لذت تجربهی مبارزه
اگر چه عشق وطن میکشد مرا اما
خوشم به مرگ که این دوست خیرخواه من است
1- چند روزی است که سه تن از بهترین فرزندان ایران زمین و عناصر رزمنده نهضت اهورایی پانایرانیسم در بند و به اسارت گرفته شدهاند. سروران و همیهنان خبرهای مربوط به این بازداشتهای پیاپی پانایرانیستها را خوانده و شنیدهاید. پیشکسوتان و جوانانی که هر دو در کنار هم ایستادهاند تا این نهضت ریشه در خاک و خون و درفش ایران خواهی را در سراسر فلات ایران بیفروزند. سخن از سروران مهندس کرمانی، حسین شهریاری و حجت کلاشی است که در مسیر اصفهان و شاید در شهر شاهینشهر به طرز عجیبی ناپدید و مفقود شدند. تلفنهای همراه خاموش و خانوادههای آنان به مدت نزدیک 72 ساعت از داشتن هر گونه اطلاعاتی در مورد وضعیت آنها بینصیب ماندند. بعد از چند روز بیخبری با تماس تلفنی این سروران با خانوادههایشان معلوم و آن کشف به عمل آمده همانطور که انتظار میرفت این سه تن توسط دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی استان اصفهان بازداشت شدهاند و هم اکنون در مکان نامعلومی بدون داشتن حق وکیل به سر میبرند. لابد همچون رویهای که به رسم و سنتی که در این ایام معمول است در زندان انفرادی به سر برده و با چشمان بسته باید پاسخگوی پرسشهای گوناگون و انواع بازجوهایی باشند که میخواهند سه پانایرانیست را که سخنی جز بزرگی و شکوه میهن بر زبان و در دل ندارند به اتهاماتی هم چون سنت ریشه در تاریخ سه دههای مثل اقدام علیه امنیت و تبلیغ و از این دست متهم کنند و بعد هم قرار وثیقه و کفالت دادگاه انقلاب.
اما براستی پرسش اساسی در همین نکته مهم نهفته است که چگونه یک پانایرانیست را میتوان متهم به این اقسام اتهامات کرد. آیا کارشناسان وزرات اطلاعات روزهای سخت و جانگیر جنگ را به یاد نمیآورند. در زمانی که دوستان دیروز انقلابی از قطار نظام یکی یکی پیاده میشدند و هر کدام به پول و مواجبی از بیگانه در پایتخت کشورهای اروپایی و در کافههای رنگین کمانی فرنگ در صدد تخطئه جنگ عراق و ایران و تضعیف روحیه رزمندگان ایران زمین میپرداختند و مدام سخن از صلح و تسلیم میراندند، این تنها نهضت و حزب سرافراز و اندمان آن بود که با دفاع از حقوق تاریخی و به حق ملت ایران میپرداختند و حتی جنگی را که تحمیلی خوانده میشد به پیشنهاد رهبری حزب پانایرانیست (سرور محسن پزشکپور) دفاع مقدس نام نهاد. شرایط سخت جنگ و این که اکنون فرصت و زمان بر سر مشروعیت حکومت نیست و باید خاک و میهن را پاس داشت سرلوحهی فعالیتهای حزبی شد. در داخل و در خارج کشور چه توهینها و ملامتها که از سوی به اصلاح اپوزیسیون نثار حزب و رهبری آن نشد. انواع اتهامات. ولی پانایرانیسم نهضتی نیست که تنها امروز و حال را در نظر بگیرد بلکه ملت ایران را به مسابه یک موجود قایم به ذات و دارای روح و روان تاریخی میداند. بنابراین تصمیماتی که از سوی دستگاه رهبری آن روز حزب اتخاذ گردید بر مبنای این آرمان و گفتهی پر نغز روانشاد آژیر استوار شده بود: نیرزد آن خون که نریزد به راه پاسداری از این خاک.
2- پانایرانیسم از ژرفای یاختهها و سلولهای ملت ایران در طول تاریخ بر آمده است و خود را وامدار تمامی ارزشها و هنجارهای نیاخاکی میدانست و میداند پس چگونه ممکن بود در زمانی که دشمن به میهن روانه شده و فرزندان برومند ایران یکی یکی تن خود را سپر بلا میکردند تا مرز را همچون آرش پاس دارند، از دفاع مقدس سخن نگوید.
هر چند به نظر میرسد اگر جنگ را با آرمانها و استراتژیهای پانایرانیستی از سوی سیاسیون و نظامیان وقت اداره و مدیریت میشد نتیجه غیر از قطعنامه 598 میبود که امام خمینی به جام شوکران تشبیهش نمود.
قصد تاریخ گفتن و قصه سر هم کردن نیست این سخنان را بارها و بارها از سوی همین سه سرور بازداشتی در سخنرانیها و گفتههایشان شنیدهایم. نگارنده فقط تکرار مکررات میکند. ولی وقتی برخی میخواهند خاطرات و رشادتهای ملی را از یادها بزدایند ما وظیفه داریم برای نسل جوان و یا شاید بازجویی که ممکن است حتی دوران جنگ را ندیده این وقایع را بازگو کنیم تا شاید متوجه شود در برابر چه عناصر فداکار و میهنپرستی قرار گرفته است و جایگاه و پایگاه آنان نه چنین است که اکنون وی به قصد تنها انجام وظیفه و المعمور و معذور مکلف به آن گردیده است. یادمان باشد که این سه پانایرانیست جز در جهت اصلاح امور و هشدار نسبت به توطیهها و دسیسههای پیش روی ملت چیزی ننوشتند و نگفتند.
3- گاهی اوقات از رفتار حکومتیان در شگفت میمانیم. زمانی که پاکستان بمب اتمی خود را آزمایش کرد هله هله راه انداختیم ولُکه لُکه کنان به استقبال رفتیم (در حالی که زمانی که آغاز به کار ایجاد سازمان انرژی هستهای کردیم سالها از پاکستانها جلو بودیم ولی وقتی عدهای نابلد دولت موقت قافله سالار کارون شوند پر بیراه نبود که با مقوله منافع ملی به اندازه نام وطن و ایران بیگانه بودند که نیروگاه بوشهر را به روزی اندازند که آغل و طویله برای احشام شد برای مدتها. بی گمان در روزگاری نه چندان دور آنها که چنین تصمیمی در آن زمان در برابر برنامهها پیش برنده هستهای کشور که هیچ ربطی هم به حکومت سلطنتی نداشت گرفتهاند باید پاسخگوی بسیاری از اعمال و رفتار نابخردانه و ضد ملی خود باشند) و وزیر خارجه وقت در حالی که در پوست خود نمیگنجید فریاد از ته دل کشید که: بمب پاکستان بمب اسلام است. تنها پانایرانیستها و وطن خواهان و کارشناسان فن و علم استراتژیک دانستند و نوشتند که چنین نیست و سیاست را نتوان با رمانیک گرایی امتی قاطی و یکی پنداشت. حتما باید طالبان به دستور اس آ اس سازمان امنیت پاکستان کاردار و 17 دیپلمات ما را مظلومانه به شهادت میرساندند تا دستگاه دیپلماسی و سیاستپیشگان وقت زمانی با این واقعیت تلخ مواجه شدند که ارتش ایران در کنار مرزهای شمالی برای گوشمالی دادن طالبان مستقر شد ناگهان از سوی کشور دوست و برادر که بخاطر دوستی با آن و تندوران کشمیری، هند این پناهگاه تاریخی مهاجران ایرانی را از خود رنجاندیم، با خطر حمله مواجه شدیم. پاکستانیها ما را تهدید کردند که در صورت حمله به طالبان ایران با فاجعه هستهای روبرو خواهد شد آن گاه این گفته هشدار دهنده پانایرانیستها و وطنپرستان آگاه به مسایل ژئوپولتیک معنا یافت که نه خیر آقای وزیر خارجه بمب پاکستان بمب پاکستان است.
