حامیان تروریسم در بحران سوریه و عراق
امین کریمی
شرایط پیچیده و بغرنجی که امروز درعراق و سوریه دیده می شود معلول سیاست گذاری ها و اِعمال قدرت از سوی بازیگرانیست که این دو کشور را به مانند سه ضلع یک مثلث احاطه کرده و بر آنها تأثیر گذاشته اند. می توان شیعه ی سیاسی، اسلام بنیادگرا و غرب به همراه متحدانش را سه ضلع تشکیل دهنده ی این مثلث در نظر آورد که هر کدام بر پایه ی برنامه ریزی هایشان سعی بر گستردن دایره ی نفوذ خود در کل محیط مورد اشاره و فراتر از آن دارند. مشخصا هر کدام اهداف خاص خود را پی گرفته اند که در برخی موارد یکی بودن اهداف باعث همکاری دو ضلع از این مثلث شده است. اما با نگاهی دقیق بر کلیت این جغرافیا و درگیری های موجود در آن، آشکار می باشد که غرب اهداف خود را بر دو ضلع دیگر دیکته کرده است و در پیشبرد خواسته هایش موفق تر بوده است. اینکه شیعه ی سیاسی و اسلام بنیادگرا در مسیر اهداف غرب که منافع اسرائیل را مدنظر داشته است به حذف یکدیگر روی آورده تا درگیری خشونت بار وکشتار و ویرانی را نسبت به هم هستی داده باشند تا این دو جریان به هم مشغول شده و به تضعیف یکدیگر روی آورند. پرپیداست برخورد منافع در این جغرافیا تمامی اقوام و اقلیت های دینی ساکن در آن را تحت تأثیر قرار داده است و سبب ساز آوارگی و مورد ستم واقع شدن آنان بوده است. همچنین تأثیر این شرایط بر کشورهای همسایه را نمی توان نادیده گرفت.
آن زمان که انقلاب های پیاپی در برخی کشورهای عربی، تبدیل به موجی موسوم به بهار عربی گشت و در ادامه این موج افسارگسیخته و رومانتیک به سوریه رسید، برعکس شرایطی که در مصر و لیبی و تونس شکل گرفت و منجر به تغییر شد، تقابل اسد با اعتراض های مردمی، مشت آهنین و سرکوبی تمام عیار بود تا در نهایت اعتراض ها رادیکال شده و عصیانی خشونت بار جایگزین آن شود. دو شقه شدن ارتش سوریه و پیوستن سازمان های تروریستی تکفیری و بنیادگرای مورد حمایت اعراب، جنگ داخلی سه ساله و ویران کننده را موجب شد که سوریه را تبدیل به خرابه ای کامل کرد. ورود عربستان و قطرو همچنین ترکیه برای برچیدن حکومت اسد به ناچار ایران را هم وارد عرصه کرد تا حمایتی کامل از دولت علوی اسد را موجب گردد. در سوریه نماد شیعه ی سیاسی در برابر نماد اسلام بنیادگرا و تندرو مجبور به واکنش و دفاع گردید و از سقوط اسد تا به امروز و البته با هزینه های سرسام آور جلوگیری کرد. در دل این درگیری ها تروریست های تندروی اسلام گرا از سراسرجهان به سوریه گسیل داده شدند تا با اعمال خشونت و کشتار و تجاوز و نسل کشی فراگیر، جنایت علیه بشریت را تعریفی نوین کرده باشند تا در سوریه ای که نسبت به بیشتر کشورهای عربی دارای آزادی های اجتماعی غیر قابل قیاس و همچنین رواداری مذهبی بود و امنیتی پایدار را تجربه می کرد در اندک زمانی همه چیز وارونه گردد تا نه تنها آزادی های سیاسی بدست نیاید بلکه اعمال خشونت و کشتار تنها صدایی باشد که گوش ها را متوجه خود سازد. عربستان و دیگر کشورهای عربی متحد با او شرایط پیش آمده را فرصتی مناسب برای تضعیف ایران یافتند تا با تلاش بیشتری در سرزمین های ایران بزرگ فرهنگی یا زیر نفوذ ایران سرمایه های هنگفتی را هزینه کنند و تروریسم را اشاعه دهند. همچنانکه پیش از این در