مادها، از دیرباز تا دیاکو
گردآوری و تنظیم: مهرداد معمارزاده طهران (ایرانمهر)
برگرفته از: دانشنامۀ کاشان – جلد 3 و 4، دکتر جهانشاه درخشانی
«مَدَه» در متنهای کهن میانرودان، نامی جغرافیایی است. واژه یا نام خاص سومریِ «مَدَه» بیگمان یک وامواژه است.
گودِهآ فرمانروای شهر لَگَش در میانرودان (4150 سال پیش)، «مَدَه» را سرزمینی یاد میکند که در آن حبوبات میروید.(اشاره به سرزمینی ویژه، نه به معنای عام آن)
این سرزمین، گویا پهنهای بس گسترده بوده است. زیرا «مَدَه» به گونۀ پیشوند همراه نام چندین جا آورده شده است که همگی در باختر فلات ایران قرار داشتند، مانند مَرتو، سوبَرتو، اَنشان، کیمَش، گوتیوم و جز آن.
شولگی، فرمانروای دودمان سوم اور (4100 سال پیش)، در سال 38 فرمانروایی خود، اقدام به احداث «/باد/ مَدَه/کی/» به معنای «دیوار سرزمین ماد» کرده و سپس دربارۀ غنائم جنگی که از سرزمین مَرتو گرفته است، گزارش میدهد.
با توجه به نشان توصیفیِ «کی» که همواره همراه نامهای جغرافیایی میآید، چنین دریافت میشود که واژۀ سومری «مَدَه»، به صورت عام، معنیِ «سرزمین» نمیداده؛ بلکه نام خاص جغرافیایی بوده و برای نامیدن چشمانداز یا پهنهای به کار میرفته است.
باید گفت، پهنههای جغرافیایی که در متنهای سومری با پیشوند «مَدَه» آمده، اغلب با سرزمینی که پس از اینها به نام مادَ (:مادستان) شهرت یافته، منطبق است. از نظر مردمشناسی نیز در طول تاریخ، دگرگونی مردمی در ساکنان آن پهنه دیده نمیشود. نمای هر دو نام یکسان است، زیرا «آ» در خط میخی با «اَ» نمایش داده میشود.
از متنهای سومری چنین برمیآید که «مَدَه» از نظر جغرافیایی، پهنهای بوده که «سرزمین ماد» بعدها جزیی از آن بوده است.
اینکه واژۀ «مَدَه/کی/» سپستر معنای عام یافته و به معنی «سرزمین» به کار گرفته شده، کاملا محتمل است. چنانکه نشان توصیفیِ «کور» نیز در آغاز به معنی «کوه، فلات» بوده و سپس به گونهای فراگیر به دو معنای «کشور بیگانه» و «خاور» به کار رفته است.
در متنهای سومریِ پَسین (بَعدی)، به نام «مَدَه» بیشتر برمیخوریم. در دوران شولگی، این واژه را در پیوند با نام سرزمینهای «(مَدَه) گوتیوم» و «(مَدَه) زیمودار» میبینیم. در متنی که شوسین، شاه همان دودمان (4000 سال پیش)، از لشگرکشی خود به سرزمینها و شهرهای پهنۀ زاگرس گزارش میدهد، از زرّهایی سخن رفته که او در «مَدَه» به غنیمت گرفته بوده است.
ادزارد خاورشناس آلمانی، واژۀ مَدَهمَدَه را در اینجا «سرزمینها» ترجمه کرده است.
بدینگونه، جملۀ «شاه پورسین بیتومرَبیوم، یَبرو، [مَدَه] و خوخنوری را ویران ساخت» اینگونه ترجمه شده، «شاه پورسین بیتومرَبیوم، یَبرو، [سرزمینهایشان] و خوخنوری را ویران ساخت»!
اینکه نشان توصیفیِ «کی» در برخی از متنها، از نام «مَدَه» فروافتاده است، دلیلی برای رد معنی آن برای نام خاص سرزمین «ماد» نیست. چنانکه در نام «لبنان (Labnanu)» و چند سرزمین دیگر نیز این نشان به تدریج کنار گذاشته شده است. برای نمونه در متنی از سارگُن، سنجیده شود «نیم/کی/»(ایلام) و سپس «نیم»، «سوبیر/کی/» و سپس «سوبیر»، «مَرتو/کی/» و سپس «مَرتو» [حتی «مَر»].