گفتیم و اندرز دادیم که خلیج نتواند اسلامی باشد. دادستان دوران انقلاب را به یاد که میآورید در دیدار با شیخک دبی گفته بود چرا دعوا به راه اندازیم نه خلیج فارس و نه عربی بلکه برای اتحاد امت اسلام همه از این پس بگوییم خلیج اسلامی. خرج که از کیسه مهمان بود حاتم طایی شدند آسان بود. هیچ کس از حکومتیان از این روحانی داری جاه و مقام نپرسید که حاج آقای درس احکام طهارت و نجاست دیده خلیج فارس و کشورهای حاشیهای آن رگ حیاتی ملت ایران هستند پطر کبیر سالها در آرزوی دست یافتن به این آبهای گرم بود که ظاهرا به تازگی به این آرزو رسیده و روحش آرام گرفته است. حتما باید در ادامه تحقیر ملت ایران ابومشمشها داعیه جزایر ما هم میکردند و برخی دختران ایرانی را به بازارهای مکاره میبردند و در آغوش این به قول فردوسی مارخوار اهرمن چهرگان میافتادند تا شما زنگ خطر را احساس کنید و روز خلیج فارس در تقویم بگذارید و سمینار و همایش برپا دارید. وقتی که دفاعیه وکیل سرور آریو پندار (ابوالفضل) را میخواندم دیدم که یکی از اتهامات و ایرادات بازجوی ایشان تجمع غیرقانونی در برابر سفارت امارات بود که توسط سازمان جوانان حزب پانایرانیست برای اعتراض به ادعاهای شیخنشین اماراتی بود و عجب نیست که الان یکی از برگزارکنندگان اصلی این تظاهرات یعنی سرور حجت شاید به اتهامی مشابه دربند دیگری است. در بازی فوتبال میگویند بهترین دفاع حمله است آیا در سیاست هم نمیتوان این روش را نه در برابر آمریکا و یا روسیه که به هر حال جهاندارند بلکه در برابر ابوحمارها و ابومشمشها و شیخکهای ابوظبی و دبی اعمال نمود.
همه این ها را می نویسم چون که معتقدم تاریخ را میتوان چرخهای و یا گاهانی نیز تفسیر نمود.
از این دست یادآوریها فراوان است. گفتیم نماد ملی ایرانیان شیر خورشید ربطی به شاه و پهلویها ندارد. هشدار دادیم به محض تسویه ارتش ایران صدام و بعثیها حمله خواهند کرد (این موضوع مهم را رهبر وقت حزب سرور پندار تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب به امام خمینی یادآور شدند) که بیدرنگ و بدون لحظهای تامل صدام قرارداد الجزایر را در برابر چشمان میلیونها بیننده تلویزیونی پاره پاره کرد و سخن از قادسیه دوم راند.
شوروی که درگذشت بهترین زمان بود که پیوندهای دیرینه با سرزمینهای از مادر میهن گسسته شده را احیا نماییم نه تنها دستگاه دیپلماسی ما چنین نکرد بلکه وزیر خارجه وقت زودتر از هر کشور دیگری، دستپاچه شده و استقلال سرزمین آران را به رسمیت شناخت آن هم وقتی که پسر عموهای ما در آن سوی ارس به رود زده بودند که پس از هفتاد سال سلطه کمونیستها بوسه بر خاک مادر میهن زنند. آن هم با نام جعلی کشور آذربایجان. استاد روانشاد عنایتاله رضا در نشستی بازگو کرده بود که وقتی شنیدم وزیر خارجه وقت قصد چنین کاری را دارد به عجله پیش وی شتافتم و به وی یادآور شدم که حتی اگر میخواهید این سرزمین را به رسمیت بشناسید با نام آرانسان از آن یاد کنید نه آذربایجان. چنین نشد. باید مدتی میگذشت تا متوجه شویم این کشور پایگاهها صهیونیستها و سرویسهای جاسوسی آمریکاییان شده و پانترکیسم از آن جا زوزوه میکشد.