پاکستان و افغانستان و چچن و بخش های از ایران سیاسی چنین کرده بودند. آشوب و بی ثباتی این کشورها سبب ساز از هم پاشیده شدن آنان و در نتیجه به خطر افتادن منافع و امنیت ایران شده است. ترکیه نیز که تلاش می کند خود را بازیگری اثرگذار در مناسبات بین الملل و به ویژه خاورمیانه نشان دهد و از آنجا که به زیر آوردن اسد را به سود خود و به زیان رقیب دیرینش ایران می دید وارد بازی شد و در کنار اعراب قرار گرفت. بی تردید اسرائیل بی ثباتی و آشوب و ویرانی در سوریه و به زیر آمدن اسد را بهترین فرصت برای قطع شدن رابطه ی ایران با لبنان و حزب الله می دانست و در کنار اسلام بنیادگرا و ترکیه قرار گرفت. مدت هاست که اتحادی استزاتژیک میان دشمنان دیرین یعنی عربستان و اسرائیل علیه ایران شکل گرفته است و البته ترکیه و اقلیم کردستان نیز گوشه چشمی به این اتحاد دارند. همسو بودن اسرائیل مشخصا همراهی غرب و آمریکا را در پی داشت تا حمایت همه جانبه ای از بی ثباتی ها و مخالفان مسلح در سوریه شود. بدین ترتیب مخالفان و انبوه تروریست هایی که به سوریه آمده بودند مورد حمایت لجستیکی و تسلیحاتی کامل قرار گرفتند. اما برخلاف خواست عربستان و ترکیه به زیر آمدن اسد نمی بایست فوری صورت می گرفت. فرسایشی شدن جنگ داخلی می توانست بهترین حربه برای در منگنه قرار دادن ایران باشد. در آن پروسه ی زمانی تحریم ها و قطع نامه ها علیه ایران شدت یافته بودند و ایران را آرام آرام از لحاظ اقتصادی تحت فشار قرار می دادند، برنامه این بود که حفظ اسد و هزینه کردن میلیاردها دلار در این مسیر، ایران بحران زده را در سراشیبی اقتصادی قرار دهد تا در نهایت برای گفتگوهای هسته ای وادار و ناچار به کوتاه آمدن شود. منافع ایران به عنوان نماد شیعه ی سیاسی باید تحت تأثیر قرار می گرفت تا حکومت را وادار به ورود کند. ایران یا باید کوتاه می آمد و سوریه را از دست می داد و یا در صورت ایستادگی و حمایت از اسد شرایط برای فشار قدرت ها بر ایران و تأثیر آن بر مذاکرات فراهم می شد. ایران باید پیش بینی این روند را می کرد و بازی را به سود خویش دگرگون می نمود. بهتر این بود که اسد برود، جایگزینی برای او تعیین شود، رفورمی صورت بپذیرد و خواست مردم سوریه مورد توجه قرار می گرفت. تنها در این صورت بود که همه چیز به سود ایران خاتمه می پذیرفت. اینگونه نشد تا در نهایت برنده ی اصلی شرایطی که در سوریه به وجود آمد اسرائیل بوده باشد.عربستان و ترکیه سرمایه های بسیاری برای نابودی جکومت اسد هزینه کردند اما با گذشت سه سال از جنگ داخلی و با هزینه هایی که ایران کرد، تا این روز اسد باقی مانده است. در نتیجه عربستان و ترکیه بازنده ی اصلی میدان سوریه بوده اند. اما برای اسرائیل برافتادن اسد و حکومتی علوی در همسایگیش، که متحد ایران و پل ارتباطی میان حزب الله لبنان و ایران می باشد دستاوردی بزرگ محسوب می شود یا اگر از طریق فشار تحریم های اقتصادی، ایران وادار به نرمش در گفتگوهای هسته ای شود بازهم این اسرائیل هست که بردی بزرگ نصیبش شده است. پس می بینم که سوزاندن سرمایه های کلان بدست حامیان اسلام بنیادگرا و شیعه ی سیاسی و کشته شدن بسیاری از مسلمانان و مشغول شدن این دو ضلع تأثیرگذار در سوریه دارای نتایج خوبی برای اسرائیل بوده است.
ظهور سازمان های تروریستی تکفیری از فردای اشغال عراق به دست امریکا و متحدانش ، نغمه ی ناسازی بود که پیش از این در افغانستان نیز تجربه شده بود. عربستان حامی بزرگ تروریسم خاورمیانه جدای بر پاکستان و افغانستان و چچن، سرزمین جدیدی بدست آورد که می توانست دشمنی ایدئولوژیک و تاریخیش با ایران را این بار در عراق پی بگیرد. نفوذ و تأثیرگذاری روزافزون ایران ایران درعراق، عربستان را پیش از پیش به این سمت متمایل کرد که علاوه بر تقویت وهابی گری در خوزستان به شکل گیری سازمان های تروریستی تکفیری در عراق نیز یاری رسانده و گروه های مسلح سنی را نیز بیش از پیش تقویت نماید. داعش به کمک القاعده در عراق شکل می گیرد تا در ادامه تبدیل به سازمانی بین المللی گردد. سازمانی که از سرتاسر کشورهای مسلمان عضو پذیرفته و اعمال خشونت و کشتار لجام گسیخته و بی گذشت از ویژگی هایش می شود. سازمانی که عادت داردعملیات های انجام شده به دست گروه های مختلف تروریستی را بر عهده بگیرد. داعش در سوریه همراه با جبهه ی النصره در برابر اسد صف آرایی می کند و مناطقی را متصرف می شود اما به یکباره از القاعده فاصله می گیرد، در عراق متمرکز شده و درگیری ها را در استان الانبار آغاز می کند. در اندک زمانی بر چندین شهر مسلط شده و ارتش مجهز عراق چندین شکست فاحش می خورد تا در نهایت موصل بزرگترین شهر عراق، حد واسط اقلیم کردستان و پایتخت تسخیر
می شود. شرایط به گونه ای پیش می رود که داعش از القاعده اعلام برائت می کند و بر خلاف خواست ایمن الظواهری ، رهبر داعش اعلام خلافت کرده و از همه ی مسلمانان می خواهد که با او بیعت نمایند تا در نهایت دولت اسلامی عراق و شام را تشکیل دهد. حوادث پی در پی و آنچنان سریع رخ داد که کمتر کسی می تواند بپذیرد پیشرفت سریع و برق آسای داعش کار یک سازمان تروریستی صرف بوده باشد. باید در نظر داشت تا پیش از جنگ سوریه عملیات های داعش هیچ زمانی چنین اثردهی بالا نداشته اند. با آغاز جنگ داخلی عراق است که داعش به یکباره رخی جدید باز می نماید و از یک گروه تروریستی صرف تبدیل به ارتشی قدرتمند با استراتژی های برتر می شود. باید اذعان بر این واقعیت داشت که القاعده گروهی صرفا عملیاتی و جهادی بی هیچ برنامه ی مشخص و هدف دار برای رسیدن به مقصدی معین و از پیش تعیین شده است . القاعده هدفش صرفا جنگیدن و مبارزه با کفار و احیای اسلام 1400 سال پیش است. القاعده جایگاه ثابت و مشخصی ندارد و همیشه در سایه است اما داعش به محض استقرار در موصل اعلام دولت و خلافت می کند. در جواب اعتراض های القاعده، این سازمان را دارای اعتبار ندانسته و از اعضایش می خواهد که با او بیعت نمایند. رهبر آنان در سایه نمی ماند و رخ می نماید و خود را و برنامه اش را آشکار می کند. داعش مسیر را برای همگان مشخص می کند و خود را دارای برنامه های هدفمند می شناساند و مسیر نهایی را نیز مشخص می کند. اینگونه است که داعش الهام بخش بسیاری از تکفیری ها و گروه های جهادی و تروریستی می شود. بسیاری از اعضای القاعده با خلیفه ی خودساخته بیعت می کنند. رهبر بوکوحرام نیز به همچنین و …. از سراسر کشورهای اسلامی به داعش روی می آورند حتی بسیاری از مسلملنانی که تابعیت کشورهای اروپایی را دارند در سودای داعش اروپا را ترک می کنند. اینگونه است که در کوتاه زمانی نیروی رزم دولت اسلامی چند برابر می شود تا بتواند در ادامه با قدرت بیشتری راه خود پیش گیرد. اینک داعش نه به مانند یگ گروه تروریستی که در حد یک دولت واقعی نمود پیدا کرده است. داعش در یک زمان در چندین جناح، توانایی رزم و به دست آوردن پیروزی های جدید را دارا می باشد. البته باید توجه داشت که در عراق علاوه بر داعش چندین گروه و سازمان مسلح مستقل سنی که با نوری مالکی و دولتش مخالف هستند حضور موثر دارند. این گروه ها دارای زرادخانه های به جای مانده از ارتش صدام و قادر به تولید موشک های با برد کوتاه هستند. در زمینه ی کارهای اطلاعاتی بسیار قوی بوده و روی هم رفته ده ها هزار نیرو در اختیار دارند. حوزه ی نفوذ این گروه ها به جز اقلیم کردستان بر دیگر نقاط عراق و حتی در بغداد گسترده می باشد. شورای نظامی قبایل عراق به تنهایی بالای ده هزار نیروی آموزش دیده دارد. به این دلیل است که بعد از سقوط صدام و اشغال عراق به صورت متمادی شاهد عملیات های تروریستی گسترده به دست گروه های مختلف بوده ایم. اینک همه ی این گروه ها به داعش پیوسته اند و برای هماهنگی در تصمیم گیری ها اتاق عملیلت مشترک تشکیل داده اند. خیانت بخشی از ارتش عراق را نیز نباید فراموش کرد. اینکه بسیاری از اعضای ارتش سلاح خود را بر زمین نهاده و ترک مخاصمه کردند و تمامی ادوات نظامی پیشرفته را در اختیار نیروهای داعش قرار دادند به غیر از برنامه ریزی های از پیش تعیین شده معنا و منطق دیگری نمی تواند داشته باشد همچنانکه برخی مسئولین دولتی نیز در این خینت با ارتشیان هم آوا بوده اند. از دیگر دلایل بسیار اثرگذاری که داعش را یاری داده اند حمایت های مالی، اطلاعاتی و لجستیکی برخی دولت ها به مانند عربستان و ترکیه بوده است. اینکه نیروهای داعش در خاک ترکیه آموزش می بینند و بیمارستان های سیار و ثابت در ترکیه پذیرای مجروحان داعش می باشند و … بیانگر این حمایت هاست. دیگر آنکه بی عملی و خنثی بودن غرب و آمریکا نسبت به کشتار و جنایات و عملکرد ضد حقوق بشر و دموکراسی داعش را نمی توان به حساب نیاورد. آن زمان که نوری مالکی به صورتی علنی درخواست کمک از جهانیان و سازمان ملل متحد کرده است. جنایاتی که داعش به ظهور رسانده است مصداق بارز جنایت علیه بشریت است و به آسانی می توان اجماعی جهانی برای سرکوب و نابودی داعش ایجاد کرد. حال آنکه مواضع گرفته شده ی سازمان ملل و قدرت های جهانی صرفا در حد حرف و بسیار ملایم بوده است. به نظاره نشستن کشتارفراگیر مردم بی گناه و مسیحیان و کردهای ایزدی و شیعیان به دست داعش تنها کاری بوده است که تاکنون صورت پذیرفته است. بدون تردید وجود داعش می تواند اهداف بلنمدت برخی دولت ها و قدرت ها را در پی داشته باشد و این سکوت و بی تفاوتی بی دلیل نمی تواند باشد. اداورد اسنودن فاش ساخته است که البغدادی در اسرائیل آموزش های لازم را دیده است. مخالفان حزب حاکمه ی ترکیه افشا کرده اند که عملیات تصرف موصل در اسفند ماه نود و دو و با حضور اعضای داعش و مقامات امنیتی ترکیه و عربستان و همچنین نماینده ای از اقلیم کردستان برنامه ریزی و هماهنگی شده است. بلافاصله بعد از محکم شدن شرایط دولت اسلامی در موصل، داعش دگر بار به سوی سوریه متمایل شد. اینبار با ادوات بسیاری که از ارتش عراق به غنیمت گرفته شده بود به سوی کردستان سوریه و یکی از کانتون های تازه تشکیل شده یعنی کوبانی هجوم تمام عیاری آغز شد. برای آنکه این حمله سریع و اثربخش بوده و سدی در برابر نیروهای داعش قرار نگیرد، اعضای دولت اسلامی از درون خاک ترکیه انتقال داده شده و وارد خاک سوریه شدند تا کوبانی را به محاصره ی آنان درآید. در این میان رفتار بارزانی و چشم پوشیدن بر کشتار کردها تأمل برانگیز بوده است. بعد از خروج پرقدرت داعش در عراق، بارزانی مناطق کردنشینی که در اقلیم نبودند را به کنترل خود در آورد و نسبت به مرزهای اقلیم خطی حائل ایجاد می نماید و اعلام می کند که دیگر از این مناطق خارج نشده و به صورتی اشکار از استقلال و رفراندوم برای تجزیه عراق دم می زند. پس از حمله ی داعش به کوبانی انتظار بر این بود که واکنشی قاطعانه از سوی بارزانی صورت گیرد اما نخستین عملی که از وی سر زد بستن مرزهای اقلیم به روی کوبانی و نظاره کردن سقوط روستاهای اطراف این شهر و کشتار کردها بود. زن و مرد و پیر و جوان در کوبانی اسلحه به دست می گیرند تا از دیار و شرف خود دفاع نمایند اما بارزانی همچنان نظاره گر است.( حمایت از ملت کورد! به همان اندازه از سوی بارزانی پوشالی بوده است که ترکیه ادعای حمایت از ترکان جهان را دارد آن زمان که نسبت به کشتار ترکمن های عراق سکوت پیشه کرد و پشتیبانی های همه جانبه ی خود از تروریست ها را همچنان با قدرت ادامه داد) با دفاع همه جانبه ی کوبانیان داعش ناچار می شود که در عراق به سوی شهرهای کردنشین زومار و شنگال لشکر کشی کند. زومار بعد از درگیری های سخت اما کوتاه گشوده شد اما شنگال بدون مقاومت در اختیار داعش قرار می گیرد تا کشتار کردهای ایزدی به وقوع بپیوندد و راه مستقیم داعش به سوی کردستان سوریه نیز هموار گردد. این شرایط قدرت اثر داعش را به خوبی آشکار کرد تا نشان دهد که می تواند در یک زمان در چند جبهه بجنگد و پیروزی های مداوم بدست آورد. اینکه دو شهر و چند چاه نفت و بزرگترین سد در عراق را در اندک زمانی متصرف شده است نشان از قدرت روزافزون داعش دارد.(خبرها گویا از بازپس گیری سد مورد اشاره دارد)
نارضایتی سنی های عراق از دولت نوری مالکی یکی از دلایل بروز ناآرامی ها و آشوب ها دراین کشور بوده است. اما دخالت و اثرگذاری عربستان و ترکیه در عراق و حمایت کامل از داعش به همان دلیلی می باشد که حمایت از تروریسم افسارگسیخته در سوریه را موجب گردید. موضوع اصلی تقابل با ایران است و دایره ی نفوذ ایران. موضوع ویرانی بخشی از ایران فرهنگی و از بین بردن تأثیر فرهنگ ایرانشهر بر این سرزمین است.