در متن دیگری، در پیوند با سرزمینهای خاور میانرودان، باز واژۀ «مَدَه» به گونۀ عامِ «سرزمین» ترجمه شده است: «کیمَش، خومورتَه و سرزمین، در یک روز ویران شدند».
اما در اینجا هم مفهوم «سرزمین» بیمعنی است و مراد باید یکی از شهرهای سرزمین ماد بوده باشد.
http://kuroshebozorg.blogsky.com/1392/06/30/post-6
در سند دیگری از پورسین (اَمَرسین) از همان دودمان، «مَدَه» در پیوند با نامهای جغرافیایی دیگر در زاگرس، آمده است؛ کیمَش، اوربیلوم (اَربیل)، شاشروم، بیتومرَبیوم/کی/، یَبرو/کی/، مَدَهمَدَه/بی/، خوخنوری/کی/، که همگی در خاور سومر قرار داشتند. بنابراین، ترجمۀ پیشنهادیِ «دشت» نیز برای واژۀ «مَدَه» ارزشی ندارد. زیرا بر خلاف میانرودان که در دشت قرار دارد، همگی جاهای یاد شده، در کوهستان و فلات بودند.(در متن اصلی، «مَدَه» در ردیف نام دیگر سرزمینها جای دارد)
باز در سند دیگری از سال هفتم فرمانروایی شوسین، نام «مَدَه» همراه «زابشالی/کی/»(در کوهستان لرستان) به چشم میخورد. همین شاه، در نامهای به شَرّومبَنی معمار دژی در خاور سومر (آستانۀ فلات ایران)، چنین نوشت، «من به شما دو نفر فرمان دادم، که جوّ سیاسی مَدَه را دگرگون نسازید».(نام خاصِ سرزمینی ویژه)
در متن دیگری از دوران ایبّیسین از همان دودمان (4000 سال پیش)، نام «مَدَه» همراه «اینَنَهاِرین، اَدَمدون، خوخنوری، (مَدَه) اَوَن و (مَدَه) اَنشان» آمده است.
فهرستی سومری از واژههای پیرامون 4000 سال پیش، نامهای جغرافیایی آمیخته با «مَدَه» را آورده است:
«مَدَه/کی/»(مَدَه)، «مَدَه-مونگِییِن/کی/»(آمورو؟)، «مَدَه-سوبیر/کی/»(سوبَرتو)، «مَدَه-اوری/کی/»(اکّد)، «مَدَه-نیم/کی/-ما/کی/»(ایلام)، «مَدَه-کییِنگییِن/کی/»(سومر).(واژۀ «مَدَه»، تنها همین یک بار همراه نامهای اکد و سومر آمده است)
این واژه (مَدَه)، به روشنی گونهای اسم عام برای سرزمینهای واقع در خاور دجله تا خاور زاگرس بوده است. پهنهای که در دورانهای پسین، میهن مادها و پارسها شد و اکنون نیز زیستگاه کُردان است.
در نامهای از ایشبیاِرَّه به ایبیسین فرمانروای دودمان سوم اور، نخست از تازش آموریان به «مَدَه» و سپس «سومر (کَلَم – Kalam)» سخن رفته است. بیگمان، مراد از «مَدَه» در این نامه، چیزی جز سرزمینی در خاور و بیرون از سومر نمیتواند بوده باشد.
وانگهی، تازش آموریان از راستای خاور صورت گرفته است.(نک: دانشنامۀ کاشان – ج3، ص214)
همانگونه که آمد، شولگی دیواری پدافندی ساخته بود، که به نام «/باد/ مَدَه/کی/» ثبت شده است.
در متنهای دیگر، از این دیوار به نام «باد-ایگی-خورسَگَه» به معنی «دیوار روبروی کوهستان» یا «دژ روبروی فلات» یاد شده، که با «دیوار پدافندی مَدَه» یکی است و از دیدگاه سومریان دیواری پدافندی در برابر پهنههای باختری فلات ایران بوده است.
شولگی فرمانروای سومر، سردارش اَرَدمو را به سرزمین «سوبیر (سوبَرتو)» فرستاد تا از مردم آنجا «گونَهمَدَه (مالیات)» دریافت کند.
مالیاتهای پهنۀ شمالخاوری سومر (خاور دجله و پهنۀ دیاله)، «گونَهمَدَه» نامیده میشد. مالیاتهای ایلام و نیز اِبلَه (پهنههای باختری)، «گونَه» نام داشت. همچنین مالیاتهای پهنۀ سیاسی سومر (جنوبِ خط میان شهرهای مَرَد و کازالّو)، «بَلَه» نامیده میشد.
گفتنی است، واژۀ «گونَهمَدَه» در این متنها، همواره در پیوند با واژۀ «اِرین (سرباز یا مردم آریایی)» آمده است.
ریشۀ ایرانیِ – واژۀ – «مَدَه» در متنهای سومر، با واژۀ سومری دیگری که در سند گودِهآ آمده، تایید میشود. در این متن، واژۀ «پَتِهسی (فرمانروا)» آرایشی آریایی دارد.
این واژه (پَتِه/سی/)، میتواند از ریشۀ ایرانی کهنِ «پَتی»، هندوایرانیِ «پَئیتی»، در پیوند با واژۀ هندوآریایی کهن «پَتی» و هندواروپایی «پُتی»، همگی به معنای «سَروَر»، باشد.
بنابراین، واژۀ «پَتِه» در سومری نیز، به «سَروَر» معنی شده است.
واژههای وابسته به این ریشه، شامل: واژههای پارسی باستانِ «بَتیش (نگارش ایلامی)» برگرفته از پارسی باستانِ «پَتی (سَروَر)» و نیز «دَسَهبَتیش» برگرفته از پارسیِ باستانِ «دَثَهپَتی (سردستۀ گروه دهتایی)»، همچنین واژۀ پارسی میانۀ «پاتَخشای»، پازند «پادیشاه» و فارسیِ «پادشاه» (سنجیده شود با واژۀ «سپاهپَت /سپهبد/») و نیز واژۀ مصری «پات (والاتبار)» و «ایریپات (اَریپَتی: فرمانروای آریایی)» (متن مصری: «ایریپات م یاوت نت هبو-سد» به معنیِ «ایریپات در جشن سِد» یا «شاهک آریایی در جشن سَده»).
در یکی از سندهای دوران پسین آشور که فهرست سرزمینهای گوناگون را در بر دارد، سرزمین گوتیوم (در باختر ایران) با «/مات/ ما(؟)دَنی» یکی شده که باید منظور همان سرزمین «مادَ (مادستان)» باشد.
این شاهد در کنار دیگر شاهدها، ما را بر آن میدارد بپذیریم، «مَدَه» از همان آغاز نام سرزمینهای واقع در خاور میانرودان بوده است که در سندهای میانرودان از هزارۀ دوم و یکم پ.م با شکلی همسان آورده شده و با گونۀ ایرانی آن، یعنی «مادَ»، یکی بوده است.
هنگامی که اَمیدیتَنَه نهمین شاه دودمان یکم بابل (3700 تا 3650 سال پیش)، شهر «دورو» در بخش جنوبی مادستان را گشود و بر شخصی به نام اَرَخَب چیره شد، وی را «/لو/مَدَه (فرمانروای ماد)» خواند.(اَرَخَب نام یک شورشی ارمنی است که باید در پیوند با واژۀ «اَرَخو» باشد. این نام در پارسی باستان به صورت «اَرَخَه» و برگرفته از واژۀ «اِرَخَی /اِرِخَی/» به معنای جوان است)
گزارش دیگری دربارۀ اسیران سپیدپوستی که پس از پیروزی بر مادها به اسارت گرفته شده و برای نخستین بار در گوتیوم و پهنههای خاور دجله فروخته میشدند، دارای اهمیت است.(در بابلی: نَمروتی /نمرود/، برابر با واژۀ اکدیِ نَمروم /:روشن/)
ملتهای میانرودان در متنهای خود، گوتیها و سوبَریها را نیز «نَمروتی (سپیدپوست)» مینامیدند که الزاما به معنیِ بور (زرّینمو) نیست.
ریگودا، کتاب1، بخش100، بند18:
«ایندرَه بر دَسیوها و شیمیوها چیره میشود. با همدستی یاران سپیدپوست … پیروز میگردد».
(پرسئوس که در استورههای اژهایی /هَخاییِ باختری/ نماد پارسهاست، همواره با پوستی تیره نگارگری میگردد. خاستگاه پارسها، در خاورِ اتیوپی آسیا و نزدیک سند – باختر هندوستان – است)
بردگان نمروتی همواره با نام اکدیِ «وَردی»(از ریشۀ ایرانیِ «مَرتَه [مَرد]» و فارسیِ «بَرده») خوانده میشدند و از تیرههای ایرانی بودند. سنجیده شود با «وَردیشوبَریم (بردۀ سوبَری)» و «وَردیگوتی/کی/ (بردۀ سرزمین گوتی)».
هنگامی که سَلمانَصَر سوم (Šalm-an-eser III) فرمانروای آشور نو، به سال 835 پ.م از تازش خود به سرزمین ماد گزارش میدهد، این سرزمین، کشوری شناخته شده برای آشوریان بوده است.(eser، اسر، آسور، آشور، اهوره [رع مصری، رئا کرِتی /اژهایی/])
این نکته به ما میآموزد که واژۀ سومریِ «مَدَه/کی/»، آشوریِ «/کور/مادَ» و ایرانیِ «مادَ»، همگی در پیوند با یکدیگر بودهاند.(مَتَه، اَمَدَه، مَندَه و مَدَه)
در پیوند با این واژه (مادَ)، واژههای اکدیِ «ماتو(م)»، آرامیِ «ماطا» و آشوریِ «ماتو»، همگی به معنای خشکی (در برابرِ دریا)، ساخته شدهاند.
واژۀ «مَدَه» در معنی عام خود، کشور، تنها برای نامیدن سرزمینهای خاور دجله به کار میرفت. برای دیگر سرزمینهای بیگانه از دید سومریان، پیشوند «کور» استفاده میشده است. همچنین ایشان برای نامیدن سرزمین خود، تنها واژۀ «کَلَم» را به کار میبردند.
ریشهشناسی واژۀ «ماد»:
نام سرزمین ماد، در برخی متنهای میخی به گونۀ «مَتَی» ثبت شده است.(«مَیتانی» و سپس «میتانی»/ پسوند «نی» در زبان هوری رایج است)
با توجه به اینکه مادها در کنار اَمَردها و گوتیها، تیرهای آریایی بودند و از دیرباز در کوههای زاگرس میزیستهاند، ما را بر آن میدارد که برای نام این قوم کهن، ریشهای آریایی بجوییم.
ویژگی برجستۀ سرزمینهای آمورو(؟)، سوبَرتو، اَکدّ، ایلام و سومر که گاه واژۀ «مَدَه» به گونۀ پیشوند در آنها به کار رفته است، این بود که به صورت پهنهای پیوسته میان سرزمینهای خاوری و باختری جهانِ کهن قرار داشتند. سرزمینهای پَرَشی، مِلوهَه، ماگان و دیلمون در گروه خاوری، و سرزمینهای سوریه، فلسطین و مصر در گروه باختری بودند.
در حالی که کشورهای میانی از پیوند اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تنگاتنگی برخوردار بودند، ارتباط کشورهای گروه خاوری و باختری بسیار اندک بود و بیشتر جنبۀ بازرگانی داشت.
مردم میانرودان که – در آن روزگار – از سرزمینهای آسیای دور، آفریقای باختری و اروپا آگاهی – چندانی – نداشتند، سرزمینهای گروه «مَدَه» را در میان جهان میدانستند که هستۀ میانی آن را کشورهای اَکدّ، آمورو، سوبَرتو و ایلام، یعنی چهار بخش جهان، تشکیل میداد.
بدین سان، پیوند میان «مَدَه» میانرودانی، «مادَ» ایرانی و «میانۀ جهان» پدیدار میشود.
نیمروز (پارسی میانۀ «نِمرُچ /:ظُهر/»)، در سیستان بود.
