دل‌خاک خون و دانشگاه

نوشته:امیر آقاجانی

دکتر طباطبایی در فصل نخست کتاب «ملاحظات درباره دانشگاه»، به دو درد عمدۀ دانشگاه در ایران اشاره می‌کند: 1-عدم استقلال موضوعی از نهادهای علمی غربی، و 2-ایدئولوژی‌زدگی. بر همین اساس، برای اصلاح اساسی دانشگاه نیز دو راهکار عمده می‌دهد: 1-ملی کردن دانشگاه، و 2-ایدئولوژی‌زدایی.
دکتر طباطبایی اشاره می‌کند که از الزامات محوریِ عملی کردنِ آن دو راهبرد، جهت اصلاح دانشگاه در ایران، «داشتن نظریه‌ای دربارۀ دانشگاه» است که مقدمۀ آن نیز فهمِ «ضرورت تأسیس دانشگاه در ایران» است.
در واقع، تأکید دکتر طباطبایی بر داشتن نظریه‌ای دربارۀ دانشگاه، با عطف نظر به سه اصل بنیادین و یک هدف غایی است.
در نوشتار حاضر به ارتباط میان آن سه اصل و این هدف غایی با لزوم صدور فرهنگ فراگیر ایرانشهری از دل ایرانشهر خواهیم پرداخت.
دکتر طباطبایی در بخش هفدهم از نوشتار «دل ایرانشهر»، بار دیگر به مسألۀ بی‌اعتنایی به فرهنگ فراگیر ملی، به ویژه در عرصۀ ادارۀ کشور، باز‌می‌گردد و نمود آن را در دو عرصۀ «حرکات گریز از مرکزِ قوم‌گرایان و باورمندان به آیین‌های مختلف» و «فعالیت‌های اجتناب از ملیت باورمندان به دیانت ایدئولوژیکی» متذکر می‌شود و این موارد را به عنوان خاستگاه بخش مهمی از بحران اجتماعی کنونی در ایران معرفی می‌کند. چرا که اساساً، با ایدئولوژیکی کردن دیانت و قرار دادن آن بیرون از فرهنگ فراگیر ایرانشهری، مفهوم ملیت ایرانی و وضع متفاوت تحول آن به طور تاریخی، مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته و تفکر حاکم بر طرز ادارۀ کشور با تلقی غیرملی و با بنیان‌های نظری و اهدافی نامتناسب با واقعیات ایران و شرایط ملیت ایرانی در حال ادارۀ کشور است. به سبب همین ناهمخوانی، شاهد شکاف‌ها و بحران‌های اجتماعی مختلفی در ایران هستیم که شوربختانه از سوی گروه‌های مختلفی دامن زده می‌شوند که عامدانه یا جاهلانه به مؤلفۀ بنیادی فرهنگ در مفهوم ملیت ایرانی غفلت می‌ورزند و حتی حمله‌ور می‌شوند.
از سوی دیگر، همین مشکل، فقط به امور داخلی ختم نمی‌شود، و در عرصۀ رقابت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی نیز خود را نشان می‌دهد و ایران را در بحران‌هایی جدی در منطقه مواجه ساخته است.
دکتر طباطبایی در «دل ایرانشهر» اشاره می‌کند: «احتمال دارد که اگر ایران نتواند دگرگونی مهمی در جایگاه خود در سطح جهانی ایجاد کند، رابطۀ نیروها به گونه‌ای در منطقه تغییر پیدا کند که تأمین منافع ملی ایران دستخوش آفت‌هایی درازآهنگ شود»، به ویژه «سیات‌گذاری‌های حکومت در دهه‌های اخیر که در بی‌اعتنایی به ویژگی‌های ایران تاریخی است، موجب شده است که چنان که باید نتواند تصوری از الزامات منافع ملی داشته باشد».
ما ایرانیان، سابقۀ تهاجم و به محاصره درآمدن از سوی بیگانگان را در طول تاریخ زیست خود داشته‌ایم. اما چه می‌شده است و با استفاده از چه ابزاری توانسته‌ایم که از خود دفاع کنیم، خود و کشورمان را حفظ کنیم و حلقۀ محاصرۀ بیگانگان را بشکنیم؟
دکتر طباطبایی، فرهنگ فراگیر ایرانشهری را به عنوان پاسخ این پرسش بیان می‌کند. در واقع، این فرهنگ فراگیر به عنوان یک ابزار پیشگیرانه و سیستم دفاع ایمنی برای ایران و ایرانیان عمل کرده است و همچون دیوار دفاعی است که اگر نباشد وحدت ملی و سرزمینی (تمامیت ما) به خطر خواهد افتاد و در برابر تهاجم دشمنان ضعیف خواهیم شد.
برای تغییر این وضعیت تهدیدکننده، «وضع کنونی و آرایش کنونی نیروها در منطقه ایجاب می‌کند که استراتژی نوینی بر پایۀ مصالح تاریخی ایران بزرگ فرهنگی تدوین شود». اما این استراتژیِ مبتنی بر مصالح تاریخی ایران بزرگ فرهنگی چیست؟
این استراتژی، بر پایۀ نظرات دکتر طباطبایی در بخش هجدهم نوشتار دل ایرانشهر، عبارت است از: ایستادن بر بنیان «فرهنگ فراگیر ایرانشهری» و پتانسیل‌های آن، و صدور این فرهنگ فراگیر از سرزمین مادر -یعنی ایران به عنوان دل ایرانشهر- به سایر سرزمین‌های ایرانشهری. این استراتژی همان توجه به ملیت ایرانی و منافع آن است و توجه به محوریت فرهنگ فراگیر ایرانشهری برای تجدید پیوندهای دیرینۀ ایرانشهری با سرزمین‌های حوزۀ ایران بزرگ فرهنگی.
به عبارت دیگر، باید استراتژی دفاعی ما بر پایۀ احیای ایران بزرگ فرهنگی به عنوان یک دیوار بزرگ دفاعیِ تاریخی-طبیعی باشد که احیای آن مبتنی است بر احیای وحدت فرهنگی از طریق تقویت و صدور فرهنگ ایرانشهری از دل ایرانشهر (یعنی ایران به مثابۀ سرزمین مادر).
در واقع، دفاع از ایران در برابر تهدیدات و بحران‌های موجود، از طریق تقویت جهان ایرانی و احیای ایران بزرگ فرهنگی به عنوان یک سیستم دفاعی تاریخی و طبیعی، هدفِ غاییِ مدنظرِ دکتر طباطبایی در فصل نخست «ملاحظات درباره دانشگاه» است، که برای دستیابی به آن الزاماتی را مورد تأکید قرار می‌دهد.

برای صدور فرهنگ فراگیر ایرانشهری و تقویت این فرهنگ، و در نتیجه تقویت جهان ایرانی یا همان ایران بزرگ فرهنگی، و به تبع آن، دفاع از ایران، -علاوه بر بسیاری از موارد در حوزه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی-، نیاز به نظام و نهادِ علمیِ ایرانشهری است که موضوع آن ایرانشهر باشد. از همین رو، ما نیاز به اصلاح در دانشگاه ایران داریم که بتواند توضیحی از منطق ایرانشهر و از ایران به عنوان «مشکل»، و توضیحی از «دگرگونی‌های استراتژیکی علیه ایران» بدهد، اما این دانشگاه تا اطلاع ثانوی دچار دو درد عمدۀ غیرملی بودن و ایدئولوژی‌زدگی است. برای این اصلاح اساسی نیز ما نیاز به «نظریه‌ای دربارۀ دانشگاه» داریم.
همانطور که پیش‌تر اشاره کردم، تأکید دکتر طباطبایی بر «داشتن نظریه‌ای دربارۀ دانشگاه» با عطف نظر به سه اصل بنیادین و یک هدف غایی –که آن سه اصل به نوعی ارکان دستیابی به آن هدف غایی هستند- می‌باشد، و این اصول و آن هدف غایی، در واقع، هم اهداف ملی ما از تأسیس دانشگاه و هم ضرورت ملی کردن دانشگاه را شامل می‌شوند.
اصل نخست: «اصلِ دانشگاه ملی»:
دانشگاه در ایران به عنوان نهاد علم ملی که موضوع آن ایران است، اهمیت بسیاری در «استوار شدن شالودۀ وحدت ملی و دولت ملی» دارد و کانون اصلی برای «اعتلای فرهنگ ملی و نظریه‌پردازی برای شرایط ویژۀ کشور» است.

اصل دوم: «اصلِ دانشگاه و موضوع ایران در ذیل دانشگاه و موضوع ایرانشهر»:
«موضوع علم دانشگاه ایران باید ایران باشد، اما نه ایرانی که از دو سدۀ پیش موضوع ایران‌شناسی غربی بوده است، بلکه ایران به عنوان ایرانشهر، که گسترۀ فرهنگی وسیع و متنوعی را تشکیل می‌دهد». موضوع ایران ناحیه‌ای از موضوع کلان‌تر و عام‌ترِ ایرانشهر است، در نتیجه موضوع بنیادی ایران، ایرانشهر است.

اصل سوم: «اصلِ وحدت نظام علمیِ جهان ایرانی»:
«نسبت ایرانشهر به عنوان امری فراگیر در مقایسه با ایران کنونی، همان نسبت فرهنگ فراگیر یونانی-رومی-مسیحی در اروپا است. علم دانشگاه‌های جدید اروپایی از این فرهنگ فراگیر ناشی شده و بر پایۀ همین میراث مشترک خود نیز وحدت نظام علمی ایجاد کرده است. اندیشۀ ایرانشهری نیز میراث مشترک بسیاری از اقوامی است که به تدریج از ایران بزرگ جدا شده‌اند، و بر اثر غفلتی که در میان همین اقوام به این میراث مشترکِ [وحدت‌ساز] پیدا شده، ایدئولوژی‌های قومی و مذهبی توانسته‌اند آن خلأ را پر کنند». نباید از این امر غافل ماند که «ایرانشهر نام کهن همین ایران بزرگ فرهنگی است که ایران کنونی تنها به یکی از شئون آن تبدیل شده است». از این حیث، ما یک جهان ایرانی داریم با یک فرهنگِ فراگیرِ مشترکِ وحدت‌ساز، که علاوه بر ایران، در سایر کشورهای این جهان ایرانی (یا همان گسترۀ ایران بزرگ فرهنگی)، موضوع اصلی دانشگاه آن کشورها نیز به ضرورتی تاریخی و طبیعی (یعنی غیر جعلی) می‌بایست ایرانشهر باشد، که از این پیوستگی، دانشگاه ایرانشهر و نظام علمی واحد ایرانشهری در جهان ایرانی ایجاد می‌شود که سبب تقویت و تداوم ایرانشهر و اتحاد سرزمین‌های حاضر در گسترۀ ایران بزرگ می‌گردد.
با تشکیل نظام علمی واحد، سایر ناحیه‌های علمی و معرفتی و سایر نهادهای مربوط به این ناحیه‌ها در سرزمین‌های ایران بزرگ فرهنگی (یا ایرانشهر)، تابعی از آن نظام علم واحد خواهند بود که ایرانشهری است و موضوع عام دانشگاه‌های این سرزمین‌های ایرانشهری، ایرانشهر است، در کنار موضوع خاص دانشگاه هر کشور که همان کشور و ملت آن است، و این موضوع‌های خاص ناحیه‌هایی از جهان ایرانی که در ذیل موضوعِ عام‌ترِ ایرانشهر قرار می‌گیرند، همگی در ذیل علم عام جهانی و جزئی از نظام علم عام جهانی هستند.
در جهان ایرانی (یا ایرانشهر) جهت برقراری اتحاد و انسجام، نیاز به یک نظام علم واحد است که در عین کثرت‌های کشورهای حاضر در گسترۀ ایران بزرگ، دارای یک وحدت عام است و موضوع خاص دانشگاه هر یک از کشورهای ایران بزرگ را در درون خود جای می‌دهد. تشکیل این دانشگاه ایرانشهری و آن نظام علم واحد ایرانشهری (که از خود ایران آغاز و هدایت می‌شود)، از مهم‌ترین الزامات صدور فرهنگ ایرانشهری از «دل ایرانشهر» است، به منظور تقویت سیستم دفاعی ملی خود. در واقع، این چنین، این دانشگاه ایرانشهر خون می‌دواند از دلِ ایرانشهر به خاک زخمی ایرانشهر.
منابع:
1- طباطبایی جواد؛ دل ایرانشهر؛ سیاست‌نامه؛ سال سوم؛ شماره دهم؛ پاییز 1397
2- طباطبایی جواد؛ ملاحظات درباره دانشگاه؛ انتشارات مینوی خرد؛ چاپ دوم؛ مهرماه 1398

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *