یادنامۀ روانشاد دکتر جهانشاه درخشانی – مهرداد معمارزاده طهران
گردآوری و تنظیم: مهرداد معمارزاده طهران (ایرانمهر)
رونماییِ کتاب «آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان»(دانشنامۀ کاشان، جلد 3 و 4 – 1382)
دکتر جهانشاه درخشانی، «زادۀ ۴ اردیبهشت ۱۳۲۳ خورشیدی در تهران، درگذشت یکم اردیبهشت ۱۳۹۰ در بُن آلمان» معمار، ایرانشناس و تاریخپژوه ایرانی است.
پژوهشگرى نزدیک به دو دهه از زندگی خود را برای استوار ساختن باوری نو هزینه میکند. در این میان، دیدگاهی پیش کشیده مىشود كه دگرگونی بزرگی در گذشتۀ تاریخى یک ملت و جهان پدید میآورد. بیش از پانزده سال پژوهش، براى آنكه باورى کژ و ناراست از نوشتههای تاریخى زدوده شده و نشان داده شود كه، ایرانیان مردمانی از سرزمینهاى سرد شمالى و کوچنده به ایران نبودهاند و خاستگاه ایشان همین خاك بوده است. بنیان دانستههای ما تاکنون نوشتههایی بوده كه، این دیدگاه نو آنها را به یاری بررسی اسناد و استورههای کهن، بیپایه و نادرست نشان داده است.
جهانشاه درخشانی، دورۀ دبستان و دبیرستان را در زادگاهش گذراند. پدرش دکتر حسین درخشانی استاد فیزیک دانشگاه تهران، دانشآموختۀ آلمان و از شاگردان آلبرت اینشتین بود. جهانشاه درخشانی در ۱۸ سالگی برای دانشآموختگی در رشتۀ مهندسی معماری و شهرسازی رهسپار آلمان شد. او از دانشگاه اشتوتگارت آلمان دانشآموخته شد و در ۲۴ سالگی کارشناسی ارشد خود را گرفت.
وی بیدرنگ به ایران بازگشت و در سازمان تحقیقات مسکن سرگرم کار شد. از کارهای برجستۀ او، ارائه طرحی برای ساخت خانههای پایدار در برابر زمینلرزه در یکی از روستاهای نزدیک تهران بود. این طرح با همکاری روستاییان به انجام رسید و بسیار مورد توجه قرار گرفت، اما شوربختانه دنبال نشد.
درخشانی بسیار شیفتۀ موسیقی کلاسیک بود، و این خود به شناخت ژرف موسیقی در او انجامیده بود. در سال ۱۳۸۶ به همراهی شاهین فرهت اثری به نام «شناخت موسیقی کلاسیک» را در ۵ لوح فشرده منتشر کرد، که نشانگر شناخت بیهمتای او از موسیقی بود. پیشتر، این کار در سال ۱۳۵۸ در سه نوار کاست به تهیهکنندگی او و به منظور شناسایی موسیقی کلاسیک، در دسترس همگان قرار گرفته بود.
در سال ۱۳۶۰ به آلمان بازگشت و این بار توان خود را در رشتۀ طراحی نرمافزار رایانه به نمایش گذاشت. برنامهای در زمینۀ صنایع نساجی نوشت که در آلمان و چند کشور اروپایی کاربرد فراوان یافت.
دكتر درخشانى بیش از بیست سال به پژوهشهاى تاریخى و زبانشناسى پرداخت، و در این میان دكتراى خود را در رشتۀ تاریخ خاور باستان از دانشگاه دولتى ایروان اخذ نمود. دکتر درخشانى، كتابها و نوشتههایی در رشتۀ خاورشناسى و به ویژه تاریخ كهن ایران نوشتهاند، كه واپسین این پژوهشها به زبان آلمانى سرانجام یافت و بازگوكنندۀ کوچنده نبودن ایرانیان به فلات ایران است.
در سال ۱۳۷۶ در همایشی در دانشگاه سیدنی (استرالیا) و در پیشگاه ایرانشناسان برجستهای همچون ریچارد فرای و گرهارد مولر، نظریهاش دربارۀ خاستگاه ایرانیِ ایرانیان را رونمایی کرد و شگفتی شرکتکنندگان را برانگیخت.(آریاییان در منابع کهن خاور نزدیک در سومین و دومین هزارۀ پیش از میلاد)
از سال ۱۳۷۸ همکاریاش با «بنیاد فرهنگ کاشان» را آغاز نمود. با پشتیبانی این بنیاد، پژوهشهایش را دنبال کرد و دستاورد آن را در اسفندماه سال ۱۳۸۲ در کتاب دوجلدی «آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان» به عنوان جلدهای سوم و چهارم دانشنامۀ کاشان به زبان فارسی منتشر کرد؛ که تنها، ترجمۀ متن آلمانی نیست و دارای افزودههای تازهتری است. این کتاب در همین بنیاد، به زبان انگلیسی نیز ترجمه شده است.
این استاد فرهیخته، در یکم اردیبشتماه سال 1390 و پس از گذراندن چند سال بیماری، در سن 67 سالگی، در آلمان دیده از جهان فروبست و از میان ما رفت. بیگمان، فقدان وی آسیب سختی بر پیکرۀ پژوهشهای فرهنگی و تاریخی، به ویژه دوران پیش از تاریخ ایران، خواهد بود.
امروزه برای فرضیۀ «کوچ آریاییان» چند گونه برهان میآورند:
1- نشانههای تاریخی؛
کتیبههای آشوری که برخوردهایی نظامی را با پارسها و مادها در سدۀ نهم پیش از میلاد گزارش کردهاند؛ و به باور پژوهشگران، این نخستین بار است که نام این دو تیره در نوشتههای میانرودان آمده است.
درخشانی بر این باور است که این دو نام، از دیرباز (هزارۀ سوم پیش از میلاد – پنج هزار سال پیش) در نوشتههای سومری و اکدی آمده است.(به گونههای «مَدَه» و «پَرَشی»، که در بخشهای سپسین بدانها پرداخته شده است)
2- نشانههای باستانشناختی؛
الف) آثار ویرانی در کانونهای شهرنشینی، برای نمونه تپهحصار در دامغان و نیز تپهگیان را برهانی بر کوچ ویرانگر آریاییان به فلات ایران دانستهاند.
درخشانی بر این باور است که چنین نتیجهگیریهایی همواره درست نیست و تاکنون نشانۀ دیگری آن را پشتیبانی نکرده است. او میگوید، شاید که هم مهاجمان و هم شهرنشینانِ بومی، هر دو همتبار بوده باشند.
ب) از سوی دیگر، برخی، گسترش سفال خاکستری را نشانۀ کوچ و یورش آریاییان به فلات ایران برمیشمارند.
اما این نشانه نیز به تنهایی کاربردی نیست و گسترش یک گونه سفال، نمیتواند نشاندهندۀ یورش یک مردم به جایی باشد.
3- نشانههای زبانشناختی؛
برخی پژوهشگران، پهنۀ آسیای میانه را خاستگاه کوچ آریاییان دانستهاند. بدان رو که تاکنون در این پهنه، جای پای چندان روشنی از مردمان پیشآریایی پیدا نشده است.
اما دکتر جهانشاه درخشانی و برخی دیگر از ایرانشناسان نواندیش و پیشرو (در درون و بیرون کشور)، بر پایۀ اسناد کهنِ یافت شده در پُشتۀ ایران، به این باور دست یافتهاند که همۀ تیرههای ایرانی، باشندگان دیرین همین فلات (ایران) بوده و از اینجا به میانرودان، مصر (شمال آفریقا)، آسیای کوچک، اروپا و نیز هند کوچیده و گسترش یافتهاند. دکتر درخشانی این زندگانی دیرین را، در متنهای سومری، اکدی، آشوری، آرامی (ایران باختری)، هیتیایی، ایلامی و مصر باستان و نیز استورههای شمال اروپا و هند جستجو کرده است. در این راه، نخستین نگاه به کاسیها شده است. زیرا از دید نویسنده، کاسیها بیشترین نشانههای فرهنگی، شهرنشینی (تمدن) و تاریخی را در منابع دیگر بر جای نهادهاند. به گفتۀ درخشانی، او ۱۴ هزار نوشتار باستانی را بررسی کرده و نشان داده است که، نوشتههای به جا مانده از تمدنهایی چون مصر و میانرودان، نشانههای مربوط به زبانهای ایرانی را از خود بروز میدهد. درخشانی نشان داده است که بسیاری از واژههای آمده در این متنهای باستانی، که از جنس زبان آن متنها نیست و تاکنون به عنوان واژههایی با ریشۀ ناپیدا شناخته میشد، دارای ریشۀ کهن ایرانی هستند.
دکتر درخشانی از سندهای تاریخی، باستانشناسی، استورههای بومی، رویانشناسی (ژنتیک)، ادبیات حماسیِ سرزمینهای گوناگون، هواشناسیِ تاریخی (دیرینهواشناسی)، کانشناسی، زمینشناسی، دانش گاهشماری و …، به گونۀ زنجیر پیوستهای از نشانههای ناوابسته به هم بهره گرفت. او با استناد به دانش امروزین دربارۀ آب و هوای فلات پهناور ایران در روزگار باستان، نشان داد که بهترین گمانه برای خاستگاه نخستینِ مردمان ایرانی، کف خلیج فارس کنونی است، که در روزگاران گذشته و زمان واپسین یخبندان بزرگ زمین، زیر آب نبوده است. بدینگونه که، از به هم پیوستن سه رود دجله، فرات و کارون، رودخانهای درست میشده که اکنون نیز میتوان کفرود آن را در زیر آبهای خلیجفارس شناسایی کرد.(مجلۀ current anthropology، دانشگاه بیرمنگام – 2009) همچنین با بررسی استورههای مردمانی که تحت تاثیر فرهنگ ایرانی بودهاند، مشاهده میشود در آنها نیز استورههایی هست که خاستگاه نخستین انسان را، جایگاه پیوستن سه رود به هم میداند.
دکتر جهانشاه درخشانی بر این باور است که برای دستیابی به نمایی روشنتر از تاریخ مردم ایرانزمین، نیاز است که به تاریخ روایی (استورههای تاریخی و بومی) ایران هم نگاه ویژهای کرد و به آنها ارزش و جایگاه والایی داد.
دکتر جهانشاه درخشانی و همکارانش، بر پایۀ اسناد کهن، به این باور دست یافتند که ایرانیان باشندگانِ دیرین فلات ایران بوده و از اینجا به دیگر جاها کوچیدهاند. در این پژوهش، نشان داده شده که علمیترین گمانه برای خاستگاه نخستین مردمان ایرانی، کف خلیج فارس کنونی است، که در زمان واپسین یخبندان بزرگ (12 تا 14هزار سال پیش)، زیر آب نبوده است.
گفتارهای اصلی کتاب، در هجده فصل در جلد نخست آمده و جلد دوم دربرگیرندۀ فهرستِ «اختصارات، منابع فارسی و عربی و لاتین، نمایههای مختلف جغرافیایی، اقوام و ملتها، و واژهها و نامها» است.
فصلهای هجدهگانۀ کتاب، اینهایند:
۱ـ آگاهیهای عمومی دربارۀ ایرانیان پیش از تاریخ،
نگارنده در این فصل، به سنجش میان تاریخهای نوشته شده برای سرزمینهایی همچون خاور نزدیک، میانرودان و ایران میپردازد، و میآورد که در نگارش تاریخ این سرزمینها، وارون بر ایران، به نوشتههای بومی آنان ارج نهاده شده است. برای نمونه، تاریخ یهودیان یکسره از تورات است. این در جایی است که یافتههای باستانشناختی چندانی، افسانههای توراتی را پشتیبانی نمیکند. دربارۀ میانرودان نیز استورهای مانند گیلگمش، اکنون پیکرۀ تاریخی پیدا کرده و زمان فرمانروایی آن را ۲۷۰۰ پیش از میلاد نام میبرند. اما پژوهشگران کنونی، بهای چندانی به استورههای بومی ایران نمیدهند و آن را یکسره نادیده گرفته، و تاریخ ایران را با داستانهای هرودوت آغاز میکنند. تا جایی که حتی گزارشهای وی دربارۀ روزگار کهن ایران را نیز نادیده میگیرند.
