ایران و ایران دوستی در شعر مهدی اخوان ثالث (م.امید)

ایران و ایران دوستی در شعر مهدی اخوان ثالث (م.امید)

 

“تو را ای گرانمایه دیرینه ، ایران
تو را ای گرامی ‌گهر دوست دارم”

 

 

 

یكی از درونمایه‌های شعر اخوان كه در شعر و كلام او بروز و ظهوری روشن و آشكار دارد ، میهن دوستی و عشق به ایران است.
اخوان خود می‌گوید: « به اعتقاد من آنچه مهم است اتّكا به زمین و انسان است و ریشه داشتن در خاكی, خاك انسانی… » (1)
چنین اعتقادی سبب می‌شود كه او به ایران‌زمین, ایرانیان و هر آنچه ایرانی است, دل ببندد و عشق ورزد. این عشق و دل‌بستگی به گونه‌ای است كه اخوان تمام جلوه‌ها و جنبه‌های تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران را – از روزگاران دور تا امروز – می‌ستاید و گرامی می‌دارد ؛ و این ستایش و گرامی‌داشت در جای جای شعر او جلوه یافته و نمونه‌های بسیاری برای آن می‌توان یافت.

اخوان شاعری است كه چنان‌كه خود می‌گوید ،خون و رگش در خاك ایران ریشه دوانده است:
ولی خون من ریشه در خاك دارد
به هجرت از این سرزمین نیست قادر.
(سفرتان خوش – تو را ای كهن بوم و بر)

 

او می‌گوید: « … بله ایران را دوست می‌دارم، مملكتم را دوست می‌دارم ، سرزمین كشورم را دوست می‌دارم ، به گذشته و تاریخ ایران نظر دارم ، چیزهایی را كه از دست رفته برایش تأسف می‌خورم… » (2)
اخوان در بعضی از شعرهای خود به‌روشنی از ایران نام برده و از عشق و ایمانش به ایران سخن می‌گوید:
عشق و ایمانم به ایران در دو گیتی هم نگنجد
نیست رطلی در انیران سنجد این ، پیمانه‌ای هم.
(ای وطن – تو را ای كهن بوم و بر)

 

و گاه از جان و دلش كه در خاك و خون ایران ریشه دوانیده سخن می‌گوید:
بگو بی‌ریشه شادابان بترسند از خزان “امید”
تو را در عمق خاك و خون ایران ریشه دارد دل.
(عطری مَست – تو را ای كهن بوم و بر)

 

او در هنگامه جنگ ایران و عراق نیز شعری می‌سراید و فرزندان ایران را به دفاع از میهن خویش فرا می‌خواند:
ای دلیران وطن با « زنده باد ایران » به پیش
شور ایمانتان فزونتر باد و زور از شیرها.
(رزمندگان ایران به پیش – تو را ای كهن بوم و بر)

 

شیفتگی اخوان به سرزمین ایران در نثر و نوشتارش نیز جلوه‌گر است؛ به گونه‌ای كه در مؤخّره « از این اوستا » از ایران بزرگ و شهرهای سمرقند و بلخ و بخارا سخن می‌گوید كه در گذشته بخشی از ایران‌زمین بوده‌اند و اكنون در جغرافیای ایران جای ندارند. او آرزوی پیوند دوباره آنها را با ایران دارد و چشم انتظار « روز یگانگی ایران بزرگ » است.
اخوان در بسیاری از شعرهای خود اشاره روشنی به نام ایران نكرده و در قالب داستانی كه روایت می‌كند, به شكلی تمثیلی و نمادین از ایران سخن می‌گوید. در چنین شعرهایی – كه نمونه‌های آن بسیار است – رویدادها و پدیده‌های سیاسی– اجتماعی ایران را در چارچوب داستانی رمزآمیز و نمادین بیان می‌كند. او در شعرهایی چون « قصه شهر سنگستان » ، « مرد و مركب » ، « آنگاه پس از تندر » ، « آواز چگور » ، « باغ من » ، « پیوندها و باغ » ، « سترون » و … دردها و دشواریهای دیروز و امروز وچه بسا فردای ایران را به یاری رمزپردازی و نمادآفرینی روایت می‌كند.