در اوستا آمده است، مرزهای جهان از رود سند در خاور تا دجله در باختر (سرزمین سَلم /سَئیریمَه/) و – رودِ – رَنگها (اَرَنگ/ با «رَسا» در وِداها یکی است) در شمال است.(یَشت 10، بند 104 و یَشت 13، بند 143)
(نخست آنکه، گویا این واژه ربطی به واژۀ «رنگ» در فارسی ندارد، و «ها» در انتهای آن نیز نشانۀ جمع فارسی نیست. دیگر آنکه، دکتر درخشانی این رود را سیردریا میداند؛ اما سورنا فیروزی به دلیل وجود نام آبشاری در یَشتها و همخوانی چشمگیر آن با نام آبشاری در متنهای آشوری، «رَنگها» را سرچشمههای دجله در منطقۀ شمال میانرودان دانسته است/ فرگرد یکم وندیداد)
در این پهنه، «ویمَئیذیَه (میانۀ جهان)» قرار دارد و در میان آن نیز سرزمین «ائیریو-شَهیهنِم (ایران-شَهر)» جای گرفته است.
«ائیرینه وَئِیژَنـگه»(سرزمینِ اَرّادهداران/؟) سرزمین نخستینِ مردمان ایرانی است، که البته در آسیای میانه، تاجیکستان، قفقاز و اینگونه مناطق (نوار جنوب روسیه) قرار ندارد. این نام، پس از فراگشت چند هزار ساله، سرانجام به گونۀ «اَئیر/یَه/-وَن/گ/»، «ائیر-وَن» و «ایر-وان» در آمد که امروزه هنوز هم در نام پایتخت ارمنستان کنونی (ایروان /ایران/) بر جای مانده است.(وان /ان/: سرزمین)
میانۀ جهان، هستۀ میانی پهنهای چرخمانند به نام «خوَنیرَثَه (خوَنیرَث)» است. نام کشوری در میان زمین که میهن مردمان ایرانی بود و شش سرزمین دیگر پیرامون آن قرار داشت.(هفتکشور)
واژۀ «رَثَه» میتواند یادآور نام سرزمین «اَرَته» باشد.(اَرّادَه فارسی)
جهانِ گرداگرد «خوَنیرَثَه»، شباهت به چرخ ششپَرّه دارد. این نامواژه، از آمیختن واژۀ اوستایی «خوَر (خورشید)» با واژۀ «رَثَه (چرخ)» به معنای «چرخ خورشید» به دست میآید.(خوینگ: از آنِ خورشید [خوین-گ/ خوَن/ خوَر])
*«-گ» از پسوندهای مرسوم زبانهای باستانیِ حوزۀ قلمرو میانی است.(خوینگ)
دانشنامۀ کاشان، ج3، ص304، پینویس:
واژههای اکدیِ «/توگ/بَرسی(گ) (:بَند)»، «/توگ/بَرسیگَل (پیشانیبند بزرگ)»، «بَرسیگ/ بَرسی-گ (گونهای پوشاک، شال، شانه برای زبر کردن پارچه و باز کردن پشم)» (واژۀ «برُس /:شانۀ پهنِ سر/» هم از ریشۀ «پَرسَه /پارس/» است).
ترکیب مادی «الف: خوَرِنَه (فَرنَه)» برگرفته از مفهوم «خورشید» از ریشۀ هندواروپایی (ایرانیِ کهن) «سوِل [کوِل، کوِر، خوِر] (خورشید، sol /solar/)» و واژۀ اوستایی «ب: خوَئینی (زیبا)»(پَهلَویِ «خوپ») نیز، میتوانند در پیوند با پارۀ نخست واژۀ «خوَنی-رَثَه» باشند.
دربارۀ «خوین-ای-رثه (خونیرث)»، باید در نظر داشت که در «خط میخی» نمایشِ واک «ر» در آغازِ واژه ممکن نبوده و پیش از نگارش آن، ناچار از افزودن آوای تزئینی «اَ، ای»(/ای/رَثَه)» بودهاند (سنجیده شود آوای تزئینی «ای» در نامهای خاصِ: ایزدبانوی «/ای/نَنَه» و رود «/ای/دیگنَه [دجله]»).(دانشنامه، 7-1، ص210)
http://kuroshebozorg.blogsky.com/1393/07/18/post-57
نشان «چلیپای شکسته»، بُن میانرودانی ندارد و اصولا چرخ خورشید در آنجا هرگز پیشینهای نداشته است. البته نماد همسانی به شکل چلیپای ساده در آثار هنری دوران پیش از تاریخ میانرودان به کار میرفته است و سپس کنار گذارده میشود؛ تا اینکه در دوران چیرگی قوم ایرانیِ کاشی بر میانرودان، این نشان یک بار دیگر به نام نماد «خدای خورشید (چلیپای کاشی)» به هنر میانرودان بازمیگردد.
