Get Adobe Flash player

چند رسانه ای

به دنبال ما

ورود به سایت

کلاهی که مشایی بر سر اصولگرایان خواهد گذاشت


طبق گزارش بازتاب، علی آستانه در یادداشتی نوشت:
واقعیت اینست که وضعیت امروز اصولگرایان چیزی شبیه «درانتظار گودو» است. کمتر ازسه ماه به تعیین شدن جانشین احمدی‌نژاد مانده است و اصولگرایانی که انگار از یک نسخه اصلی چاپ شده‌اند، ردیف هم ایستاده‌اند و در انتظار گودو هستند.

گودو کیست؟ سید محمد خاتمی است یا مهندس مشایی؟ اصولگرایان تنها در قیافه و لحن و ادبیات شبیه هم نیستند. در هدف و تاکتیک هم کپی هم‌اند. در نکات طلاییشان هم برق عالم گیری به چشم نمی‌خورد. آن‌ها دنبال این هستند که نقیض خود را بیابند تا هویتی به آن‌ها دهد. مثلا بشوند ضد خاتمی یا ضد هاشمی یا ضد احمدی‌نژاد و مشایی.


این ضدیت می‌تواند به آن‌ها یک هویت و برند بدهد. شاید فی الواقع همه این کاندیدا‌ها با هم متفاوت باشند. اما این تفاوت قطعا شوقی برای تمایز مردم برنخواهد انگیخت. اگر جسارت نباشد، تفاوت آن‌ها شبیه تفاوت میوه‌های هم ریشه است. فرض کنید شما سر یخچال می‌روید و میوه‌های نارنجی رنگی را ردیف هم می‌بینید. واقعا با چشم غیر مسلح می‌شود تمایز داد که در این میوه‌های هم ریشه کدام پرتقال و کدام نارنج و کدام نارنگی مصری! است؟

 

ردیف اصولگرایان نیز جسارتا همینگونه است. برای افراد سیاسی خبره شخصیت محسوب می‌شوند و برای عامه مردم تیپ هستند. مردم همه آن‌ها را بنا بر تجربه‌ای که از هشت سال دولت اصولگرا دارند، پرتقالی شیرین یا نارنجی تلخ یا نارنگی مصری می‌دانند.

فرق شخصیت یا تیپ هم در همین نکته است. شخصیت وجوه متمایز و منحصر به فردی دارد که مخصوص خودش است و شخصیتی سیاسی نه به جهت تشابهاتش با دیگران که براساس تمایزاتش شناخته می‌شود. در مورد کاندیداهای اصولگرا، اصل تشابه حکم می‌راند و نه تمایز. لذا واقعا اقبالی نمی‌شود در موج سازی برای آنان یافت.

دراین میانه قطعا سید محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی علیرغم معروفیت، مشابه افراد همگرا با خود نیستند. با گروه خود متفاوتند. باقی گروه ایشان اتفاقا مشکل اصولگرایان را دارند و همانقدر که قالیباف و حداد عادل و ولایتی و متکی متشابه‌اند، نجفی و عارف و مهرعلیزاده و.. شبیه هم‌اند و شوقی برنمی انگیزند.

می‌ماند متفاوت‌ها. یک نکته را قبل از متفاوت‌ها از دید خودم که تجربه روزنامه نویسی منتهی به انتخابات دارم عرض کنم که اولا گارد انتخاباتی اصولگرایان بیشتر به کار مجلس می‌آید تا گرفتن دولت.

پس کوتاه اشاره‌ای می‌کنیم که درمجالی دیگر به تفصیل بگوییم که سید محمد خاتمی مقبول‌ترین کاندیدای متمایز است. او در شرایط ویژه، دارای رای ویژه است. به قول سیاسیون در ایران حتما لازم نیست که دو نفر سمپات داشته باشی. کافیست که چهارمخالف داشته باشی که آن مخالفان دو شرط داشته باشند: یک زورشان از منطقشان بیشتر باشد و دوم خالصا و مخلصا اندیشه حذفی داشته باشند. خاتمی این چهار نفر مخالف را با این خصوصیت دارد و با نزدیک شدن به انتخابات اقبالش! از این نظر بیشترهم خواهد شد. اما خاتمی نهایتا با یک جاخالی، تاریخ را بر دولت ترجیح خواهد داد. او خیلی زود دچار پیر فکری شد و چون برادری بزرگ‌تر و دلسوز در نزاع برادران پرحرارت، این جمله را خواهد گفت که اگر مشکل کشور و دین منم، به کنج کتابخانه‌ام می‌روم شاید شما توانستید که کشور را به سامان برسانید. برخلاف آقایانی که درماهواره‌ها به خاتمی لیچار می‌گویند، اتفاقا درمرام خاتمی حذف خویش برای ماندن کشور نوعی شجاعت تلقی می‌شود. هرچند این نظر از نگاه ما پاپس کشیدن تلقی شود.


