در ضرورت ناسیونالیسم
امین کریمی
در جهان امروز ناسیونالیسم و حفظ و کسب حداکثری منافع ملی به دست دولت ها از ضروریات به شمار می رود. چهان امروز جهانیست که در آن کشورها و ملت های نیرومند بازیگران اصلی عرصه ی معادلات بین الملل می باشند و از تأثیرگذاری ویژه بر مناسبات جهانی برخوردارند. این کشورها با لحاظ منافع حداکثری و دائمی ملی خود در مناسبات سیاسی و اقتصادی و در زمینه های علمی و تکنولوژی و ورزش و ….. در پی هر چه بیشتر قدرتمندتر کردن ملت خود هستند. ملت هایی که با تقویت روحیه ی میهن دوستی از طریق نخبگان و متفکران جامعه، بیش از پیش ناسیونالیسم جاری در میهن خویش را یاریگر می باشند. در جهان امروز با همه ی نوشدن ها و پیشرفت ها و کوتاه شدن فاصله ها و به ظاهر کمرنگ شدن مرزها از طریق ورود به عصر اطلاعات ، باز این ملت های نیرومند و پیشرو هستند که تعیین کننده ی نوع نظم جهانی می باشند. حقیقت آشکار این است که ابرقدرت ها هر ایدئولوژی را که نماینده باشند در عمل روح ناسیونالیسم را نیز در ملت خود پروریده و در تقویت آن بسیار کوشیده اند که اگر چنین نمی بود هرگز در زمینه های گوناگون به رشد و شکوفایی نمی رسیدند.
حقیقت ضرورت ناسیونالیسم تا بدانجا دارای تأثیرگذاری بوده است که چین را نیز با خود همراه کرده است. با نگاه به عملکرد دولت چین، تشخیص اینکه این دولت نسبت به جهان پیرامون خود و برای حفظ موجودیت خویش تلاشی همه جانبه در جهت تقویت روحیه ی ملی گرایی و عظمت طلبی در ملت چین به کار می بندد چندان سخت نیست. امروز برخی دولت های آگاه نیز با درک این حقیقت، تلاش دارند از طریق بسط اندیشه ی ناسیونالیسم، ملت خویش را پویا و کارا و پیشرو نمایند. این دولت ها به نیکی دریافته اند که جهان، جهان ملت های نیرومند است. بی تردید جهان آینده نیز جهان ملت هاست و هر ملتی که دارای نیرومندی باشد می تواند نقش خود را به خوبی ایفا نموده و در سرنوشت خویش و جهانیان تأثیری بسزا داشته باشد. کوتاهی و انفعال و بی عملی ملت ها و ضعف سیاستمداران در شرایط امروزین نتیجه ای جز بازنده بودن هر ملت منفعل و بی عمل نخواهد داشت.
ناسیونالیسم و ضرورت بودن آن، به ملتی نیاز دارد که در آن حس میهن دوستی وعلاقه به فرهنگ و بوم سرزمینش وجود داشته باشد. این حس بیشتر زمانی دارای تبلور است که تاریخ و تمدنی شکوفا آن را نمایندگی کند. درک این حقیقت، برخی کشورهای فاقد پیشینه و تمدن را بر آن داشته است که با قدرت سرمایه و تزریق پول در سازمان ها و نهادهای بین المللی برای خود تاریخ سازی و هویت سازی نمایند. اینکه کشورهای حاشیه ی خلیج فارس تلاش بر تغییر نام آن دارند و یا دانشمندان ایرانی را عرب می شناسانند و به تازگی ترکیه نیز بدان ها افزوده شده است و , …. همگی ناشی از این درک است که برای حفظ خود و تقویت روحیه ی ناسیونالیسم در میان مردم، به یک پیشینه ی پربار فرهنگی که نمایانگر تمدنی تأثیر گذار بر اندیشه وعمل جهانی باشد نیاز هست.
آشکار است که ناسیونالیسم برای ایران نیز یک ضرورت است. پیشینه ی پربار و پرشکوهی نیز پشتیبان و یاری دهنده ی آن می باشد. افتخار به فرهنگ و تمدنی کهن که بر اندیشه ی بشر دارای تأثیر بوده است نه تنها اشتباه نیست بلکه بایا و لازم است. با نگاه به ملت های دارای پیشینه ی تاریخی برجسته خواهیم دید که همگی در پاسداشت فرهنگ کهن خویش تلاش بسیار دارند و به آن افتخار می کنند. ملت هایی نیز که چنین پشتوانه ای ندارند سعی در ساختن آن دارند. دولت ها و ملت ها برای دانستن چیستی و کیستی خویش و شناخت هویت خود ناچارند که گذشته ی خود را بکاوند و از آن به عنوان عامل حرکت و رشد بهره ببرند. اینکه در همه ی جهان آثار هنری، معماری و ….. ثبت ملی و جهانی می شوند خود نشان دهنده ی اهمیت این راستی هست.
