تاریخ ایران عین دین نیست
به قلم حجت کلاشی
♦ برای آبادای میهن دانش نیاز است
♦ اصحاب معرفت کانونهای خرد راه اندازند
آنچه سبب آبادانی میهن می شود، این است که فرزندان آن سرزمین جدای از”عشق”به میهن خود، دانش کافی برای فهم مصالح و منافع ملت داشته و بکار آرند و راه رسیدن به آن را بدرستی بشناسند.از اثرات دانش است که سرزمینی توسط فرزندان با غیرتش آباد می شود و از جهل و بی مسوولیتی یا هر دو ،ویران و خراب ! دانش، فهم درست مفاهیم و نسبت صحیح میان آنها را می طلبد.پس دو فضیلت لازم را برشماردیم.
نخست فضیلت ها همان غیرت است که از گرایش و عشق و علاقه ناشی ست، جاذب نفع است و دافع زیان.پس اراده ای می باید تا شخص برای بقای میهنش بکوشد و از برای بهروزی از پی دانش بهر مطلوب و ممدوح رود و آن بکار آرد.باشد کسی را گوهر عشق و کشش، در میان باشد اما فاقد دانش باشد، یا دانش باشد اما نه بشکل صحیح که معبر صلاح و خیر شود.مفاهیم ناروشن و تداخل و خلط میان آنها راهزن فکر افتد یا راهبر به بیراهه بود و حیرت فزاید، چنانکه سلطان الحکما ،خواجه نصیر می گوید:”نه هر که کاری کند داند که چه می کند یا چه باید کرد بلکه کسان باشند که در کارها شروع کنند بر سبیل خبط”
لازم شهریاری و حکمرانی و اهل سیاست این باشد که بهری از دو فضیلت در آنها جمع افتد،عشق باید در نهادش باشد و وجود و پایش آن به تاثیر وجود دائمی غیر بسته نباشد.یعنی او را از درون گرایشی باشد راسخ،به دار و درخت و کوه و آب و مردم و حدود و صغور و خرد و کلان کشور یعنی آنچه جملگی میهن اوست ونه فقط تحت تاثیر دیگران.در تاریخ می بینیم;بیابانگردان چون دروازه های میهنمان می گشودند نخست خاکش به توبره می بستند و جز ویرانی عملی نمی شناختند،اما چون جای می یافتند و خوی می گرفتند،آنگاه نه تنها میهن را از آن خود و سرزمین اصلی و طبیعی خود می پنداشتند بلکه بلحاظ تباری و نژادی نیز خود را به اهالی سرزمین می بستند به مانند سلجوقیان!و یا اگر عشق به میهن نداشتند لااقل به قلمرو خود علاقه ای داشتند…]قصد ما کلی گویی نیست،شواهد خلاف آن نیز هست مثل مغولان که هویت قومی خود را تا حدی حفظ کردند و با قوریلتای و ساختارهای قبیله ای خود مرتبط بودند.[
به هر حال تحقق این علاقه دست کم در این دوران شرط جدیست;از اینرو و هنگامی که در زبان -و اندیشه ی – برخی از اهالی حکومت ستایش از میهن و گرایش به مفاهیم و عبارات ملی “شروع “می شود نشانه های خوبیست که ظاهر شده است و نشان می دهد که دیگر ایدئولوژی سابق و گفتمانهای آن مورد استقبال و پذیرش جامعه نیست و قدرت انگیزش و بسیج و مقبولیت از کف داده است.عاطفه و احساس گرم میهن دوستی می تواند آغاز خوبی باشد برای طی کردن مسیری طولانی!می بایست به آن میدان دهند و بپرورانند ،چون چشمه ایست که باید از گل و لایش پالود تا قوام یابد و ملکه شود.
فضیلت دوم دانش است،می بایست به سراغ دانش ویا نظام منطقی مفاهیم رفت و سلوک فکری داشت.این سلوک بی آداب و مربی نیست.نمی توان تنها به تراوشات احساس و شعله های محبت تکیه کرد،چراغ خرد لازم است.باید کوشید چراغ معرفت و خرد را در این کشور از تهافات در امان و روشن نگه داشت.در این برهه که دوباره دانشگاهها بویژه شاخه علوم انسانی مورد بدگمانی و “تعزیر”واقع شده و “استاندارد”(؟!)سازی آنها زمزمه می شود می بایست اصحاب معرفت”کانونهای خرد”راه اندازند ومحافل خصوصی بپا دارند.شمعی شوند،اگر خورشید نیست.وطنمان آباد نمی شود و شکوه نمی یابد مگر آنکه دانشمندان و خردمندان و اهالی علم و دانش مکرم و عزیز باشند.و اگر چه حاکمان فیلسوف نباشنداما دانش دوستان در صدر باشند.
اما اگرچه در کلام و عبارات برخی اهالی حکومت ستایش از میهن و تاریخ که زمانی سخت در محاق بود،دیده می شود اما هنوز فرآیند حذف و محو تاریخ ایران باستان در کتابهای تاریخ مدارس ادامه دارد.برخی مشاوران عالی در حکومت،از جایگزینی یا اولویت واژه ای امت بجای ملت و حقانیت آن سخن می گویند و … شلم شوربای عجیبی است.
ما از فکر واحد در اداره ی امور اثری نمی بینیم در ساختار حکومت برخی به شدت سعی در “ملت”و “ملیت”زدایی بلحاظ مفهومی هستند.برخی به آن گرایش دارند وبه بیان و گسترشش می پردازند.به نظرما آنها که در سر شوری دارند باید خود را متشکل تر کنند.نظراتشان را منقح تر و دقیق تر بیان کنند.به “نظام فکری”مجهز شوند و مفاهیم را بدرستی بکار گیرند .در پایان نکته ای را برای حسن خاتمه در جهت کمک به انسجام فکری و تمیز مفاهیم و رعایت منطق عبارات بیان می کنیم:
آقای رحیم مشایی چندی پیش گفته بودند تاریخ ایران عین دین است.این کلام صحیح نیست وموضوع و مسائل دین و تاریخ از هم جدا هستند .تاریخ ایران هر چه باشد عین دین نیست .همانگونه که سیاست هم نمی تواند عین دیانت باشد!عین هر چیز اصل آن چیز است.تاریخ ایران منبعی غنی برای بررسی رشد و گسترش برخی ادیان می تواند باشد.همینطور تاریخ دین در ایران را نیز می توان جست و شناخت اما باید تمایزات را بدرستی فهمید.حد و حدود مفاهیم را پاس داشت و از برانگیزاندن بی مورد برخی احساسات خودداری کرد.البته کلام حق و درست را نیز بدون ترس و ملاحظه ی جانب کسی باید گفت و از حملات نترسید.
دیگر آنکه اصرار بر اطلاق عنوان عبادت برای اموری که سبقه و محلیت فقهی ندارند در حکومت فقهی خالی از خبط نیست.بابی از ابواب فقه عبادت است و آن کارهای انسان است مطابق موازین شرعی که در آن قصد و قربت شرط شده باشد…
مرحوم محقق ده کتاب برای آن باب ذکر کرده که از جمله کتاب “امر به معروف و نهی از منکر”است و حکومت اسلامی در محدوده ی آن تاسیس شده است.و این نکته ایست باریک ،اگر گفتیم فلان چیز و بهمان چیز عبادت است و جزء هیات حاکمه بودیم می بایست تعریف خود را از عبادت روشن کنیم تا با موازین فقهی تراز نشود.
پاینده ایران
بازپینگ:تاریخ ایران عین دین نیست | پان ایرانیست خوزستان