هاشمی رفسنجانی چه خواهد کرد. او فقط در صورتی که رهبری بخواهد که او وارد میدان شود خواهد آمد. او دراین روزگار بیشتر نقش ناصرالجوهر مربی دوم عربستان را دارد. الجوهرکسی بود که وقتی مربیان بیلیونر تیم فوتبال عربستان کاری از پیش نمی‌بردند و تیم عربستان در آستانه شکست بود، می‌آمد و تیم را جمع وجور می‌کرد. هاشمی مورد اعتماد قریب به اتفاق تکنوکراتهای ایرانی و اصولا تیم ایرانست. او می‌تواند از سبد لایزال خاتمی نیز بهره ببرد. تیم ایران وارد مراحلی با تیم‌های خارجی شده است که هیچ پیشنهاد درون زایی نمی‌تواند کمکی به پیروزی کند. منتها الجوهر ایرانی ما علیرغم همه بی‌مهری‌ها، هنوز تابع اینست که آیا نتیجه کار به آنجا رسیده که از او بخواهند تیم را جمع کند یا نه. اگر به این نتیجه نرسد که او را می‌خواهند، او‌‌ همان یار پنجاه ساله رهبری و انقلاب را دوست می‌دارد چرا که فقط در دعوت بزرگان پا به توپ خواهد شد.


می‌ماند متمایز سوم که خیلی خوش اقبال است. او از برآیند نیرو‌ها زیست می‌کند. اسفندیار رحیم مشایی نه کتابی نوشته و نه تزی دارد. به او انتساب می‌کنند که معتقد است ظهور شده یا به زودی می‌شود. این‌ها انتساب است و او با سکوت خود ازیک طرف سود این حرف‌ها و جملات پیرامونیش را می‌برد و از طرفی مسئولیتی برای این حرفهای پیرامونش بر او بار نخواهد شد.

گرچه فیلم ظهور نزدیک است، رهبری را نیز در بازی خود گنجانده بود، اما معنای جمله ظهور نزدیک است اینست که در زمانه ظهور نه به نائب امام اعتقادی باید داشت و نه به روحانیت که روات حدیث تلقی می‌شوند. متاسفانه مخالفان مشایی با جاروجنجال، به جای نشان دادن ضعف معرفتی وی و دوستان، با حرف‌های آب نکشیده او را به صدر انتخاب کاندیداتوری بی‌تفاوت‌ها و مخالفان افواهی کشاندند. او نه درکلام سحری دارد و نه حریف مناظره یک آدم ملا در دین می‌شود. لااقل تب این حاشیه‌ها باید مدت‌ها قبل از انتخابات پیرامون وی می‌شکست. کافی بود یک مناظره عقیدتی بین محمد مطهری که جوان‌ترین و باهوش‌ترین فرزند شهید مطهری است و مشایی برگزار می‌شد تا این مهندس درتنگنا قرار گیرد که یا مدعا را تکذیب کند یا اقرار به علم غیب کند. نشد اما و همه‌اش کپسول شده برای انتخابات که مهندس جمکران محور به جنگ کاندبداهای اصول محور برود.

این مسئله نگارنده را یاد دو نکته از امام خمینی می‌اندازد. نکته اول اینکه وقتی گروه باقیمانده بعد از انقلاب مجاهدین خلق نزد امام رفتند و متعبدانه از جهاد و ایمان و غرب ستیزی و تعبد می‌گفتند، امام اشاره کردند که من به هرکس که خود را از علی ابن ابیطالب مومن‌تر نشان دهد، شک در نفاقش می‌کنم. نکته دوم اینکه‌‌ همان گروه مدعی ایمان، موقعی که خواستند هویتی کسب کنند، نه از راه سکولاریسم و لائیسیته که از راه جهاد مقدس دینی به فریفتن روی آوردند. تکنیک آن‌ها این بود: درود برخمینی و مرگ بر رجوی. رجوی را که می‌شناخت؟ اما وقتی که یک طرف شعار نام امام خمینی باشد، به اندازه نفوذ شعار، هویت و گندگی هم برای یک گروه به همراه خواهد داشت. حالا هم قصه همانست. کلاه مشایی به سبب اشتباهات بر سر اصولگرایانی که همه تیپیک هستند رفته است و اگر حتی آن بزرگوار که فرموده بود امام زمان برای پیروزی احمدی‌نژاد در شب قدر دعا می‌کند، گفته خود را هزار بارتکذیب کنند، باورمندان کم اطلاع به جمکران بیشتر روی خواهند آورد تا به قم.

القصه اگر واقعا بخواهد هزینه‌ای برای برداشتن این کلاه پرداخته شود، هزینه‌ای باید باشد که در یک فضای آزاد و شریف و با کرامت انسانی این افسانه‌ها زدوده شود. شاید حتی چند خطبه هاشمی رفسنجانی هم کافی به نتیجه شود.