهای مزدور را بر سر کار میآورد، بالاخره حکومت دکتر مصدق را که بزرگترین سد راه خیانت خود میدانست، بر کنار و درصدد برآمد عنصری را که در دامان دیکتاتوری و استبداد پرورش یافته و تاریخ حیات سیاسی او پر از خیانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملی حکم مرگ و قطع حیات سیاسی او را صادر کرده است، برای چندمین بار بر مسند خدمتگزاران واقعی گمارد…
احمد قوام باید بداند، در سرزمینی که مردم رنجیده آن پس از سالها رنج و تعب، شانه از زیر دیکتاتوری کشیدهاند نباید رسما اختناق افکار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دسته جمعی تهدید نماید. من صریحا میگویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است که در راه این جهاد اکبر کمر همت محکم بر بسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سیطرهی گذشته محال است و ملت مسلمان ایران، به هیچ یک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که به دست مزدوران آزمایش شده، استقلال آنها پایمال، و نام با عظمت و پرافتخاری را که ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است، مبدل به سرشکستگی شود…»(۱۲)
همان روز (بیست و ششم تیر ماه ۱۳۳۱) ، حزب پان ایرانیست ، با صدور اعلامیهای در پشتیبانی از دولت ملی دکتر محمد مصدق ، اعلام داشت: (۱۳)
زنده باد مصدق … مرگ بر دشمنان ایران
هم میهنان! زنان! مردان! کارگران! برزگران! اصناف! پیشه وران! اکنون میهن ما در آستانه انجام یک توطئه بزرگ و جنایت تاریخی قرار گرفته است. این جنایتی است که به دست عوامل بیگانه و نوکران نشاندار انگلیس برای شکست ملت ایران و در راه دشمنی با دکتر مصدق به کار میرود.
ما اکنون اعلام می داریم که جز دکتر مصدق هیچ کس را شایسته رهبری در این نبردهای رهایی بخش نمی شناسیم.هزاران هزار جوانان نیرومند حزب پان ایرانیست در سراسر ایران از رهبر انحراف ناپذیر مبارزه ملی “دکتر مصدق” حمایت خواهند کرد.ما نخواهیم گذارد یکبار دیگر تیرگی همه جا را فراگیرد و ظلمت ِ استعمار میهن ما را جولانگاه جنایتکاران قرار دهد.ما نبرد خونین خود را بر ضد همه دستگاه های بیگانه پرست ادامه می دهیم. ما همه مردم ایران را فرا میخوانیم که در راه به خاک سائیدن پوزه ی اجنبی پرستان همدوش مصدق دلیر همچنان به پیش روند.
ایرانی…خون و شرافت تاریخ ملت تو به تو حکم می کند که نگذاری مرز و بوم ایران باز اسیر پنجه های خون آشام استعمار گردد.
هم میهن … در صفوف مبارزه مجهز باش.
نبرد خونین ادامه خواهد یافت.
به پیش … با ما… در راه ایران …همدوش با مصدق.
دفتر مرکزی حزب پان ایرانیست شامگاه پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۳۱
به دنبال اعلامیهی کمیته عالی رهبری حزب پان ایرانیست، پایگاهها و سازمان حزب در تهران و دیگر شهرهای کشور، بر تلاش خود برای رویارویی با خیانت آشکار دربار و هیات فاسد حاکمه، افزودند .
پایگاه البرز، به عنوان نیرومندترین یگان دانشآموزی کشور، همراه با پایگاههای دیگر دانشآموزی، مانند پایگاه دبیرستان مروی ، هدف ، دارالفنون، پیرنیا، فیروز بهرام، ادیب، رهنما و… دستاندرکار برنامهریزی گسترده برای انجام تظاهرات همگانی، میتینگهای موضعی ، چاپ و پخش اعلامیه، شعارنویسی بر روی دیوارها ، تظاهرات در گروههای ۳- ۲ نفره در درون اتوبوسها و… شدند.
سازمانهای جوانان، بانوان، کارمندان و اصناف حزب در تهران نیز، همهی افراد خود را برای شرکت در تظاهرات، بسیج کردند و برنامه گستردهای را تدارک دیدند.