 

اخوان را می‌توان مرثیه‌خوان و نوحه‌سرایی دانست كه سوگ‌نامه سرزمین خود را دردمندانه می‌سراید و بر میهن و تبارش كه در طول سده‌ها و سالها بیدادها دیده‌اند و رنجها كشیده‌اند, می‌گرید و می‌نالد.
گویند كه « امید وچه نومید ! » ندانند

من مرثیه گوی وطن مرده خویشم
(مقدمه – از این اوستا)

 

تمركز و توجه او به مسائل سیاسی و اجتماعی ایران و دقّت و حساسیتی كه به سرنوشت ایران و ایرانیان دارد, خود نشانه‌ای از میهن‌دوستی و وطن‌خواهی اوست.
ایران‌دوستی و عشق اخوان به ایران حتی در گرامی‌داشت دین و آیین ایران باستان نیز جلوه‌گر است؛ به گونه‌ای كه در شعر و كلام خود آیین‌های باستانی ایران را گرامی و ارجمند می‌دارد. نشانه‌‌های چنین اندیشه‌ای را در مؤخّره « از این اوستا » و بسیاری از شعرهای او می‌توان یافت.
هم ارمزد و هم ایزدانت پرستم
هم آن فره و فروهر دوست دارم
گرانمایه زردشت را من فزونتر
زهر پیر و پیغامبر دوست دارم.
( ترا ای كهن بوم و بر – ترا ای كهن بوم و بر )

 

جلوه دیگری از ایران‌دوستی اخوان گرایش او به اسطوره‌ها و حماسه‌های ایران باستان است. اسطوره‌های باستانی به عنوان نماد و نمودی از فرهنگ كهن‌سال ایران در شعر او جایگاهی ویژه و درخور دارند؛ چنان‌كه در بیشتر شعرهای اخوان عناصر اسطوره‌ای حضوری چشم‌گیر دارند.
شعرهای « قصه شهر سنگستان » ، « خوان هشتم » ، « آخر شاه‌نامه » و … در بردارنده اجزا و عناصری از اسطوره‌های ایرانند كه خود نشان از دل‌بستگی او به فرهنگ ایران دارد؛ و از ریشه داشتن او در ژرفای این تمدّن و فرهنگ حكایت می‌كند.
گرامی‌داشت و بزرگ‌داشت بزرگان و سرآمدان فرهنگ و ادب ایران گواه دیگری است بر ایران‌دوستی اخوان و شیفتگی او به فرهنگ و ادب این آب و خاك. او از فرهنگ سازان و فرهیختگان ایران همواره به نیكی یاد می‌كند و آنان را گرامی می‌دارد. نمونه چنین شیوه‌ای را در مؤخره « از این اوستا » و شعرهایی چون « ترا ای كهن بوم و بر دوست دارم » می‌توان یافت.
جلوه‌ای دیگر از عشق اخوان به ایران ، زبان شعر اوست. او به زبان فارسی به عنوان برجسته‌ترین شاخص هویت ملّی ما توجه بسیار دارد و زبانی كه در شعر خود به كار می‌گیرد ، زبانی كهن‌گرا و باستان‌گونه است كه در سبك خراسانی و شعر سده‌های چهارم و پنجم ریشه دارد.
چنان‌كه دیدیم اخوان به تمامی جلوه‌های تاریخ و فرهنگ ایران عشق می‌ورزد و آنها را گرامی می‌دارد ؛ این عشق و دوستی گاه رنگی از افراط به خود می‌گیرد و او در قالب عاشقی رخ می‌نماید كه یار خود را سراپا خوبی و زیبایی می‌بینید و جز او هیچ چیز و هیچ‌كس در نظرش نمی‌آید.
رویه دیگر چنین نگرشی – كه هر آنچه ایرانی است تأیید و اثبات می‌كند – رد و نفی هر چیز غیر ایرانی است؛ كه نشانه‌های چنین بینش و نگرشی را در شعر و كلام اخوان می‌توان یافت.
به باور او نگاه به گذشته ایران و بهره‌گیری از آموزه‌های آیین‌های كهن ایرانی ما را از هر ایده و اندیشه غیر ایرانی – مانند ایده‌های ماركس, لنین, استالین, مائو و… بی‌نیاز می‌سازد:
“جامعه ما به سوی « شرف طبیعی » (سلام بر مزدك بامدادان نیشابوری) و به سوی « خانه پدری » (درود بر زردشت سپنتمان سیستانی) باز گردد ، بدون هیچ حاجت به روس یا پروس, ماركوس یا آنجالیانوس , لینالینوس یا آسیتالینوس و یا حتی مائیوس صینانیوس … ” (3)
این گونه است كه اخوان می‌پندارد ایران « … دیگر حاجت به بیرون از حریم ایران و حوزه اوستا ندارد. » (4)
او نه تنها – همچون بسیاری از روشن‌فكران آن روزگار – شیفته شرق و غرب نیست ، بلكه آنها را بشدت انكار می‌كند.
گذشته از ایران‌دوستی و عرق ملّی ، آنچه او را بر ضد شرق و غرب می‌شوراند ، خوی بیدادگرانه و تاراجگرانه آنان است كه این گونه از آن سخن می‌گوید: « این مسأله بسیار دردناك و بسیار زشت و ظالمانه است كه میهمان ناخوانده آن سوی دریاهای دور و كور … هر جا رنگ و بوی طلای سیاه و سفید و زرد یا مزدوران ارزان قیمت بیمار سراغ می‌كنند، شتابناك و سفّاك چون لاشخورهایی كه بوی مردار شنیده‌اند… زود خود را می‌رسانند و بساط ستمگری و جهان‌خوارگی خود را می‌گسترانند و راهها را در تصرف می‌گیرند و آشكار و نهفته ، یا نهفته و آشكار كارها و كلیدها را قبضه می‌كنند و مردم را در حدود نازل گرسنگی و بیماری و حمق و توحش و بیچارگی و درماندگی نگه می‌دارند و مترسكهای نامردم محلّی و بومی بر سر خرمنهای غارت و یغما می‌نشانند و خیال می‌كنند مردم نمی‌فهمند یا گول می‌خورند… و این غارت را سالهای سال ادامه می‌دهند.
… و بردنها و بردنها و بردنها
و كشتی‌ها و كشتی‌ها و كشتی‌ها
و گزمه‌ها و گشتی‌ها … .» (5)
اخوان گاه از زبان نقّال و با تحقیر و نفرت از شرق و غرب نام می‌برد:
اندكی استاد و خامش ماند.
منتشایش را بسوی غرب ، با تهدید و با نفرت
و بسوی شرق ، با تحقیر
لحظه‌ای جنباند.
(خوان هشتم – در حیاط كوچك پاییز, در زندان)
و گاه این گونه از بیدادی كه بر تبارش رفته می‌نالد و شكوه می‌كند:
سخن می‌گفت ، سر در غار كرده ، شهریار شهر سنگستان.
سخن می‌گفت با تاریكی خلوت.
تو پنداری مغی دلمرده در آتشگهی خاموش
زبیداد انیران شكوه‌ها می‌كرد.
ستم‌های فرنگ و ترك و تازی را
شكایت با شكسته بازوان میترا می‌كرد.
غمان قرنها را زار می‌نالید.
(قصه شهر سنگستان – از این اوستا)

 

در این میان قصیده بلند « ترا ای كهن بوم و بر دوست دارم » را می‌توان بیانیه میهن‌دوستی اخوان دانست كه در آن بار دیگر عشق و ایمان خود به ایران را نمایان می‌سازد و در واپسین كتابش نیز بر این ایده پای می‌فشرد.
این گفتار را با سخنی از او به پایان می‌بریم:
“مسئله این است كه من می‌گویم ایران امروز و دیروز را دوست دارم. حب الوطن دارم, حق شناس مادرم ، خاكم ، سرزمینم و فرزندان بزرگش هستم. همین ، والسلام.” (6)

 

 

 

منابع:
1- مرتضی كاخی ( گرد آورنده ) ، صدای حیرت بیدار ( گفت و گوهای مهدی اخوان ثالث )، چاپ اول، انتشارات زمستان ،تهران1371 ، « دیدار و شناخت م . امید » ، ص 112.
2- همان كتاب ، « یادواره امید » ، ص 499.
3- مهدی اخوان ثالث، از این اوستا، چاپ هشتم، انتشارات مروارید، تهران 1369، « مؤخّره »، ص 152.
4- همان كتاب، ص 155.
5- همان كتاب، ص 166.
6- مهدی اخوان ثالث ، ترا ای كهن بوم و بر دوست دارم ، چاپ دوم ، انتشارات مروارید ، تهران 1369، ص 230.

 

 

برگرفته از تارنمای م.امید
www.mim-omid.com

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *