بیست و یک آذر و نشانه شناسی یک جنگ اعلان نشده
دامنهی گفتارهایی که چندی است در پارهای از مطبوعات این سامان، دربارهی موضوعهایی همانند: قومیت، هویت، زبان وهمانند آنها به انجام میرسد، اکنون به گونهی نگران کنندهای گسترده شده و به همسایهگی بحثهایی چون: جداییخواهی و جداسری رسیده است. راست تر آن است که فضای فرهنگی و سیاسیی کشور ما از چندی پیش و بنا به دلایلی که گفته خواهد شد، به گونهی تبآلودهای به گفت و گوهایی از این دست آلوده شده است. گویی جدای از این مسئلهها، فرهنگ و سیاست را در این سامان هیچ سختی و کاستیی دیگری در کار نیست. آنهایی که به پیگیریی چنین گفتارهایی علاقه نشان میدهند، کم و بیش نشان دادهاند که با کدام جریان فکری وابستهگی و پیوستهگی دارند. با این حال آشکار است که طرح بحثهای از پیش برنامهریزی شدهای از این دست، دیگر با واکنشهای حساسیتبرانگیزی که نهادهای مدنی در ایران همواره بهطور سنتی با آن به مبارزه برخاسته میبودهاند، روبهرو نمیشود.
در این میان گفت و گو دربارهی منطقهی آذربایجان و پیشینه و تاریخ و فرهنگ آن از گرمی و تیزیی بیشتری برخوردار شده است. چنانچه از مدتها پیش، پارهای از مطبوعات پیرامونی در شمال باختری کشور بهطور مرتب بر آتش تنور این موضوع میدمند تا آستانهی حساسیت همهگانی در این خصوص را هراندازه که بتوانند بالاتر برند. از همینرو اگر همهی آن چه را که گفته شد به حساب پیدایش تدریجیی دست کم، گونهای از یک جنگ روانی غیر رسمی نگذاریم، هرگز نخواهیم توانست نشانههای آن را که گاه و بی گاه این چنین بیمحابا در برابر ما قد می کشند به نیکی دریابیم. نیز حتا اگر بخشهای فراوانی از این نشانهها را جزیی از انگارههای ویژهی روشنفکری ونزدیکبینیهای آن چنانی درشمار آوریم، باز نخواهیم توانست از بایستهگی مطالعهی دقیق و بالینی و نشانهشناختیی هرکدام از آنها سرباز زنیم.
بدینسان درحالیکه گفت و گو پیرامون سرزمین آذربایجان و خودویژگیهای تاریخی و جغرافیای انسانی و فرهنگ و آیینها و باورها و راز و رمزهای او در روزگار ما قلمروی گستردهای یافته است، ولی ناپیوستهگی و از هم گسستهگی بحثهای سودمند و بیطرفانه و در عین حال علمی در این باره به ویژه تا آن جا که باید با گروه مردمان پژوهشگر و اهل نظر در کشور ما مربوط گردد، نتوانسته است آن را در چارچوب ضابطهای ملی و بر پایهی اندیشهای ایرانگرا سامان دهی کند. این نه از آن روست که چنین گروه از پژوهشگران و تاریخ نگاران و صاحب نظرانِ ما را در این باره کم کاری و گناهی در کار بوده و یا این که در خصوص همهی آن چه که گفته شد، تا کنون کارهای درخوری صورت نگرفته باشد. بلکه برعکس دربارهی تاریخ و پیشینه و تبارشناسیی قومی و حتا فرهنگ عمومیی آذربایجان تا کنون پژوهشهای بسیار سودمند و ارجمندی بهدست گروههای فراوانی از پژوهندهگان اعم از ایرانی و غیر ایرانی به انجام رسیده و بسیاری از دشواریهای علمی سر راه نیز از این گذر آسان گردیده است.
با این حال شتاب ماجراهای روزگار ما از یک سو و بی توجهی شبه دست اندر کاران فرهنگی این سرزمین به بایستهگی و اهمیت پیگیری این گونه گفت و گوها که گاه با تنگ نظری و گاه با لغزش و گاه نیز با عمد همراه است از دیگر سو که آن خود نیز بهناچار، ایستایی و بیجانی و کمرمقیی هوادارن بحثهایی از این دست را به همرا دارد، در مجموع موضوع آذربایجان و سیمای راستین تاریخ و فرهنگ و مردمان او را چندی است کهیک بار دیگر در هالهای از گرد و غبار هوچیگری و عوام فریبی اندود کرده و لاجرم دست تحریف گران و تاریخ سازان و شعبده بازان خودی و بیگانه را برای ترسیم چهرهای ساختهگی و سراپا بدروغ از خودویژگیهای آن باز گذاشته است.
افزون بر این در سایهی بیتدبیریهایی که از نشانههای همیشهگی مهتران و کارگزاران فرهنگ و مثلن اندیشهی این آب و خاک در دوران ماست، درازهنگامی است که زمینهی حساسیتهای ملی برای رویارویی با یورشهای فکری و فرهنگیی دشمنان تاریخی این سرزمین از راه فهم درست و همه جانبه و در عین حال نشانهشناسانهی آن تا حدودی از میان رفته و در اثنای آن شرایط لازم برای فعالیتهای ایران ستیزانه در سرزمین آذربایجان توسط جنبش قوم گرا از راه جعل تاریخ و فرهنگ از هر حیث آماده گردیده و در این باره گوی و میدان هر دو بهدانها سپرده شده است.