زمانی که جامعه ی جهانی بسیاری از آثار را میراث تمام ملل و مایه ی مباهات جهانیان به شمار می آورد این یک امری طبیعی و لازم می باشد که هر ملت نیز به طور جداگانه بر شناخت گذشته ی خویش پای بفشارد و در صورت وجود داشتن شکوه و زیبایی ها و فرهنگی پیشرو به آن افتخار نیز کند. باید دانست این دلبستگی و حس افتخارِ ناشی از آن هرگز ربطی به راسیسم و فاشیسم ندارد و نمایانگر شوونیسم و باستانگرایی نیست. همه ی این ایسم ها دارای تعاریفی روشن می باشند که برای اثبات آنها اعمالی خاص باید وقوع بپیوندد که هیچگونه ارتباطی به دوست داشتن فرهنگ و تمدن و بالیدن به آن ندارند. امروزه بسیار تلاش می شود که حس میهن دوستی ایرانیان با اتهام هایی اینچنینی سرکوب شود و انگهایی که در این میان جایی برای ظهور ندارند به ایران دوستان زده می شود که باید با هوشیاری و به گونه ای علمی بدانها پاسخ داده شود.
البته که حس میهن دوستی و غرور ملی را نباید با ناسیونالیسم اشتباه گرفت. دوست داشتن فرهنگی کهن و پربار توسط یک ملت که دارای تمدنی شکوهمند بوده است، بیشتر برآمده از احساسات و دلبستگی ها می باشد در حالیکه ناسیونالیسم به مثابه ی یک علم است. ناسیونالیسم تجزیه و تحلیل دارد و دارای اندیشه ی ویژه به خود می باشد. بدیهی است که ناسیونالیست ها نگاه به گذشته ی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی سرزمین خود دارند. اما این نگاه به تاریخ با دیدی رومانتیک و همراه با ستایش کورکورانه نیست چرا که ناسیونالیسم تاریخی نه در پی ستایش، که به دنبال شناخت است. نگاه به تاریخ، صرفا بر دوران باستان تکیه نمی تواند داشته باشد بلکه تاریخ معاصر را نیز در بر می گیرد. ناسیونالیسم علمی نمی تواند در گذشته مانده و از شکوه گذشته بگوید اما حال و واقعیات امروز را نبیند، ناسیونالیسم حسرت گذشته را نمی خورد بلکه در پی بزرگ شدن و بزرگی کردن ملت هست و نگاهی رو به آینده دارد. تا شناخت از خویشتن و هویت و چیستی یک ملت نباشد هیچگاه نمی توان مسیر آینده را به درستی ترسیم کرد. شناخت از فرهنگ و تمدن و شکست ها و پیروزی هاست که ضعف ها و قوت های یک ملت را آشکار می سازد تا بتوان با تحلیلی علمی و واقع گرایانه آینده را ساخت.
ناسیونالیسم تاریخی با شناختی که از تاریخ هستی می دهد در پی تقویت نقاط قوت ملت و رفع ضعف هاست و در ادامه تاریخ را به اجتماع امروزین پیوند می دهد و این بار با ناسیونالیسم اجتماعی مسیر آینده ی ملت را برای نیرومند شدن و یا نیروند ماندن ترسیم می نماید. ناسیونالیسم اجتماعی با نگاهی موشکافانه به جامعه و بر اساس نظم جهانی و شرایط موجود، مسیر پیشرفت و بهبود جامعه را مشخص کرده و هدایت می نماید. ناسیونالیسم راستین،علمی و عمل گراست و نه در حد حرفهای زیبا و رومانتیک و به غلیان درآورنده ی احساسات زودگذر و سطحی و نه در پی عصبیت و شور حذفی و خشونت بار.
بررسی و شناخت فرهنگ ایرانی که ناسیونالیسم ایرانی بر پایه ی آن متشکل می باشد نشان خواهد داد که جنبه ی نژادباورانه، تجاوزکارانه و باستان گرایانه ندارد. ایران زمین از دیرباز دارای مردمانی از تیره ها و اقوام با زبان ها و مذاهب مختلف بوده است. این گوناگونی نه تنها مایه ی تفرقه و جدایی نبوده است بلکه به صورت منحصر به فرد و برگرفته از فرهنگ ایران که گونه ایی کثرت باوری و مدارا در آن راه دارد سبب قوت و همبستگی ایرانیان بوده است. این امر موجب آمیختگی قومی میان اقوام مختلف ساکن در ایران شد چراکه فرهنگ ایران هیچگاه نمی توانسته دافعه و واگرایی میان افراد یک ملت را هستی دهد بلکه همگرایی را موجب می گردد. در نتیجه ی این آمیختگی ها آنچنان اثری بر بافت جامعه ی ایران گذاشته شد که پراکندگی قومی نیز ره آورد دیگر آن بود. بدین معنی که در ایران، اقوام مختلف در جای جای آن حضور دارند و پراکنده اند و همه جای ایران را از آن خود می دانند. ناسیونالیسم ایرانی هیچ زمانی تجاوزکارانه نیست و نخواهد بود به همان اندازه که ایرانیان در طول تاریخ نبوده اند. به واقع ایرانیان از آغاز تا به امروز به غیر از چند استثناء همواره تدافعی و برای حفظ مرزها و فرهنگ و انسجام ملی به عمل دست زده اند. وارون بیشتر قدرت های جهانی چه در دوران باستان و چه در جهان معاصر که صرفا در پی برتری جویی در تمامی زمینه ها بوده و هستند و از این رهگذر به نابودی ملت ها و سرزمین ها همت گمارده و می گمارند، اندیشه و جهان بینی ایرانی در پی جهانگشایی و تجاوز نبوده و نیست بلکه جدای بر ایران و به گونه ای راستین و نه دروغین، دیگر ملت ها را نیز سرفراز و آزاد می طلبد. ایرانی در درازای تاریخ در پی استیلای فرهنگی نبوده است بلکه همیشه داد و ستد علمی و فرهنگی و تمدنی را دنبال کرده و می کند.
این یکی از مولفه های فرهنگ ایرانی می باشد که از دستاوردهای دیگر ملل بهره بگیرد و با دمیدن اندیشه و روح خود، هر چه بیشتر آنها را با تمدن ایرانی هماهنگ نماید. از آن سوی با انتشار فرهنگ و اندیشه ی ایرانی، داشته های خود را در اختیار جهانیان قرار دهد. ایرانیان هرگز در پی این نبودند تا مذهب و دین و اندیشه ایی را با زور بر جایی تحمیل نمایند و همواره آزاد اندیشی و رواداری دینی و احترام به مذاهب را در دستور کار خویش قرار می دادند. آن زمان که کوروش فرمان خویش را در بابل اعلان می کند به واقع فرهنگ ایرانی را نمایندگی کرده است. او به یکباره بزرگ نشد بلکه نماینده ی نیکویی برای فرهنگ و تمدن ملت بزرگش بوده است. او همان کاری را انجام داد که ایرانیان در پیش از او انجام دادند و بعدها نیز پی گرفتند. آنجا که حافظ از مروت در حق دوستان و مدارا با دشمنان می گوید بر این اصل زیبا از فرهنگ ایرانی دست گذاشته است.
البته نکته ای که نباید فراموش کرد این است که وقتی از تمدن و فرهنگ سخن به میان می آید منظور کلیت یک ملت و تمدن برآمده از آن می باشد. بی تردید در میان همه ی اقوام و ملل بدی ها و زشتی ها و شرارت ها وجود داشته و دارند. زمانی که می گوییم یکی از بزرگترین پلیدی ها در میان ایرانیان دروغ گویی بوده است این معنی مطلق را نمی دهد که دروغ گو وجود نداشته است به همانگونه که وقتی از کشورهای دموکراتیک سخن به میان می آید نیز نمی توان این باور را داشت که در ملل دموکرات تک تک اعضای آن ملت ها، دارای فرهنگ دموکراتیک می باشند. دیگر آنکه باید از بزرگ نمایی های دروغین و افراطی و پرداخت رومانتیک نسبت به گذشته و افتخارات باستانی پرهیز کرد و نگاه منتقدانه و منطقی را موجب گشت تا شناختی راستین حاصل آید. ایران دارای تمدن بزرگ و فرهنگی شکوهمند بوده است و برای معرفی و اثبات آن نیازی به دروغ و تحریف نیست آنجا که دروغ خود نسبت به اندیشه ایرانی یک ضدفرهنگ است.