همچنین یگان کارگری حزب پان ایرانیست در تهران نیز دست اندرکار برنامهریزی و اجرا شد. نشست همگانی مسئولان سندیکای ملی لوکوموتیورانان راه آهن و سندیکای ملی کارگران دخانیات (وابسته به حزب پانایرانیست)، همراه با نمایندگان کارگران ملی سیلو، بلورسازی و چیتسازی، زمینهی گستردهای را برای حضور کارگران در تظاهرات علیه دولت قوام و پشتیبانی از دولت ملی دکتر مصدق ، فراهم آورد .سازمانهای حزب پانایرانیست در شهرستانها نیز، با شتاب فراوان ، خود را بیش از پیش، آمادهی شرکت در تظاهرات کردند.
حزب پان ایرانیست، در سرتاسر خوزستان دارای تشکیلات گستردهای بود، به گونهای که تشکیلات در خوزستان دارای سرپرستی ویژهی به خود بود. سرپرستی سازمانهای حزب پانایرانیست در خوزستان را ، شادروان دکتر حسین طبیب که در شهر اهواز مستقر بود ، به عهده داشت.
تشکیلات حزب در مشهد و دیگر شهرهای خراسان، دارای گسترش زیادی بود. به گونهای که تشکیلات حزب در مشهد که سرپرستی شهرستانهای استان را نیز به دوش میکشید، هفتهنامهای به نام « ندای خون » را با شمارگان زیادی منتشر میکرد.
با وجود استواری تشکیلات حزب پان ایرانیست در شهر رشت، قلب تپندهی تشکیلات حزب در استان گیلان، در شهر رودسر میزد. در هیچ کجای دیگر ، حزب دارای تشکیلات روستایی به گستردگی رودسر نبود .
در شهر زاهدان، تنها تشکیلات موجود حزبی، تشکیلات حزب پانایرانیست بود که از اقبال خوبی در میان مردم ، برخوردار بود . امیر قاسم بهزادی مسئول تشکیلات، با روشنبینی و پشتکار ، توانسته بود دفتر حزب پان ایرانیست در زاهدان را به مرکز گرهگشایی و تظلم مردم بدل کند .
تشکیلات حزب پان ایرانیست در کرمانشاه نیز از گستردگی قابل توجهی برخوردار بود و در روز ۳۰ تیر، توانست ، نقش راهبری تظاهرات مردم را به عهده گیرد. حزب پان ایرانیست، در قزوین دارای تشکیلات پهناوری بود و تشکیلات حزب، اتحادیههای کارگری و شهری مانند سندیکای ملی کارگران بافنده، اتحادیه درشکهچیها، صنف قهوهچی، نانوایان، قصابها و … را دربرمیگرفت.
همچنین تشکیلات حزب در روستاهای مهم قزوین مانند « شال » و « اسفرودین »، زرشک و … دارای شعبههای فعال و پرعضو بود .دماوند نیز از مناطق نفوذ کامل حزب پان ایرانیست بود و در تظاهرات روز ۳۰ تیر ، بسیاری از اعضای حزب در دماوند، خود را به میدان بهارستان رسانیده بودند .
در شهرهای آذربایجان، به ویژه در تبریز و رضاییه (ارومیه)، حزب دارای تشکیلات منظم و گسترده بود. در بوشهر و بندرعباس نیز، حزب دارای تشکیلات گستردهای بود و با توجه به ادارهکنندگان حزب، از نفوذ زیاد محلی برخوردار بود .
روزنامه باختر امروز درباره رویدادهای روز آدینه ۲۷ تیرماه در برابر مجلس شورای ملی ، نوشت:(۱۴ )
در مقابل مجلس، پلیس و سرباز، جوانان میهنپرست ایرانی را به خاک و خون میکشند و کامیونها بود که مرتبا از مجروحین پر میشد. جوان پان ایرانیست، در حالی که در خون خود میغلتید و پلیس او را کشان کشان به طرف کامیون میبرد ، فریاد میزد :
زنده باد دکتر مصدق
روزهای بیست و هشتم و بیست و نهم تیرماه ۱۳۳۱ ، تظاهرات مردمی، بیشتر اوج گرفت و با اعلام سازمانها و حزبهای سیاسی کشور برای برگزاری تظاهرات گسترده در روز ۳۰ تیر، همه در انتظار رویارویی سرنوشتساز، در این روز بودند. روز ۲۹ تیر، بازار و بیشتر مغازههای شهر بسته بود و همه جا سخن از روز ۳۰ تیر بود . مردم ایران تصمیم داشتند که در این روز ، دوباره حاکمیت ملی را برقرار کنند و با در هم کوبیدن توطئه ، راه را برای برقراری دوبارهی دولت ملی دکتر مصدق ، هموار سازند .