در موقعیتی این چنین بغرنج که همهی مولفههای عمل کننده هر کدام با هدفهایی جدا ولی برآیندی یکسان، دست به دست هم داده و بسی کوشیدهاند تا موضوعی این چنین سرنوشتساز و حساس و حیاتی را از حالت یک گفت و گوی علمی بیرون آورده و چهرهای ساختهگی و به عاریه گرفته شده و نادرست و پر پیرایه و دگرگون شده از آن را با تحریک احساسات عموم به میان تودهها ببرند، چهگونه میتوان از پژوهشهای دانشمندانه و بی طرف سخن گفت؟ چرا که در اینجا بیشتر موضوعهای مربوط به تاریخ، تبارشناسیی قومی، آیینها و جغرافیای انسانیی آذربایجان و دامنهی گفت و گوهای پیرامونی، جدای از آن که از اندازهی یک بحث دانش پژوهانه و فرهنگستانی بیرون میرود، در عین حال مسئله گاه به چنان رنگ پری از هوچیگری و غوغاسالاری و تودهگرایی و سیاستزدگی و عوامفریبی آلوده میشود که چندی است هر نوع گفت و شنود همهگانیی مبتنی بر علم و رای و پژوهش را در این باره با سختیها و بازدارندههای خنده داری روبهرو کرده است.
از همینرو اگر گفته شود که امروزهروز در استانهای شمال باختری کشور ما در منطقهی آذربایجان، گونهای از یک جنگ اعلام نشده جریان دارد، سخن هیچ به گزافه نگفتهایم. با نگاه به موضوع نشانهشناسیی جنگها هر ازچندگاه از این گذر در جامعهی ما پدیدار میشوند و گاه بهصورت ادبیات سیاسی به تولید انبوه میرسند وگاه بهشکل گفت و گوهای تیز و تند؛ و گاه نیز بهشکل بحرانهای اجتماعی و ای بسا سیاسی؛ خود را بروز میدهند، میتوان ژرفای هراسانگیز این واقعیت را نیک دریافت.
نباید از یاد برد که مناسبت 21 آذر و گفت وگوهای گوناگونی که فارغ از هرگونه بحث تاریخی آن را در مرکز نشانهشناسیی یک نبرد پنهان در دو سوی ارس قرار داده است، درونمایهی اصلیی هرگونه پژوهش بیطرفاه در این باره را برمیسازد.
از دی ماه 1368 که با از میان رفتن تدریجیی پردههای آهنین در مرز مشترک ایران با اتحاد شوروی و سپس هجوم دستههای مردمی از قفقاز به ایران، همراه و تا آغازههای تیرماه سال 1385 که برخی از شهرهای آذربایجان بهناگاه با شورشهای سازمان یافته از سوی گروههای بهظاهر ناراضی روبهرو گردیده بوده است، به نگر نمیرسد نشانههای این نبرد اعلام نشده به نیکی از سوی مدیران کلان کشور درک شده باشد.
بیگمان در کنار این بحث بسیار مهم، هرگز نخواهیم توانست از بار مسئولیتافزای پرسشی سرنوشتساز شانه خالی کنیم: بهراستی آیا وضعیت تا این اندازه نگران کننده است وآیا بهراستی در آذربایجان خبری هست؟ این در عین حال پرسشی است که پس از نزدیک به دو دهه از بازگشت یک بحران مزمن به درون مرزهای شمال باختری کشورمان ای بسا برای بسیاری دیگر از مردمان باسواد و روشنفکر و حتا برای شماری از سیاستمداران این آب و خاک هنوز نیز مطرح بوده باشد. همهاینها نمایانگر آن است که بحث مربوط به نشانهشناسی هر نوع رویارویی پنهانی و اعلام نشده در این خصوص در لایههای گوناگون جامعهی ما تا چه اندازه سرسری گرفته شده است. درحالیکه این چنین بیتوجهی و مسئولیت ناپذیری وبی مبالاتی نسبت به جوهره و رگ و ریشه و ازهمه مهمتر، نشانهشناسیی این گونه از یک جنگ اعلام نشده، چندی است که تمامیت ارضی و بنیادهای ملی ما را به چالش کشیده است.
راستتر آن است که گفته شود در استانهای شمال باختری کشور ما رویارویی اعلام نشده وپنهانیای جریان دارد. این رویارویی که نخست با روی کار آورده شدن یک دولت ساختهگی و دست نشانده ازفردای 21 آذرماه سال 1325 آغاز شده و با دخالت ارتش ایران آن هم درست یک سال دیگر در 21 آذر1325 به پایان رسیده و سپس تا انقلاب بهمن ماه 1357 مهار گردیده بود، چندی است که با پیدایش دولت جمهوری بادکوبه ( جمهوریای که نام آذربایجان بر خود نهاده دارد ) یک بار دیگر از پس خاکستری چندساله سربرآورده است.
21 آذر 1386- تبریز