۲ـ فرضیۀ کوچ آریاییان،
در این بخش آمده، استورههای بومی ایران (که از دید پژوهشگران کنونی افسانه است)، وارون بر دانش امروزی، ایران را خاستگاه مردمان ایرانی گزارش کرده و دیگر کشورها را گرداگرد آن دانسته است. سپس این نکته آمده که، اگرچه دانش امروز دیگر بر دیدگاه خاستگاه اروپاییِ ایرانیان بهایی نمیگذارد، اما هنوز هم بازتاب آن در اندیشهها ریشهای ژرف دارد.
و سپس نیز به ترتیب:
۳ـ جغرافیای تاریخی فلات ایران ۴ـ نشانههای حضور دیرین آریاییان و دستور زبانهای تاریخی ۵ـ منابع تاریخی دربارۀ مردم کاشی ۶ـ زبان مردم کاشی به گواهی متنهای دوران میانی بابل ۷ـ کهنترین مردم آریایی در فلات ایران و پیرامون آن ۸ـ آریاییان، پیش از تاریخ در فلسطین و مصر ۹ـ دیگر مردم آریاییِ فلات ایران ۱۰- موج کوچ تازۀ آریاییان به خاور نزدیک ۱۱ـ میراث فرهنگی آریاییان ۱۲ـ جهانبینی آریایی و گسترش آن در میان مردمان خاور نزدیک ۱۳ـ کهنترین نام جغرافیایی آریایی ۱۴ـ فرهنگ مادّی آریایی در تمدن و فرهنگ بیگانه ۱۵ـ موج دوم کوچ بزرگ آریاییان به خاور نزدیک ۱۶ـ برآیند شاهدهای زبانی ۱۷ـ تاریخ سنتی ایران ۱۸ـ چکیدۀ تاریخی
در زیر، نام شماری از استادان و دانشمندان خاورشناس، ایرانشناس، آشورشناس و مصرشناس که پژوهشهای دکتر جهانشاه درخشانی را سودمند دانسته و در نامههایی به نگارندۀ کتاب، آن را ستوده اند، آمده است:
پروفسور مانفرد مایر هوفر (Manfred Mayrhofer)، رییس کرسی ایرانشناسی دانشگاه وین و نویسندۀ آثار پرشمار علمی در زمینۀ زبانهای ایرانی و آریایی.
پروفسور روبرت اشمیتبرانت (Robert SchmittBrandt)، استاد زبانهای هندواروپایی دانشگاه هایدلبرگ آلمان و نویسندۀ کتابهای تخصصی در رشتۀ زبانهای هندواروپایی.
پروفسور پیوتر اشتاینکلر (Piotr Steinkeller)، رییس کرسی آشورشناسی دانشگاه هاروارد (کمبریج).
پروفسور اِما خانزادیان، رییس کرسی باستانشناسی دانشگاه دولتی ایروان.
پروفسور گُرگین مِلیکیان، رییس دانشکدۀ خاورشناسی دانشگاه دولتی ایروان.
پروفسور گارنیک آساتوریان (Garnik Asatrian)، رییس کرسی ایرانشناسی دانشگاه دولتی ایروان و رییس مرکز ایرانشناسی قفقاز.
دکتر ویرژیل استرومایر (Virgil Strohmeyer)، استاد خاورشناسی دانشگاه آمریکایی ایروان.
بر پایۀ دیدگاه غالب کنونی، حضور ایرانیان در فلات ایران، از آغاز هزارۀ دوم پیش از میلاد پنداشته میشود. اما باید دانست، باورِ «کوچ» برگرفته از اندیشۀ فاشیسم اروپایی قرن نوزدهم است، که خاستگاه ایرانیان را شمال اروپا میداند. متاسفانه تاکنون نگاه ما ایرانیها برای دریافت تاریخ، به غرب بوده؛ اما ما نباید نشانۀ خانه پدری را از بیگانه بگیریم.
گوشهای از گفتگوی امیرحسین رسائل با دکتر جهانشاه درخشانی دربارۀ این کتاب «آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان» را در زیر میخوانید. این گفتگو، پس از انتشار کتاب مذکور انجام شده است (روزنامۀ شرق، 1383):
- اینكه «ایرانیها کوچندگانی به فلات ایران بودهاند»، چه پایهای دارد؛ كه شما وارون آن را بازگو میكنید؟
زمینۀ اینچنین پژوهشی بسیار ناچیز است. چرا كه بیشتر تاریخنویسان بر این باورند كه، ایرانیان در ایران نمیزیستهاند و از جایی دیگر به اینجا آمدهاند. این در حالی است كه، در ایران از هشتهزار سال پیش نشانههای شاروَندی (تمدن) به دست آمده است. اما در اندیشۀ جهانی (غربی)، تاکنون دربارۀ پیشینه ایرانیان و نیز تاریخ و خاستگاهشان در تاریخ، كار درخوری انجام نگرفته است و تاریخ ایران را از زمانی میدانند كه نخستین بار آشوریها دربارۀ مادها، پارسها و آنگاه هخامنشیان گزارش كردند. بنابراین نخست نیاز است که بیندیشیم، آیا ایرانیها حتما باید از جای دیگری به ایران آمده باشند؟ هرگز چنین بایدی در کار نیست. بر پایۀ دیدگاه کنونی در جهان، باشندگی ایرانیان در فلات ایران، از آغاز هزارۀ دوم پیش از میلاد پنداشته میشود. اما برهانهایی كه برای این کوچ – بدون نام بردن از خاستگاه آن – گفته میشود، دانشبنیان نیست. برای نمونه، گفته میشود كه در متنهای آشوری، نام ماد و پارس برای نخستین بار در سدۀ هشتم و نهم پیش از میلاد آمده است. پس گمان میرود که این دو باید كمی زودتر از آن به ایران کوچیده باشند. اما نشانههایی در دست است كه همین دو تیره نیز در روزگاران بسیار كهن، در ایران بودهاند. این باورِ کوچ، در آغاز برگرفته از اندیشۀ فاشیسم اروپایی است كه در قرن نوزدهم پا گرفت و برین باور است كه خاستگاه ایرانیان، شمال اروپا بوده است. نژادی سفیدپوست، زردمو و بور كه از آنجا به كشورهای شرقی مانند ایران و هندوستان کوچیدهاند. اما تاکنون هیچ سندی كه نشان دهد ایرانیان از اروپا به ایران آمده باشند، به دست نیامده است و خود اروپاییان هم دیگر به این دروغ باور ندارند و در سندهای تازهتر خود، خاستگاههای دیگری مانند آسیای میانه، جنوب روسیه و آسیای خُرد یا میانرودان را برای خاستگاه نخستین ایرانیان یادآور میشوند. و در کمال شگفتی، تاکنون تنها نام خود فلات ایران است كه در میان نبوده است. اکنون این كتاب نشان میدهد كه خاستگاه ایرانیان همین فلات ایران بوده و همۀ کوچها از این فلات به جاهای دیگر انجام گرفته است. در این پژوهش، باشندگی ایرانیان در این فلات، از دیدگاه زبانشناسی از شش هزار، و از دید باستانشناسی تا یازده هزار سال پیش پیگیری میشود.
– پژوهش شما چند سال به درازا كشید تا به زبان فارسی آماده شود؟
14 سال است كه این كار آغاز شده و 4 تا 5 سال نخست، تنها گردآوری اسناد و خواندن و بررسی آنها بود. با چاپ كتاب به زبان آلمانی، فهمیدم كه با دسترسی به سندهای دستنخورده، به باور تازهای دست یافتهام. زیرا به کارگیری دادههای دست دوم، آسیبپذیر است. چرا كه اگر آن سند پذیرفته نشود، آن دیدگاه هم پذیرفته نخواهد شد. اما بازگشت به متنهای دستاول كه از روزگاران کهن بر جای مانده، پذیرفتنی است.