خیزش ملی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ یکی از روزهای فراموش نشدنی نهضت ملی ایران و مباززات ضد استعماری ملت بزرگ ایران به شمار می رود. دهها تن از جوانان میهن پرست ایران زمین در این روز که مانند میدان جنگ بود به خاک و خون کشیده شدند؛ یکی از آنان “سرور هوشنگ رضیان” کوشنده جوان پان ایرانیست بود که جان خود را در این مبارزات از دست داد.*
در فردای پیروزی مردم در ۳۰ تیر، حزب پان ایرانیست با صدور بیانیه دوم خود خواستار برپایی دادگاه های ملی و محاکمه عاملان کشتار مردم گردید. (۱۵)
باید دادگاه ملی به ریاست دکتر مصدق و آیت الله کاشانی تشکیل گردد
هم میهنان استعمار با تمام قدرت و نیرنگبازی در برابر اراده آهنین شما به زانو درآمد.
قوام عامل جنایتکار و قاتل صدها نفر از مردان و زنان و کودکان هموطن بیگناه ما مجبور شد از کار برکنار شود.مشت دو رویان و مزدوران باز شد و حیله نابکارانه آنها علیه نهت مقدس ملت ایران بی اثر گشت.اینک وقت آن رسیده است که از نتایج ثمر بخش مبارزات هماهنگ خودآگاهانه تر استفاده کنید و در صفوف به هم فشرده ی زبده مردان پان ایرانیست که کوشش های اساسی و ریشه دار آنها عاملی موثر در بیداری و پیروزی ملت ایران بوده است فراگیرند تا به نیروی وحدت آرماخواهان، انتقام خون شهدای روز دوشنبه ۳۰ تیر ماه را که به خاطر وطن قربانی شده اند ، از قاتلین و محرکین بازگیریم و پایه های ایران بزرگ،آزاد و آباد را بنا نهیم.
هم میهنان! شما که این همه شهید داده اید تا پیروز گردیده اید،با ما همصدا شوید و بخواهیم که دادگاه ملی به ریاست شرافتمندانه ترین فرد ملت ما دکتر مصدق و آیت الله کاشانی پیشوای مسلمانان جهان تشکیل گردد و جنایتکاران را به سزای فجایع وحشیانه خود برسانند.
ما قوام را قرین تیره روزی خواهیم کرد و تسلیم قانون خشک و بی عاطفه می کنیم.انتقام مظهر عدل الهی است.
پیروز باد نهضت نجات بخش نهضت ایران
نیرومند باد سنگر آرمان خواهان حزب پان ایرانیست
درود به قهرمانان ملی
افتخار بر شهدای ۳۰ تیر
دفتر مرکزی حزب پان ایرانیست 31 تیر ۱۳۳۱
در روز سه شنبه ۳۱ تیر حزب پان ایرانیست تظاهرات بزرگی را با کاروانی از اتومبیل ها برپا نمود که پس از عبور از خیابان های تهران، برابر خانه دکتر مصدق اجتماع کرده و پنج تن از نمایندگان حزبی (سرور پزشکپور، سرور دکتر عاملی تهرانی، سرور اسماعیل فریور،سرور حسین تجدد،سرور مهدی صدیقی) مدت یک ساعت با ایشان دیدار کرده و به تحلیل اوضاع سیاسی پرداختند.
در عصر روز دوم مرداد ۱۳۳۱ سرور عاملی تهرانی در رادیو تهران به مناسبت پیروزی ملت ایران خطابه ی آتشینی در بررسی و تجزیه و تحلیل معادلات سیاسی روز انجام دادند. بدین گونه در ۳۰ تیرماه ۱۳۳۱برگ زرین دیگری به دفتر مبارزات ضد استعمار ملت بزرگ ایران و حزب سرافراز پان ایرانیست افزوده شد.