داستان دریای مازندران و حق 50 درصد ما از آن هم که قصه سر هر بازاری است. وقتی پوتین به ایران آمد روانشاد دکتر میرانی نوشت که پوتین آب ما را برد.
4- بحث تحریمها پیش آمده است نوشتیم و گفتیم که با 6 کشور وارد مباحثه و گفتگو نشوید چون آنها هر کدام به دنبال ازدیاد منافعند. اگر قرار است گفتگویی هم شود بهتراست تک تک با آنها دیپلماسی کنیم شاید سودی و گرهای از کار فروبسته ما باز شود. تنها حزبی که با قاطعیت استدلال از حق هستهای شدن ملت ایران سخن گفت حزب پانایرانیست بود، ما با این که حزب در قدرت نیستیم و به طور کلی اپوزیسیون دولت محسوب میشویم ولی در این دعوای بزرگ همچون جنگ هشت ساله از حق ملت ایران دفاع نمودیم و در دعوای دوول سوی و طرف دولت بیگانه نگرفتیم چون که معتقدیم در سرشت هر بیگانهای دشمنی نهفته است و این آموزهای است که از تاریخ به عاریه بردهایم. هر چند در این دعوای هستهای ضمن حمایت از هستهای شدن ایران روش و دیپلماسی خود را بارها پیشنهاد دادهایم اما بسان گذشته و مواردی که یاد و ذکر آنها شد نه تنها توجهای نشد بلکه مورد عتاب و سرزنش برخی مدعیان هم قرار گرفتیم که در امور امنیت ملی نباید دخالت و نظر داد.
5- اگر دولتیان میخواهند با مدعیان و استکبار دست و پنجه نرم نمایند راهی ندارند به جز به دست آوردن دل مردم و احترام به حق آزادی بیان و اندیشه ملت ایران. بیگمان اگر حکومت به حق و حقوق ملت ایران و حق انتخاب آنها احترام میگذاشت آن گاه با قدرت و حتی درایت و قوت قلبی بر آمده از احساسات سرشار ملی میهنی میتوانست در عرصه کارزار هستهای و تحریمهایی که بیشرمانه از هر سو به ملت ایران روانه میشوند ایستادگی نمود. تا هنگامی این ارتباط و همبستگی و پیوندها شکل نگیرند چندان امیدی به پیروزی گمان نتوان برد. باید شکاف ملت و دولت پر شود شاید زمان اکنون فراهم شده باشد که ناقوس خطرها سخت هیجانآور شدهاند.
6- شاه هم میخواست آقای دنیا شود لااقل از دهه پنجاه. به قول خودش ملت ایران را به دروازههای تمدن برساند. آرزوها و رویاهای بسیار در سر داشت. گاه در نقش و جلد ناپلوئون میرفت و حرکات و اعمال او را انجام میداد، میگفت: غرب گرسنه است و کاسب کار. ولی با همه این خیالها و یا حتی تلاشهایی که کرد از حال ملت غافل بود و شکست شاهانه خورد آن هم در زمانی که به قول بسیاری از کارشناسان اقتصادی و نظامی ایران در حال ابرقدرت شدن بود.
با رساتخیز بازی و انتخابات قلابی و از بین بردن همه نهادهای مدنی و حزبی نمیتوان از کشور پیرامونی خارج شد و در نظم جهانی شرکت جست. مدیریت جهان کردن کاریست بزرگ و شعاری است به حق و درست و برآمده از نوعی نگاه ایران گرایانه. ولی تا زمانی که ملت ایران و وطنپرستان این گونه در تنگنا قرار میگیرند امید و آرزوها شبیه خیالهای آریا مهری تعبیر میشود.
7- خوشحال بودیم. مغرور و مسرور که بالاخره با اصرار دولت آقای احمدینژاد منشور کورش بزرگ به ایران آورده شد به مدت چهار ماه. ولی سیاست یک بام و دو هوا بودن حکومت را درنیافتیم. از سویی سخن از مکتب ایران میکنید و تاریخ و ملت ایران را به شایستگی تمام میستایید ولی همزمان این چنین سه تن مبارزان راه ایران و پانایرانیستها که راویان واقعی تاریخ نیاخاکی هستند را به بند میکشید. این سیره و روشی نیست که بتوان با هیچ معیاری آن را سنجید. دولت اگر میخواهد به عوامفریبی که نگارنده این لقب را نمیپسندد متهم نشود باید هر چه سریعتر نسبت به آزادی همه پانایرانیستها که خود نمادی آشکار و هویدا از حس میهنپرستی و دفاع از تمامیت ارضی و مکتب ایرانند اقدام نماید. بازجوها و دستگاههای امنیتی را سیاسیون به دست دارند آنها باید دریابند که پانایرانیسم نیاز ملی و تاریخی هر ملت و حکومتی است و تا این موضوع و فهم نشود تاریخ تکرار و تکرار میشود.
آیینه گر نقش تو بنمود راست خود شکن آیینه شکستن خطاست
اکنون یاران ما سروران کرمانی، شهریاری و حجت در بندند و خانوادههای آنها نگران و دلواپس آنها. ولی ما قلم را برای آنان نمیگریانیم. شیران را با روبهان توان چخیدن به گفته دوست و همسنگر گرامی سرور حجت: از این دروازه خطر بار دیگر با پیروزی خواهیم گذشت چرا که پانایرانیستها در حال تجربه کردن لذت مبارزه هستند. ما برای آنها حماسهها خواهیم گفت نه شروه و شلیل.
8- شاید وقتی که شاه ایران از مقام خود مخلوع شد این خاطرات ملکفاروق پادشاه را در تنهایی و در رنج دوری از وطن خوانده باشد و اشتباهات خود را یکی یکی از نظر میگذراند. نقل آن پرفایده است شاید عبرتی باشد برای آنان که دستی و سری در سیاست و قدرت دارند:
«بعد از محرومیت از مقام سلطنت بکلی گیج بودم وقتی بهوش آمدم حس کردم حواس پنجگانهام را بکل از دست دادهام، لعبتهای زیبا در نظرم عفریتی مینمایند، دلانگیزترین مناظر حزینترین خرابههاست. با دوربین به دریا مینگرم ناگاه یک کشتی مصری با پرچم میهن عزیزم آشکار میشود چنان به هیجان آمدم که میخواستم خود را به دریا پرتاب کنم به امید این که خود را به کشتی رسانده بدنه آن را ببوسم و اگر گوشهی پرچم بدستم بیفتد به چشمان بی نورم بکشم… ستمگران نفع طلب با چه حیله و تزویرهایی ملت را از من دور نگاه داشتند و کشور محبوبم را از دستم ربودند… ای کشاورزان پابرهنه و ای باربران ستم کشیده شما بودید که مایهی احترام و باعث افتخار من در همه جا بودید… ثروت و دارایی جز در پشت میز قمار و یا کاباره ارزشی ندارد… خدا لعنت کند جاسوسان و عمالی را که مرا بهرزهگی و دروغگویی واداشتند افسوس اطرافیان من اگر اشخاص نجیب بودند میبایستی مرا به معایب خود آگاه می کردند.»
دریغ که تاریخ آموزگاری است سخت گیر و بیرحم که نخست امتحان میگیرد و سپس درس میدهد.
پاینده ایران ـ شامگاه 24/6/89
فرهاد باغبانی