ارتش مصر برای بازگرداندن حاکمیت به مردم مداخله کرد
دکتر جواد طباطبایی: در اندیشه سیاسی جدید حاکمیت از مردم ناشی می شود و از آن مردم باقی می ماند.
در تیرماه سال جاری و دو روز بعد از آن که ارتش و نظامیان مصر محمد مُرسی رییس جمهور قانونی مصر را از مقام خود خلع کردند، در مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی میزگردی برگزار شد تا این پرسش مطرح شود که آیا آنچه در مصر رخ داد، کودتا بود یا امتداد دموکراسی؟ میزگرد با حضور آقایان دکتر سید جواد طباطبایی مدیر گروه فلسفه مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، دکتر سید صادق سجادی معاونت پژوهشی و مدیر گروه تاریخ مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی و دکتر احمد پاکتچی مدیر گروه فقه علوم قرآنی و حدیت مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی برگزار شد. سخن از کودتا وامتداد دموکراسی آغاز شد و سپس به افول اخوان المسلمین رسیده است و ریشه های سلفی گری آن بررسی شد. در ادامه گزیده ای از سخنان دکتر جواد طباطبایی در این میزگرد را می خوانید:
آقای دکتر طباطبایی، به عنوان اولین سؤال بفرمایید آنچه در خصوص برکناری آقای محمد مرسی رخ داد، کودتا برد یا امتداد دمکراسی؟
به نظرم کودتا نیست. اگرچه مداخله ارتش یکی از مهم ترین عوامل کودتاست. آنچه در مصر می گذرد – بهتر بگویم در حال گذشتن است – باید با توجه به مبانی اندیشه سیاسی جدید فهمید. در اندیشه سیاسی جدید حاکمیت از مردم ناشی می شود و از آن مردم باقی می ماند. این که حکومتی با اکثریت رای مردم انتخاب شده باشد دلیلی بر این نیست دست او برای هر کاری باز باشد. اگرچه طرفداران مرسی ادعا می کنند که حکومت او قانونی است و از طریق مراجعه به آرای مردم به دست آمده اما در واقع اخوان المسلمین به دنبال برقراری خلافت بودند و هستند. تنها نظریه ای در میان اهل سنت در باب حکومت وجود دارد همان خلافت است – یعنی نوعی سلطنت شرعی، از ابن تیمیه بگیرید تا طیف های سلفی های گوناگون. به نظر می رسد که مردم مصر هم که در آغاز گمان می کردند مرسی حکومتی در مخالفت با مبانی حکومت نظامیان از ناصر تا مبارک تشکیل خواهد داد به این نکته پی بردند که احتمال دارد حکومت مرسی بدتر از حکومت مبارک باشد، از لحاظ حقوق و آزادی های مردم. در این صورت می توان ورود ارتش در سیاست را جلوگیری از کودتای اخوان المسلین دانست. به لحاظ خواست ها و مطالبات مردم مصر حکومت مرسی نوعی آغاز کودتا بود. نظریه خلفت هم جز این نیست که حتی اگر حاکمی با بیعت اهل حل و عقد بر سر کار آمده باشد اما دست او باز است. در نظریه خلافت رای مردم اهمیتی ندارد. این را اخوان المسلمین می دانستند و مردم هم فهمیدند. حتی اگر انتخابات را نوعی بیعت بدانیم می توان گفت که مردم با حضور مجدد در میدان تحریر بیعت خود را پس گرفتند.
ولو این که عملشان مخالف قانون باشد؟
از این دیدگاه عمل ارتش خلاف قانون نیست، اجرای قانون است. حاکمیت از آن مردم است، قانون بیان حاکمیت مردم است، هر عمل خلاف قانون به معنای نفی حاکمیت مردم است و آن جا که به قانون عمل نشود، حاکمیت به مردم برمی گردد. مرسی، به هر گرایش فکری که تعلق داشته باشد، مانند هر رئیس حکومتی که مشروعیت خود را از مردم می گیرد، باید در چهارچوب رای مردم حکومت کند. اراده مردم قانون را ایجاد می کند نه اراده حاکم! می توان گفته که ارتش برای بازگرداندن حاکمیت به مردم مداخله کرده است – به عنوان بازوی مردم و جزویی از مردم – و نه برای تصاحب قدرت که معنای کودتا نیز جز این نیست .
اگر هر نیروی تکاملی چنین وظیفهای را در هر کشور برای خود قایل شود، همه میتوانند به بهانه خواست اکثریت ملت، رئیس جمهور را بر کنار کنند.
به نظرم باید یک قدم به عقبتر برگردیم. کودتا به معنای ایجاد گسست در قدرت قانونی – ناشی از حاکمیت مردم – دولت است. یعنی تعطیل دولت، از دیدگاه مردمی که در میدان تحریر به نهضت «تمرد» پیوسته اند دولت مرسی دولت کودتا بود.
یا حتی کودتای کردن دولت.
مورد مصر بی ربط به اتفاقات ترکیه نیست. شبح خلافت به نوعی در ذهن اخوان المسلین و جریان های سلفی حضور دارد. چون در دنیای امروز نمی توان به صراحت ادعا کرد که رای مردم اعتباری ندارد، همه این ها با رای مردم سر کار می آیند، اما وقتی پایه های قدرت آن ها تثبیت شد شبح خلافت جان می گیرد. در ترکیه هم حکومت ادوغان – بی ان که رسما اعلان کند – به دنبال تجدید خلافت عثمانی است.
بیعت اهل و عقد که دموکراسی نیست. اما دیگر نمی توان ادعا کرد که رای مردم اعتباری ندارد. نکته اصلی این جاست. آن ها با رای مردم روی کار می آیند اما در خلاف جهت آن برای برقراری خلافت کار می کنند. این یک دو نظریه داشتن چیزی نیست که مردم به آسانی به مکانیسم های آن آگاهی پیدا کنند. در ترکیه روند بازگشت به خلافت با تاخیر بسیاری ممک شد، به دلیل وضع خاص ترکیه، اما در مصر در حال گذار این کار ناشیانه انجام شد و با سرعت بسیار. اخوان المسلین دهه ها در انتظار چنین موقعی بودند، اما متوجه نشدند که اتفاقا موقعی قدرت را به دست گرفته اند که بیش از هر زمان دیگری اوضاع برای تجدید خلافت نامساعد است.
آقای دکتر طباطبایی آنچه که ما تاکنون فهمیدیم این است که مردم مصر میدانند که چه نمیخواهند اما گویا نمیدانند که چه میخواهند. مردم مصر دنبال چه هستند؟
این مشکل اغلب کشورهای عربی و نظام آنهاست. طبیعی هم هست. این کشورها از سویی تجربه استعمار را دارند و از سوی دیگر پای در گل سنت کشورهای کم توسعه. رسیدن به روشن بینی در سیاست در این کشورها – مانند همه کشورهای کم توسعه – روندی طولانی خواهد بود.
فکر میکنید اعتراضات تداوم خواهد داشت؟
ببینید اطلاعات درباره خواست ها و مطالبات مردم ما خیلی هم دقیق نیستد. به نظر می رسد که ادامه داشته باشد. مسئله اصلی این است که در کشورهای کم توسعه شکاف های اساسی میان مردم ایجاد شده و دیگر هیج کشوری وجود ندارد که از نظر طبقاتی چنان یکدست باشد که بتوان حکومت وحدت کلمه و یکدست برای مدتی طولانی در آن برقرار کرد. این واقعیتی نیست که بتوان از پشت شیشه کبود ایدوئولوژی اخوان المسلین و سلفی ها دید.
پس این اعتراضهای مکرر مردم مصر را نباید ساده یا حتی مخالف قانون موجود یا دموکراسی شمرد. نکته مثبت ماجرا گویا همین جاست.
بله. در فرانسه از سال 1789 که انقلاب شد تا زمانی که یک نظام جمهوری پایدار برقرار شد، صدسال طول کشید. سلطنت در این مدت چندینبار تجدید شد. به هر حال رسیدن به یک نظام سیاسی پایدار و قانونمند روندی طولانی است بویژه در کشورهایی اندیشه سیاسی در آن ها تحولی در جهت فهم الزامات دوران جدید پیدا نکرده است.
درباره ارتش مصر یک نکته هم شایان توجه است. امریکا سالیانه حدود دو میلیارد دلار به ارتش مصر کمک میکند. وضع اقتصادی مصر جوری است که ارتش نمی تواند از این دلارها صرف نظر کند بویژه در دو سال اخیر که مهم ترین منبع درآمد مصر نیز قطع شده است. منظورم حدود بیست میلیارد دلار حاصل از جهانگردی است. کل کمک های مالی امریکا به مصر چهار میلیارد دلار است و این رقم قابل توجهی است برای کشوری که با جمعیت بسیار سخت فقیر است. اگر ارتش این پول را نگیرد، نمیتواند سرپا بماند. شرط امریکا در پرداخت چنین پولی به ارتش امریکا این است که آنها وارد قدرت نشوند. پس فرق ارتش مصر با ارتش پاکستان در این است که در مصر – البته تا زمانی که بحران عمق بیشتری پیدا نکند – ارتش نمی تواند فعلا قدرت را به دست بگیرد. وانگهی، مصر یک ملت است. مثل ملت ایران. امّا پاکستان هنوز ملت نیست. از این رو امریکایی ها هم نگفتند که کودتاست چون دیگر نمی توانستند به کمک ها ادامه دهند.
در پاسخ شما باید گفت که مشکل این است که راه حلی حقوقی پیدا نشود و مصالحه ای برای تجدی انتخابات ممکن نشود. در این صورت آنارشی چیره خواهد شد. در وضع کنونی ارتش تنها می تواند بی آن که نقش مستقیمی بازی کند زمینه مصالحه و گذار به دولت قانونی را فراهم کند.
الان عربها به اعتراضات مردم مصر میگویند انقلاب؟
فعلا «تمرد» میگویند. درواقع چون دولت بر سر کار هست، نافرمانی مدنی میگویند. اعتراض قبلی که یکسال پیش رخ داد، انقلاب بود. میگویند دنبال انقلاب دیگری نیستند، میخواهند دولت را تغییر بدهند.
در این میان البته سخنان بشاراسد نیز جالب توجه بود که گفت آنچه برای اخوانالمسلمین رخ داد، نشانگر پایان اسلام سیاسی است. اگرچه اوسکولار است اما چرا اینگونه سخن گفت؟
میخواست بگوید من بر حق هستم و دشمنان من که بخشی از آنها سلفیها هستند، عاقبتشان چنین است. درواقع برای خودش تبلیغ میکرد. البته با ذکر این که ایدئولوژی حزب بعث سکولار است و میانه خوبی با حکومت های دینی ندارد اگرچه اسد – پدر و پسر – مانعی نمی دید که هر کمکی را از هر جایی بیاید برای پیشبرد هدف های خود دریافت کند. کمک دهندگان باید این مایه از سیاست اطلاع داشته باشند که سیاست اسدها به هر حال توسعه طلبی و سیاست سوریه بزرگ بوده ات و هست. اگرچه به نظر می رسد حتی اکر بشار اسد بماند ابزارهای لازم برای این کار را از دست داده است.