پیوست : نامهای جانباختگان ۳۰تیر
آرامگاه هوشنگ رضیان و دیگر از جانباختگان ۳۰ تیر در ابن بابویه نزدیک آرامگاه شهید دکتر محمدرضا عاملی تهرانی اندیشمند بزرگ پان ایرانیست قرار دارد. نامهای جانباختگان ۳۰تیر که در این آرامگاه هستند به ترتیب الفبا :
۱- شهید راه وطن اسماعیل عینکچی فرزند علیمحمد 2- شهید راه وطن جبار سفیدگر رشیدی فرزند آقابالا 3- شهید راه وطن محمد ابراهیم قاسمی فرزند یارعلی 4- شهید راه وطن رستمی کلخوران 5- شهید راه وطن اصغر اسکندریان فرزند قاسم
۶- شهید راه وطن بدون نام 7- شهید راه وطن رستم زینعلی تهرانی 8- شهید راه وطن محمدسرندی نژاد 9- شهید راه وطن عباس لوءلوء 10- شهید راه وطن نوروز کفایی فرزند مبارک 11- شهید راه وطن پرویز رجالی فرزند محمد 12- شهید راه وطن بدون نام 13- شهید راه وطن علیاکبر جهانفر 14- شهید راه وطن حسن نیکوسخن فرزند حسین 15- شهید راه وطن محمود یموتی
۱۶- شهید راه وطن اسماعیل صلواتی 17- شهید راه وطن کاظم محبی 18- شهید راه وطن سعدی اسکندی میرحسینی فرزند سعید 19- شهید راه وطن ابوالقاسم بنکدار فرزند محمدجعفر 20- شهید راه وطن گمنام 21- شهید راه وطن قدرتالله سلیمی فرزند نصرالله 22- شهید راه وطن گمنام 23- شهید راه وطن گمنام 24- شهید راه وطن رضی دستخوش فرزند حسین 25- شهید راه وطن هوشنگ رحمتالله رضیان فرزند مهدی
پینوشتها
۱ ـ جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و … ـ ص ۲۱۹
۲ ـ همان ـ ص ۲۲۰
۳ ـ هفتهنامه ندای پانایرانیسم ـ شنبه ۱۴ تیر ماه ۱۳۳۱ ـ شماره ۳۵
۴ ـ خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق ـ ص ۲۵۹
۵ ـ روزنامههای صبح و عصر ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱
۶ ـ یادداشتهای سیاسی سیام تیر ماه ۱۳۳۱ ـ حسن ارسنجانی (پیرایه روزنامه بامشاد) ۱۳۳۹ / جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و … ـ ص ۲۲۳
۷ ـ همان / همان ـ صص ۲۲۴-۲۲۳
۸ ـ ما و بیگانگان (خاطرات سیاسی دکتر جهان شاهلو افشار ـ ص ۱۶۹)
۹ ـ جنگ جهانی در ایران ـ ص ۳۹۲
۱۰ ـ پارهای بر این باورند که این اعلامیه، نوشتهی حسن ارسنجانی است و پارهای، آن را نوشته مخبرالدوله سپهر میدانند
۱۱ ـ جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران ـ ص ۲۲۵
۱۲ ـ روزنامه کیهان ـ ۲۶ تیرماه ۱۳۳۱
۱۳ ـ روزنامه ندای پان ایرانیسم – شماره ۲۷ – مرداد ۱۳۳۱
۱۴ ـ باختر امروز ـ شنبه ۲۸ تیر ۱۳۳۱
۱۵- روزنامه ندای پان ایرانیسم – شماره ۲۹ – مرداد ۱۳۳۱
روشنگری :بخش هایی از نوشتار بالا از دکتر هوشنگ طالع می باشد. برخی موارد در متن اصلی از جمله متن و تاریخ بیانیه های حزب پان ایرانیست در حمایت از دکتر مصدق دارای اشتباه بوده که بدینوسیله متن درست با آوردن بن مایه آنان از هفته نامه ندای پان ایرانیسم افزوده شده است. علاوه یر افزودن بخش هایی به متن بالا نام افرادبلندپایه حزب نیز که ممکن است به اشتباه از قلم افتاده اند ذکر گردیده است.