ناسیونالیسم ایرانی با نگاه به تاریخ می تواند از طریق به روز کردن مولفه های فرهنگی تمدن ایران نه تنها از روزگار امروزین برون جهد بلکه بر زندگانی جهانیان تأثیری مثبت بگذارد. آمیختگی و در هم تنیدگی اقوام ایران از گذشته تا به امروز مدل بسیار خوبی برای جهان سرشاز از تفرقه و خونبار امروزین هست. نه اینکه وارون آن روی دهد و از طریق تبلیغات مسموم رسانه های ضدایرانی و قومبازان و مخالفان این یکپارچگی تاریخی، خود در کژراهه ی خشونت قومیت گرا غرقه شویم. استیلای مطلق فرهنگی، اقتصادی، نظامی و .. ابرقدرت ها بر جهان امروز، با معرفی درونمایه ی فرهنگ ایرانی که رواداری عملی و داد و ستد در همه ی زمینه های علمی، فرهنگی نتیجه ی آن است، می تواند تعدیل شده و رنگی دیگرگونه بگیرد. جنبش حراست از محیط زیست جهانی را می توان از طریق یکی از مولفه های فرهنگ ایرانی که محترم دانستن و نیالودن چهار عنصر پاک می باشد یاریگر شد. ایرانیان باید بدانند که گذشتگانشان برای چهار عنصر آب، آتش، باد و خاک احترامی ویژه قائل بودند. از آنجا که این چهار عنصر زندگانی بخش بودند و زندگی بشر بدان ها وابسته و در پیوند مستقیم با طبیعت و محیط زیست بوده ( و می باشند)، اندیشه ی ایرانی حالتی از تقدس برای آنها قائل شد و آلودن آنها را امری ناپسند و نکوهیده برشمرد.
اصولا اساس فرهنگ ایران بر زنده دوستی و مهرورزی، ستایش زندگانی و رویش وحرکت و شادی می باشد. خورشید و روشنایی، دارای جوشش و پراکندن پرتوهای مهربانیند حال آنکه تاریکی، ساکن و ایستا و نمادی ازمرگ است. باد و آب و آتش نیز در جریان و حرکتند و نه ایستا و ساکن. خاک نیز خود مایه ی رشد و نمو جانداران است. امروزه محیط زیست انسان به دست خود بشر مورد تعرض قرار گرفته است. پس می توان با برجسته کردن این بخش از فرهنگ ایرانی و با دمیدن اندیشه های نوین در آن جنبش حفظ محیط زیست و نیالودن طبیعت را بسیار یاریگر شد و آن را تبدیل به فرهنگی جهانی کرد. البته که نخست این بخش از فرهنگمان باید از نو در ایران زایا شود تا بتوان آن را به جهانیان معرفی نمود و این به همت نخبگان راهبر ملت ایران وابسته است.
باید یادآور شد ناسیونالیسم ایرانی بدین دلیل باستانگرا نیست چون بر مطلق انگاری، مقدس سازی، حذف دیگری، شوونیسم، رومانتیسم، ارتجاع، برتری جویی و استیلا استوار نمی باشد. ناسیونالیسم ایرانی هیچ زمانی دارای چنین ویژگی هایی نبوده و بی تردید نمی تواند باشد.
در جهانی که ناسیونالیسم درعمل به ضرورتی انکار ناپذیر بدل گشته است، برای ایران امروز و برای گذر از شرایط بحرانی و سختی که گریبانگیرش می باشد نیز یک حقیقت بایا و ضروری است. ناسیونالیسم در ایران، بر پایه ی فرهنگ ایران و بر این اساس که موجودیت ایران متعلق به خود و منحصر به فرد است و نمی توان فرمولها و روشهای دیگران را عینا برای آن به کار بست و از آنها کپی برداری کرد، باید بومی و دارای نگاه برآمده از اندیشه ی ایرانی باشد. البته باید دانست این ناسیونالیسم نه تنها ایران بحران زده ی امروزین را می تواند در مسیری مناسب و عاقلانه، عالمانه و پیشرو قرار دهد بلکه بر اساس نوع نگاه فرهنگ ایرانی می توان از آن در مسیر بهبود شرایط جهانی بهره برد و بر بسیاری از بحران ها و پیچیدگی های جامعه ی جهانی غلبه کرد.