از دیگر سوی سیاست های اعمال شده ی ترکیه در کردستان سوریه و حمایتی که از یورش داعش می شود به دلیل تأثیر پ. ک . ک در این کانتون است. بارزانی نیز بدلیل نفوذ اندکی که در کردستان سوریه دارد و نتوانسته همتباران سوری خود را با خود همراه نماید و به دلیل منافع حزبی چشم خود را بر فجایعی که برهمتبارانش می رود بسته است. مشخص است که به دلایل امنیتی و در جهت حفظ تمامیت ارضی برای ترکیه بهتر است که کردستان سوریه حوزه ی نفوذ بارزانی باشد تا اوجلان. مسئله ی بنیادین دیگر که پای اسرائیل را در ماجرای عراق وارد می کند و اتحاد ترکیه و اقلیم کردستان را محکم تر می نماید نفت عراق می باشد. اسرائیل به دلیل تقابل و دشمنی ریشه دار با جمهوری اسلامی سعی بر تقویت قومگرایی و تجزیه طلبی در ایران داشته است. نفت و تقابل با ایران دو دلیلی هستند که باعث شده اسرائیل تنها کشوری باشد که از استقلال کردستان عراق حمایت نماید. در صورت استقلال اقلیم کردستان و به دلیل مخالفت ایران با این امر یک کریدور جدید انتقال نفت تعریف می شود که از ترکیه گذشته و به اسرائیل می رسد و در آنجا بارگیری می شود. باید توجه داشت که اقلیم پیشتر از این مسیر برای فروش نفت استفاده کرده است. دیگر آنکه استقلال اقلیم می تواند کردستان عراق را تبدیل به هارتلند و الگو نموده تا مناطق کردنشین ایران را به سوی خود متمایل نماید یا دست کم موجب بی ثباتی در این مناطق شود تا در نهایت امنیت ایران با مخاطره مواجه گردد.علاوه بر این حضور داعش و خطری که برای تمامیت ارضی ایران می تواند داشته باشد تا مرزهای ایران در استانهای کردستان و خوزستان را تحت تأثیر قرار دهد،همچنین نوع کلام هدفدار و برنامه ریزی شده ی بغدادی که برای اذهان عمومی بخش هایی از ایران می تواند شنونده داشته باشد، همگی دلایلی هستند که اسرائیل را همچون سوریه همراه با حامیان بنیادگرایی و تروریسم کرده است.
در کل همه ی شواهد حکایت از آن دارد که اجماع بزرگی نه برای نابودی داعش که در جهت پیروزی های این گروه تروریستی به وجود آمده است. در این درگیریها همانگونه که اشاره شد بیشتر، منافع اسرائیل تأمین شده است. نکته ی جالب آنجاست که پس از یورش دوباره ی اسرائیل به غزه و کشتاری فاجعه باری که به دست صهیونیست ها صورت گرفت و پس از آنکه احتمال دخالت حزب الله به سود حماس بیش از پیش بالا رفت به ناگهان داعش دوباره در کنار جبهه ی النصره قرار می گیرد( که دارای اختلافات اساسی و برخورد عقاید شده اند) و به مرزهای لبنان حمله می کند. حزب الله نیز ناچار می شود که تمرکز خود را به سمت مرزهای لبنان معطوف کند تا اسرائیل با فراغ بال اهداف خود را پی بگیرد. عربستان کوری را می ماند که به قیمت دشمنی هایش با ایران بی آنکه بردی داشته باشد مسبب ویرانی و نابوی سرزمین های اسلامی شده است. دلارها را عرب ها هزینه کرده اند، تمامی منافع را اما نصیب اسرائیل کرده اند. ترکیه در پی بدست آوردن منافع خود بازی خونباری را آغاز کرد اما دستاورد خاصی نداشته است و بر سر بارزانی شاید دست به یک قمار زده باشد تا تبعات منفی را در آینده متوجه خود کند.