در دوران آشور، «چلیپای ساده» وام گرفته شد و نماد «شَمَش (خدای خورشید)» بوده است.(شمشی-ادد یکم، دولت آشور را برآورد. پدرش ایلا-کبکبو، بر شهر ماری فرمان میراند و یک آموری [ایرانی] بود. اما آشوریان به زودی توسط حمورابی بابلی [امور-اپی] که او نیز ریشۀ آموری داشت، شکست خوردند)
ریشۀ «مادَ» باید در پیوند با مفهوم «میان» و «هستۀ میانی» باشد.(وی-مَئیذ-یه /میانۀ جهان/)
سنجیده شود با هندوآریایی کهن «مَدیَه (در میان)»، هندوایرانی و اوستایی کهن «مَئیدیَه» و اوستایی نو «مَئیذیَه»(میانی)، پارسی باستانِ «مَیان» و فارسی «میان».(لاتینِ «مِدیوس» و آلمانی کهن «میتی»)
واژۀ سومریِ «مَدَه»(خط میخی «مَتَی») نیز از همین ریشه برگرفته شده است. این ریشه در گزارشهای باستانیِ اروپایی به گونۀ «مَتیِهنی»(هرودت) و «مَتیانی»(استرابو) آمده است.
در اینجا، باید به پیوند نام قوم «مَرتو» با «مَندَه»(«مَنتو» مصری) و نیز نامهای «مَدَه» و «مادَ» نیز اشاره کرد.
برخی نامهای شخصی آمیخته با «مَدَه»:
«مَدَهکینَه» شاه سرزمین اَرمَنو و «شَنمَدَه» در متنهای چَغَربازار.
در گسترۀ ایران، میتوان از نامهای کهن آمیخته با «مادَ»(نگارش ایلامی) مانند مادَدَه، مادَکَه، مادَمیش، مادَپَرنَه و مادَشبَه یاد کرد.
برای مادها نیز همچون «پِرسِهئوس»، نشانی در نوشتههای باستانی در دست است.
هرودت: به گمان، «مِدیا (مِدِآ)» دختر آیِت شاه کُلخید و نوۀ هِلیوس که پِرسِس را کشت، و همچنین پسرش مِدُس، همگی با مادها در پیوند بودهاند.
مادها در متنهای مصری:
در پیوند با نخستین اشارههایی که به مادها در منابع خاور نزدیک شده است، میتوان به سرزمینی به نام «مَذا» یا «مذَه» و مردمی به همین نام در متنهای دودمان ششم و دوران فرمانروایی پِپی یکم (4250 سال پیش) و سپس در دودمان دوازدهم مصر (3900 سال پیش) اشاره کرد.
این سرزمین و مردم آن، باید همان سرزمین ماد در منابع ایرانی و شکل دیگری از نامگذاری آن به گونۀ «مَدَه» در متنهای سومری باشد.
بنا بر متنهای مصری، «مذَه» پهنهای از آنِ سرزمین نوبی بوده است.
در واژۀ ترکیبی «تَا-مذَه (سرزمین مِدیَه)»، واژۀ مصری «تَا» به معنی «زمین» است. مردم «مذای (مذایو)»، ساکنان سرزمین مِدیَه و نوبی بودهاند.
همگونی تاریخ ذکر نام قوم «مذَه» در مصر (4300 سال پیش، از راه دریا) و نام سرزمین «مَدَه» در متن سومری دوران گودِهآ فرمانروای شهر لَگَش (4150 سال پیش، از راه خشکی)، گویای کوچ همزمان مردم ماد از فلات ایران و ورودشان به میانرودان، مصر و نوبی است.(نوبی از راه دریا)
سرکردۀ مردم «مَذا» در دوران دودمان دوازدهم مصر، مردی به نام «کوی» بود که میتواند بازتاب نام ایرانیِ «کَوی (فرمانروا)» باشد.
