غم «کهریزک» سهساله شد
غم «کهریزک» سهساله شد
اينجا همهچيز درهم است؛ اين خصلت «غم» است.
«جنايت كهريزك» سه ساله شد. سهسالگي «جنايت كهريزك» در «مسجد نور تهران» رسمي شد. اينجا همهچيز درهم است؛ شايد گاهي هم برهم. اينجا «مسجد نور» است؛ ساعت 18. هوا اما هنوز هم گرم است. «تير» است ديگر. باران چند روز پيش تهران، البته هوا را خنكتر كرده. دستكم خنكتر از سه سال پيش. تير سه سال پيش هم شايد اگر هوا به گرمي امروز نبود، ضربههايي كه پزشكي قانوني ميگويد به نسج نرم بدن جانباختگان كهريزك كه در شرايط بدي نگهداري ميشدند وارد شده، كمي ديرتر اثر ميكرد. آن وقت ديگر ضربههاي «تير» ماهي مانند «تير» بر پيكرشان فرود نميآمد. كسي هم امروز اينجا جمع نشده بود؛ نه مردم عادي، نه حافظان نظم و نه خانواده كشتهشدگان؛ نه اعلاميهاي بود نه نگراني از برگزاري چنين مراسمي.
اينجا همه چيز درهم است؛ آدمهاي درهم. كساني كه بيرون، گاهي برهم، هم ميشوند. جواناني كه برخي مدتي است دستي به صورتشان نكشيدند تا ريشي براي خودشان دست و پا كرده باشند و آناني كه ژلي بر سر ماليدهاند تا موهايشان آنگونه كه ميخواهند فرم بگيرد. نوجواناني كه خودشان را در قامت رزمندگان دوران جنگ ميبينند با پيراهني روي شلوار خاكي يا جواناني با شلوار جين و عينك دودي و پيراهن همرنگ شده با كفش.
اينجا همهچيز درهم است؛ دو نردبان را روي ديوار مسجد تكيه ميدهند. يكي اين طرف پلاكارد را ميگيرد و يكي آن طرف را. پلاكارد كه چنان طوماري پرحرف باز ميشود، عكسهاي «محمد كامراني»، «محسن روحالاميني» و «امير جواديفر» هم رونمايي ميشود؛ يكييكي. تصويرها همان تصويرهاي سه سال پيش است. اگر پايشان را به كهريزك نرسانده بودند حالا كمي جاافتادهتر بودند؛ صورتهايشان هم بيشتر رنگ «مرد»ي به خود گرفته بود.
«محمد» با آن قد و بالايش حالا ورزيدهتر شده بود. ريش «محسن» هم حتما پرپشتتر شده بود؛ «امير» هم خوشسيماتر لابد. اين را ميشد از سيماي برادرانشان فهميد. «معين كامراني» با برادرش چنان سيبي است كه دو نيم شده باشد. «بابك جواديفر» هم همان تيپ برادر را دارد؛ خوشپوش و خوشقيافه. «محمد روحالاميني» هم عين محسن است. حيا مسلك با پيراهني روي شلوار و ريشي كه به نرمي ميزند از بس كه اصلاح نشده.
اينجا همهچيز درهم است؛ پلاكارد دوم هم در مسجد نصب ميشود. رويش نوشته «ما خانواده داغدار شهداي كهريزك پيگيري خود را تا محاكمه و مجازات آمرين اصلي اين جنايت ادامه ميدهيم.» زمان برگزاري مراسم 18 تا 20 اعلام شده اما رسما با نيم ساعت تاخير شروع ميشود. بيشتر كساني كه از جلوي مسجد رد ميشوند، نگاهي از سر تاسف ميكنند و زير لب چيزي ميگويند و ميروند.
پلاكاردها كه درست سر جايشان قرار ميگيرند يكي كنار گوشم كه نه، زير لب ميگويد: «خوش به حال مادر امير كه نيست.» رو برميگردانم به سمت نجوا؛ پدر «امير جواديفر» است. روي گوشي تلفن همراهش همان عكسي از امير است كه روي ديوار ميبينم. اشك از دو چشمش سرازير ميشود. ميگويد هشت سال پيش مادر امير فوت كرد؛ خوش به حالش. ميگويد تحمل داغ پسرش، آن هم اينگونه، دور از طاقت او بوده. اينجا همهچيز درهم است؛
كمكم برخي كساني كه سه سال پيش كنار اين سه تن در كهريزك بودند هم به مسجد نزديك ميشوند. انگار كه با هم قراري دارند. آنان كه زودتر آمدهاند ميمانند تا بقيه هم از راه برسند. دور هم جمع ميشوند. نيم ساعتي گپ و گفت ميكنند و بعد وارد مجلس ميشوند. كنار هم گوش تا گوش مينشينند. لابد خاطرات سه سال پيش برايشان زنده ميشود. اينجا همهچيز درهم است؛ وارد مسجد كه ميشويم صاحبان عزا ايستادهاند؛ مثل همه مراسم ختمها.
روحالاميني نفر نخست است، بعد كامراني و بعد هم جواديفر. همغمي همراهي ميآورد؛ دستكم براي پيگيري فرجام پروندهشان. «قرآن»ها دست به دست ميشود، «خرما»ها خورده و «فاتحه»ها خوانده. پيرمردي كه مسوول پخش قرآن است، عجيب دقت ميكند كسي بيقرآن نماند. تا به خودت ميآيي چند قطره «گلاب» داخل مشتت است و قرآني در دستت؛ قرآنهاي وقفي «حاجرضا تهراني». شايد خانواده او فكرش را هم نميكردند قرآنهايي كه وقف كردند روزي براي اينگونه مراسمي باز شود. قاري جوان هم يكنفس ميخواند. همسن و سال سه سال پيش جانباختگان است؛ البته جوانتر كمي.
اينجا همهچيز درهم است؛ راست و چپ كنار هم. حالا نه اينكه جفتجفت هم نشسته باشند ولي هستند. «محمد كيانوشراد» و «علي شكوريراد»و«حسين علايي» از چپ و «رضا طلايينيك» و «علي اميري» و «يدالله حبيبي» كه دبيركل جبهه «ايستادگي» است از راست.
اينجا همهچيز در هم است؛ جوانان و نوجوانان اما بيش از همه هستند؛ همبازيهاي كوچه، همنيمكتيهاي مدرسه و همكلاسيهاي دانشگاه جانباختگان. برخيهايشان حتي هنوز با آداب جملههايي كه بايد در اين مراسمها بگويند درست آشنا نيستند. ناخودآگاه به جاي تسليت رو به پدران دوستان جانباختهشان ميگويند: «خوب هستيد». سوالي نيست لحنشان. بعد هم بيآنكه منتظر جوابي باشند ميروند و مينشينند. پاسخ تسليت ويژهشان توضيح واضحات است. صورتهاي پدران گوياست؛ حالي نمانده كه خوب باشد يا بد.
لبخندهاي يكي درميانشان هم براي خالي نبودن عريضه است؛ وگرنه داغ كهنهنشده حالي براي پدر نميگذارد. حساب مادران هم كه البته روشن است. جمله يك ساعت پيش پدر «امير جواديفر» در گوشم تكرار ميشود كه«خوش به حال مادر امير كه نيست.» اينجا همهچيز درهم است؛ فلاش دوربينها قطع نميشود. نه اينكه كسي بخواهد براي آشنايان دور در آن سوي آبها عكسي بفرستد يا اينكه فقدان اين سه تن بعد از سه سال «خبر» باشد؛ نه. عكس ميگيرند چون فقدان سرانجامي براي پروندهشان خبر است. اينجا همهچيز درهم است؛ دستور مقامهاي عالي براي برخورد با «آمرين» انتقال برخي دستگيرشدگان كهريزك وجود دارد اما پرونده كهريزك همچنان به نقطه پايان نرسيده است.
اينجا همهچيز درهم است؛ گويي دنيا در عدد «3» طلسم شده است. دستكم دنياي خانوادههاي جانباختگان. «3» سال از دستور برخورد با «3» مقام قضايي نقشآفرين در جان باختن اين «3» تن ميگذرد اما خبري از «سرانجام» نيست كه نيست. اينجا همهچيز درهم است؛ مراسم مسجد «نور» عادي پيش ميرود تا آنكه خطيب مراسم پشت تريبون ميآيد. «حجتالاسلام ياري» ميگويد نه تنها انسان كه درختان هم حق دارند و مهم هستند تا شان آدمي را نشان دهد و احترامي كه لابد بايد گذاشته شود. بعد هم مستقيم ميرود سراغ مصاحبه «عبدالحسين روحالاميني» با هفتهنامه اصولگراي «پنجره». از رو ميخواند و بهبه و چهچه ميكند كه پدر «محسن روحالاميني» حق مطلب را ادا كرده است. ميگويد انتصاب برخي افراد مرتبط با اين پرونده در سمتهاي دولتي «مصداق نمكپاشي به زخم» است.
سخنران روي خط مصاحبه پيش ميرود؛ ناگهان فريادي از بخش زنانه مسجد بلند ميشود. برخي از زنان حاضر در مراسم شروع ميكنند به همهمه. به سخنان خطيب انتقاد دارند. انتقادها توأم با ناله است و فغان است و آه. سخنران خودش را جمع ميكند تا هر طور شده ادامه بدهد. اما تدبيرهايش فايدهاي ندارد. معترضان بدون توقف «صلوات» ميفرستند و «اللهاكبر» ميگويند. مردان هم به زنان ميپيوندند. معترضان آنقدر ادامه ميدهند كه او مجبور ميشود كوتاه بيايد. از جايگاه پايين ميآيد و به سرعت قصد ميكند از مسجد خارج شود. جلوي در، پدر «محسن روحالاميني» جلوي او را ميگيرد: «حاجآقا سلام بدهيد لااقل». او هم همان دم در «سلام» ميدهد؛ رو به قبله ميايستد، بعد به چپ ميچرخد و بعد هم دوباره رو به قبله ميشود.
اينجا همهچيز درهم است؛ اين خصلت «غم» است. جنايت كهريزك سه ساله شد.
منبع: سروش فرهادیان / شرق