– آیا متنی در زبان فارسی برای پژوهش شما در دست بوده است، و از چه متنهایی بیشتر بهره گرفتهاید؟
متنهای دست دوم امروزی، نه در ایران و نه بیرون آن را به کار نبردهام. چرا كه این دیدگاه، تازه است. اگرچه که بسیار به اوستا و ریگوِدای هندی پرداختم، و نیز متنی از جهان كهن نیست كه در این كار از آن بهره نگرفته باشم. به کارگیری دستیار هم در این کار، ناشدنی است. زیرا كار یكپارچهای است و باید پیوندهای آن در مغز یك تن پدید بیاید، تا بتواند آن را روی كاغذ بیاورد. پیوستگیهایی كه از یك مردم در سندهای هندی و همان مردم در متنهای ایران و مصر آمده، باید در مغز یك تن نقش ببندد. اگر كسی روی هندوستان كار كند و دیگری روی مصر، این پیوند پدید نمیآید.
– گفتید كه در پژوهشتان به سندهای زبانشناسی، هواشناسی و… پرداختهاید. بنیان آن چگونه پا گرفت؟
به گمان من، تنها از راه انباشت دادهها میتوان به دستاوردی درخور دست یافت. اگر چند سندِ جدا از هم، یك رخداد را بررسی و تایید كند، آن رخداد پذیرفته شده است. اما اگر تنها از یك راه بهره بگیریم، به نتیجۀ دلخواه نخواهیم رسید. به همین روی، این راه را برگزیدم. با اینكه بسیار سخت بود و میبایست شاخههای بسیاری از دانش دیرینهشناسی را بررسی میكردم.
– هماکنون (1383) 5 سال از انتشار كتاب به آلمانی میگذرد، بازتاب آن در دانشگاههای جهان چگونه بوده است؟
در كنار این كتاب كه به زبان آلمانی در سال 1998 چاپ شد، چند مقالۀ دیگر هم از من در مجلات علمی كشورهای گوناگون چاپ شده است كه این دیدگاه را پشتیبانی میكرد. همانگونه كه میدانید، دیدگاههای تازه با جبههگیریهای سرسختانهای روبرو میشوند. اما با توجه به اینكه در این كتاب به سندهای دستاول پرداخته شده، بسیار زود در دانشگاههای بزرگ جهان پذیرفته شد. دانشگاه وین كه مركز بزرگ ایرانشناسی و زبانشناسی دارد، و سپس هاروارد، هایدلبرگ، ایروان و چندین بنیاد پژوهشی دیگر، دیدگاههای این كتاب را پذیرفتند و آن را از راه نامه و یا مقاله در مجلات علمی منتشر کردند. در كنار آن، همایشهای فراوانی برگزار شد تا من این دیدگاه را در آنجا بازگو كنم، که تاکنون هیچ پاسخ علمی از سوی هیچ سازمان یا نهاد و یا کسی به این كتاب داده نشده است. بنابراین یا پذیرفته شده و یا سكوت بوده، كه به معنی آنست كه سخنی در نقد این دیدگاه نداشتهاند. اما اینكه این باور و دیدگاه نوین، به كتابهای درسی کشورمان راه یابد، زمان خواهد برد و به بازتاب نگارش فارسی كتاب در نشستهای علمی بستگی دارد. اگر نقد و گفتگو درین باره انجام بگیرد، به زودی به این هدف خواهیم رسید كه تاریخ ایران را بازنویسی كنیم و بخشهای تاریك آن را روشن كنیم. اما از آنجا كه این دیدگاه نه تنها به ایران، كه به میانرودان، مصر، سوریه و فلسطین پیوند دارد، و با توجه به اینكه از اینگونه پژوهشكدههای خاورشناسی در ایران نداریم، بنابراین كارمان سخت خواهد بود. اگرچه بنیادهای خاورشناسی در اروپا هست و بررسیهای آنها درین باره، در ایران نیز نمود خواهد داشت.
– شما دوست داشتید که روی كتاب «چاپ در ایران» نوشته شود. بگویید چرا میخواستید اینگونه باشد؟
امروزه نزدیکِ به همۀ پژوهشهای ایرانشناسی در بیرون از ایران انجام میشود، در اروپا، آمریكا و ژاپن. و این كتابها به زبانهای انگلیسی و آلمانی در همانجا به چاپ میرسد. تاکنون نگاه ما ایرانیها برای دریافت تاریخ، کمابیش به غرب بوده است و حتی برای اندیشههایی كه در ایران پا میگرفت نیز گرایش و نیاز به پذیرش غربیها داشتیم. این اندیشه درست نیست. ما ایرانیان نباید نشانۀ خانه پدری را از بیگانه بگیریم. من میخواستم این روند دگرگون شود. خوشبختانه این خواسته جا افتاده و كارهای دیگر من هم در ایران چاپ خواهد شد و میکوشیم تا كانون و گرانیگاه ایرانشناسی به اینجا (ایران) بیاید.
– گامهای دیگر پژوهشی شما چه خواهد بود؟
دو جلد كتابی كه اكنون چاپ میشود، حضور ایرانیان در فلات ایران را از بامداد تاریخ نشان میدهد. میخواهم در نوشتههای پسین، تاریخ هر تیرۀ کهن ایرانی را بررسی كنم. در اینکار، خاستگاه، فرهنگ، شهرسازی، صنایع دستی، كشاورزی و بازرگانی ایشان بررسی خواهد شد. یعنی در آن، زبان و جهانبینی، باورها، صنایع و ساختههای آنان، شیوۀ معماری، جامه و… به گونۀ ریز در پی خواهد آمد. به گونهای كه در پایان، تاریخ روشنی از ایرانیان، از آغاز تاریخ تا ماد خواهیم داشت كه تاکنون روی آن كار نشده است.
(یادداشتهایی از دکتر جهانشاه درخشانی بر جای مانده، که امیدواریم در آینده به چاپ رسیده و در دسترس همگان قرار گیرد)
برخی آثار استاد جهانشاه درخشانی:
- درخشانی، جهانشاه، دانشنامۀ کاشان، جلدهای ۳ و ۴، “آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان”، چاپ اول، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات؛ بنیاد فرهنگ کاشان، اسفند ۱۳۸۲. ISBN: 9644226801.
- درخشانی، جهانشاه، آریاییان در منابع کهن خاور نزدیک در سومین و دومین هزارۀ پیش از میلاد، دومین همایش ایرانشناسی دانشگاه سیدنی، ۱۳۷۶.
- برخی از کهنترین ردپاهای آریاییان: اسنادی از هزارههای چهارم و سوم پیش از میلاد (مقالهای به زبان انگلیسی از جهانشاه درخشانی).
- جهانشاه درخشانی و شاهین فرهت، شناخت موسیقی کلاسیک، مؤسسۀ فرهنگی هنری ماهور، ۵ سیدی، ۱۳۸۶.
- درخشانی، جهانشاه خانهسازی در روستاهای ایران (ضوابطی برای روستاها)، تهران: وزارت مسکن و شهرسازی، ۱۳۵۸.
– Grundzüge der vor und Frühgeschichte Irans. Geschichte und Kultur des Alten Ostiran. Band I, Heft 1: Die Zeit Zarathustras, Rekonstruktion der Altiranischen Chronologie, Teheran 1995; id. Heft 2: Die Arier im Alten Vorderen und Mittleren Orient. Evidenzen seit dem 4. Jahrtausend v. Chr. vom iranischen Hochland bis Ägypten, to be published.
– Die Arier in den nahöstlichen Quellen des 3. und 2. Jahrtausends v. Chr., Tehran, 2nd edition (1999). ISBN 9649036865.
– \” Materialien und Industrien aus dem Iranischen Hochland in den nahöstlichen Märkten des 4. bis 2. Jahrtausends v. Chr.\”, IRAN & CAUCASUS (2000) vol. IIIIV: 3358
– \”Some Earliest Traces of the Aryan: Evidence from the 4th and 3rd Millenium B.C.\”, IRAN & the CAUCASUS (2001) vol. V: 726.
منبع: تارنمای پیام پارس