(واژۀ اوستایی «کَوی» و بعدها «کیان (فرمانروا)»، در هندی باستان به معنی فرمانروای روحانی است. این عنصر، در زبان آریاییان خاور نزدیک تبدیل به «کَی، کیا» شده است. از دیدگاه تاریخ و زبانشناسی، این ریشه بخشی از بُن نام «کیانیان» دودمان تاریخ روایی ایران است)
در افسانۀ هُروس (خداشاهین مصری)، «مدی» مورد اشارۀ خدای «سِت» قرار میگیرد، که اشاره به مردم بیگانۀ ماد در مصر است.
اگرچه، خدای «هُروس» نیز خدایی بیگانه (غیرمصری) و از سرزمینی دوردست (خاوری) به شمار میرفته که در دورانی کهن دستنشاندۀ پارسها بوده است.(بازگوکنندۀ ورود پارسهای پیش از هخامنشیان همراه با مادها به مصر)
*«هُروس» حاصل ازدواج ایزیس و اوزیریس، و نوۀ «رع (خدای خورشید)» بود.
http://ahouramazda.persianblog.ir/post/66
قوم ایرانی «هَخا» نیز از یک سو با هخامنشیان خویشاوند بودند و از سوی دیگر فرمانروایی 108 سالهشان بر مصر (1650-1542 پ.م) با نام «هیکسوس»(هیروگلیفِ «هکَاخست /هَخاییهای بیگانه/»)، در تاریخ ثبت شده است.(هیکسوسها پس از رانده شدن از مصر، در فلسطین ساکن شدند)
واژۀ اوستاییِ «هَخی، هَخَی (هَخا)»، در پارسی باستان به معنی «دوست» است. این عنصر ایرانی، در سندهای خاور نزدیک به گونۀ رایج «اَکیَه، اَگیه» در آمده است.
این نام در دوران پیشدودمانی مصر، به گونۀ «هَک، هَکا، اَک، هکَت» به معنی «چوبدستی چوپانی»، همراه کوچندگان آسیایی و با نشان هیروگلیفِ عصای خمیده نگارگری شده است.(این نشان، بعدها در زبان مصری به معنی «دبوس /عصای فرمانروایی/» و آنگاه «فرمانروا /هَکا/» به کار رفته است)
قوم «پِرسِت»(مصریِ «پرس.ت») که نام فلسطین از آن برخاسته است، نوادگان همین هیکسوسها بودند.(بیشتر فرمانروایان فلسطین در سدههای 15 و 14 پ.م، نامهای آریایی دارند)
نام قوم «مدی (مادی)»، در زبان مصری به مفهوم «سرباز» است.(قِپطیِ «مَتوی» برگرفته از مدی و مذَیِ اهل نوبی)
اِطلاق نام قومهای بیگانه بر مفهوم «سرباز» یا «بَرده»، دارای پیشینۀ تاریخی است. واژههای مصریِ «مذَه (به بند کشیدن)» و «مذاو (دشمن)»، یادآور واژۀ اکدیِ «اِرینو (دستبند)» و سومری «اِرین (دشمن)»است که هر دو از نام مردم آریایی (اَری، اَریَه) گرفته شدهاند.
در متنهای مصری، نام قوم «مذَه (مذا)»(ماد) همراه با قوم «کوش» آورده شده است که در نوبی میزیستند.
نام قوم «کوشی» در نگارش مصری، به گونۀ «کاش» ثبت شده است که با مردم ایرانیِ «کاشی» خویشاوند بودهاند.(واژۀ مصری «کاس» نیز به معنی «به بند کشیدن» است)
مادها در تورات:
در یکی از بخشهای تورات، نام قوم «ماد (مادای)» در کنار قومهای آریاییِ «ماگُگ» و «اَشکِناز (سَکاها)» آمده است.(سِفر پیدایش) در بخشهای دیگر تورات نیز که از دوران اسارت قوم بنیاسرائیل در سرزمین آشور تا دورۀ هخامنشی گزارش میدهند، اشاره به قوم ماد فراوان است.(کتاب دوم پادشاهان)
– دانشنامۀ کاشان، جلد 3 و 4:
http://kuroshebozorg2.persianblog.ir/page/danesh-nameh
http://kuroshebozorg2.persianblog.ir/post/92
http://kuroshebozorg2.persianblog.ir/post/97
منبع: تارنمای ایران آینده