بردیا صالحی
برای ورود به بحث انتخابات ریاست جمهوری دورهٔ یازدهم باید در آغاز دو نکته را مد نظر داشت.
۱-احمدینژاد و اتاق فکری که در این چند سال و به ویژه در دولت دهم با وی همراه بوده است را نمیتوان بیرون از بازی در نظر گرفت. از دید نگارنده تا پایان دولت دهم و تا پس از برگزاری انتخابات احتمال بروز حرکتی غیر قابل پیش بینی از وی وجود دارد. رئیس جمهور بعد از چهار سال تقابل با دایرهٔ قدرت و عبور از رهبر نظام تا جائیکه خود را در حد یک اپوزوسیون مطرح کرد بیتردید در پی دست یافتن به اهدافی بوده است. حال آنکه او و تیمش با خوش خدمتی و در رکاب رهبر ماندن میتوانستند ازدایرهٔ قدرت خارج نشده و همچنان وزنهای تاثیرگذار در حاکمیت باقی بمانند.
۲-نخبگان سیاسی مستقل باید بر این امر اهتمام ورزند که بحث انتخابات را با نگاه به شرایط کشور از دو منظر درونمرز و همچنین مناسبات بین الملل، دست کم شش ماه پیش از برگزاری آغاز نمایند تا بتوانند با تجزیه و تحلیل مسائل و هم اندیشی، به دیدگاه و عملی نزدیک به هم رسیده و راهبری و مدیریتی علمی را عملی نمایند. بیتردید هم اندیشی در زمان انتخابات چندان نمیتواند ثمربخش باشد. البته بیانیهٔ انتخاباتی شماره یک حزب پان ایرانیست که از نخبگان کلیهٔ احزاب و اندیشههای مستقل دعوت به عمل آورده تا با هم اندیشی به یک دیدگاه و تصمیم مشترک برسند قابل ستایش میباشد. پرپیداست این حرکت باید بیشتر صورت پذیرد چراکه تاثیرگذاری بسیار بالایی میتواند بر شرایط کشور داشته باشد.
بر همگان روشن میباشد که به علت یک دست و فراگیر بودن رژیمهای توتالیتر، انتخابات آزاد و سالم نمیتواند برگزار شود. حال آنکه در نظام جمهوری اسلامی از آغاز تا به امروز گونه ایی چند دستگی در میان صاحبان قدرت وجود داشته و رقابت برای کسب منافع حداکثری و بسط قدرت قدرت طلبان، از تبدیل دیکتاتوری جمهوری اسلامی به نظلمی توتالیتر جلوگیری کرده است. این عدم فراگیری و همچنین جنگ قدرتِ درون حاکمیت توانسته تا در برخی از انتخابات، نتایجی به دست دهد که خواستهای ملت ایران نیز در آنها لحاظ شود. در واقع ملت ایران با استفاده از تشتت و شکافهای پیش آمده در حاکمیت و دشمنیهای پیدا و پنهان ناشی از آن، توانسته در تغییر گفتمان قدرتمداران و نخبگان حاکمیت تاثیر به سزایی داشته باشد. ملت آنان را وادار کرده است که برای پیشبرد اهداف خود مطالبات مدنی نیز آرام آرام در راس برنامهها قرار گیرد و برای جلب حمایت و آرای مردم از اندیشهٔ بستهٔ خویش و از بالا نگاه کردن به مردم تا اندازهٔ زیادی عدول کرده و با خواستههای ملت خود را هماهنگ نمایند. این تغییر حتا اگر در آغاز به ظاهر بوده باشد اما با گذشت سالها جای خود را در میان آرا و اندیشههای وابستگان به قدرت باز کرده و باعث شده است تا بیش از پیش در میان آنان تغییرات ایجاد گردد. این تغییر نگرشها باعث شد تا در برگزاری برخی انتخابات آرای مردم به حساب امده و از تقلب جلوگیری به عمل آید. نمونهٔ بارز ان، انتخابات دوم خرداد سال ۷۶ بود که شوکی بزرگ را بر نظام وارد کرد و ملت شرایطی را پیش آورد که با انتخاب خود عملا در برابر خواست تمامیت خواهان قرار گرفت. باید دانست مجری و برگزار کننده انتخابات یعنی دولت هاشمی شرایط را به گونهای پیش برد تا از مهندسی آرا و دست بردن در انتخاب ملت جلوگیری شود و کسی به عنوان رئیس جمهور برگزیده گردد که ادبیات و باورهای فکری کاملا متفاوتی نسبت به دیگران داشت و از خود نشان میداد. در واقع هاشمی با این عملکرد موازنهٔ قوا را به سود خویش دگرگون کرد و از این رهگذر ملت نیز توانست با استفاده از فرصت بدست آمده خواست خود را تحمیل نموده و تا اندازهٔ زیادی نسبت به دولت هاشمی، آزادیهایی به دست آورد. از این دوره بود که اختلاف و از هم گسیختگی و در نهایت ریزش نخبگان حاکمیت شدت بیشتری به خود گرفت تا امروز شاهد آن باشیم که خود هاشمی از حذف شدگان دایرهٔ قدرت به شمار آید. دیگر استفادهای که ملت از تقابل و رویارویی موجود در درون حاکمیت برد برگزاری انتخابات سال ۸۸ بوده است. اینبار بازی قدرت شرایط را نسبت به انتخابات سال ۷۶ معکوس کرد و دولت نهم با حمایت دایرهٔ قدرت و تیم سرکوبش به مهندسی آرا اقدام کرده و با تقلب، برای بار دوم محمود احمدینژاد را از صندوقهای رای بیرون آورد. از آنجا که خواست اکثریت ملت ایران ایستادن در برابر ارادهٔ تمامیت خواهان بود و از آنجا که انتخاب تمامیت خواهان اشکارا آقای احمدینژاد میبود در نتیجه میرحسین موسوی نامزدی گردید که رایها به نام او در صندوقها ریخته شد. تقلب صورت گرفته در انتخابات و عدم پاسخ گویی به مطالبات ملت در نهایت جنبش سبز را موجب گردید تا پایههای نظام جمهوری اسلامی را شدیدا لرزانده و سبب ساز ریزش بسیار فراوان نخبگان حاکمیت گردد تا گستردگی نظام از میان رفته و هستهٔ مرکزی قدرت بسیار کوچکتر شود. باید توجه داشت که اگر خواست مردم نسبت به اعادهٔ حق خویش و حضور آنها در خیابانها و مورد خطاب قرار دادن نامزد مورد نظرشان نبود شاید جنبشی مدنی بدین شکل روی نمیداد. به واقع این مطالبهٔ ملت از آقایان موسوی و کروبی بود که انها را وادار کرد پا پس نکشیده و بر مطالبات به حق ملت پای فشارند. در نظامهای غیردموکراتیکی چون جمهوری اسلامی که به خواست ملت و اصلاح و رفرم تن نمیدهند و البته دارای چنددستگی و رقابت درزمینهٔ دستیابی هر چه بیشتر به قدرت و قبضهٔ آن هستند، وجود انتخابات فرصتی
میباشد که ملت با استفاده از شرایطی که پیش میاید مطالبات خویش را مطرح کرده و با هوشیاری برای بدست آوردن آنها بیشترین پافشاری را به انجام میرساند. شرکت در انتخابات چنین رژیمهایی به قصد اصلاح در زیر چتر نظام نه تنها دستاوردی نخواهد داشت بلکه مایهٔ دلسردی و فرسایش نیروها میشود اصولا اصلاحات تا رو در رو و سینه به سینه نباشد به بار نمینشیند و تنها زمانی به نتیجه میرسد که نخبگانی مستقل و یا خارج شده از دایرهٔ قدرت آن را رهبری نمایند. در نظامهای این چنینی هدف شرکت در انتخابات صرفا در تقابل با آن ارادهای است که خواست ملت را برنمی تابد و نه چیز دیگر. اگر رای ملت به حساب آورده شد که مردم به بخشی از خواستههای خود خواهند رسید و با پیگیری این روند تا رسیدن به تمامی خواستههای خود به پیش میرود و اگر وارون آن روی دهد جنبشهای مدنی مسیر را برای رسیدن به مطالبات هموار خواهند کرد. البته که این امر زمان بر میباشد. باید دانست دستیابی به آزادی و مدنیت از طریق عصیانهای خشونت زا و نگاه براندازی به هر قیمت تقریبا غیرممکن میباشد و اگر عصیانی اینچنینی، براندازی را موجب گشت معمولا نتیجهای دلخواه را به دست نمیدهد. بنابراین وقتی نامزدهایی وجود دارند که در تقابل با دایرهٔ قدرت رفتار و حرکت مینمایند و نسبت به مطالبات ملت بیتفاوت نمیباشند، وظیفهٔ ملت آن میباشد که این شرایط را تبدیل به فرصت نموده و در انتخابات شرکت نماید.
اما برای بحث در زمینهٔ انتخابات پیش رو باید شرایط کلی نظام، کشور و همچنین نامزدها را سنجید.
کیخسرو صدر
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست در راستای ارائه نظرات مختلف پیرامون شرکت یا عدم شرکت در انتخابات، اقدام به انتشار مطالب هموندان و هوادارن مختلف در اینباره نموده است. مطلبی که در ادامه می خوانید نیز از طرف یکی از اعضای حزب پان ایرانیست و در پاسخ به موافقان شرکت در انتخابات برای بخش سردبیری سایت سازمان جوانان حزب پان ایرانیست ارسال شده است. قابل ذکر است مطلب ارائه شده نظر سازمان جوانان حزب پان ایرانیست نمی باشد.
فصل انتخابات ریاست جمهوری در حالی فرا رسیده است که با راه افتادن ستادها و بازارگرمی عده ای، برخی می گویند باید در انتخابات شرکت کرد و برخی مخالف شرکت هستند. هر دو گروه هم ادله هایی دارند. اما من بعنوان کسی که موافق عدم شرکت هستم به سراغ ادله ی موافقان رفته و نشان خواهم داد که نه تنها گفتار موافقان از مبنای نظری قوی برخوردار نبوده بلکه در برخی موارد هم پارادوکسیکال است و از تضاد منطقی رنج می برد.
توضیح ضروری این که مقصودم از موافقان امثال حسین شریعتمداری و ابواب جمعی حکومت از جمله علم الهدی نیست که محل زندگی آخرتمان را هم تعیین کرده اند، بلکه افرادی که به انتخابات بعنوان راهی برای خروج از انسداد سیاسی و گذار به دموکراسی و رفع خطر می نگرند، می باشد.
1- آنها می گویند در کشورهای توسعه یافته، پیشرفته و دموکراتیک انتخابات یک فرصت است و از سوی دیگر درکشور ما هم شرکت در انتخابات راه را برای عبور مسالمت آمیز به دموکراسی باز کرده، بدیل و مقابل اندیشه ی انقلاب بوده، در ضمن سوختن سودای خام انقلاب اندیشی راهی برای عبور به آزادیهاست و خطر جنگ را از سرمان دور می کند. این عمده استدلال موافقان است.
اینکه در کشورهای پیشرفته به این صورت است و مردم با شرکت در انتخابات در شکل سرنوشت آتی خود مشارکت دارند مسلم است و فصل مشبع هم می توان از مواهب آن گفت و تحسین کرد اما در ایران چطور؟(در آخر به این موضوع برخواهم گشت که این مطلب قیاس مع الفارق است).
اگر ما بپذیریم که با شرکت حداکثری در انتخابات مسیر گذار به دموکراسی هموار می شود باید ناگذیر تایید کنیم که دولت نهم از دولت های هشتم و هفتم دموکرات تر بوده است! چرا که مردم در انتخاب خاتمی پای صندوق رفته و مشارکت بسیار بالای عمومی در کشور اتفاق افتاد. اما نتیجه چه شد؟ چطور عده ای می گویند راه عبور غیر انقلابی، شرکت پای صندوق رای است؟ (یک بررسی ساده نشان خواهد داد که بعد از هر شرکت گسترده در انتخابات فضا به سمت انقلابی تر شدن پیش رفته است. به طور مثال می توان به حوادث کوی دانشگاه اشاره کرد و سپس فضای بعد از خاتمی که فقط به ضرب و زور و ریال دارد حفظ می شود، همه برخاسته از یک مشارکت حداکثری بوده است.
طرفداران شرکت در انتخابات می گویند شرکت و انتخاب فردی ملتزم تر به رای عمومی و آزادی های دموکراتیک، برای ایجاد شرایط مناسب جهت رویش دموکراسی مفید است؛ اما این استدلال نمونه ی نقیض خود را هشت سال پیش نشان داد. (مگر آنکه نشان دهیم که احمدی نژاد دموکرات تر از اصلاح طلبان بوده است) عجیب آن است که نمونه ی معاصر به این راحتی از مسیر استدلال موافقان کنار گذاشته می شود!
از سوی دیگر شرکت در انتخابات به شرطی منجر به انتخاب صحیح در مسیر گذار خواهد شد که ابزارهای انتخاب صحیح هم در دسترس باشند. در انتخابات نهم و دهم ریاست جمهوری مگر مشارکت کم بود؟! اتفاقا مشارکت بیشتر باعث پیروزی احمدی نژاد شد. پس مشارکت بیشتر به معنی موفقیت در مسیر دموکراسی نیست. شاید معارض بگوید، مقصود شرکت نه افراد عامی بلکه افراد صاحب علم و قشر نخبه و تحصیل کرده است. پاسخ می دهم مگر در دور دوم رقابت هاشمی و احمدی نژاد نخبه ها و استادان و روزنامه نگاران نرفتند وسط خیابان و میدان ها که برای هاشمی تبلیغ کنند؟ نتیجه چه شد؟ طرفداران شرکت در انتخابات شرایط یک انتخاب صحیح را به عمد از دسترس خارج کرده و در مورد آن بحثی نمی کند.ونمی گویند آیا هر شرکتی به قصد انتخاب صحیح است یا خیر. در انتخابات دوره ی دهم ریاست جمهوری مگر مشارکت بالا نبود پس چه شد؟ چه کسی انتخاب شد؟ شاید معارض و طرفداران شرکت بگویند که تقلب شد! بله شاید. من هم بحثی در آن قسمت ندارم ولی همین پاسخ ادله ی خودشان را نقض می کند. یعنی اگر تقلب شد پس مشارکت اثری ندارد. شاید بگویند خب هزینه ی رژیم بالا رفت. اما این خلاف مدعای خودشان می شود که می گویند خواهان گذار آرام می باشند، چون اعتراض احتمال دارد کشور را به مرز عصیان و انقلاب بکشاند مگر اینکه بگویند خواهان انقلاب هستند.
اگر این دفعه شرکت کردیم چه تضمینی است که رای ها خوانده شود؟ مگر آنکه گفته شود دوره ی قبلی هم تقلبی نشد و احمدی نژاد پیروز میدان بود که در آن صورت باید بپذیرند که آثار مشارکت در انتخابات به راحتی در جامعه توسط نخبگان هضم نمی شود و این وضعیت بحرانی و ماقبل انقلابی ناشی از مشارکت است.
اما اگر بگویند تقلب شد باید بگویند که چطور این دفعه جلوی این تقلب گرفته خواهد شد؟ اگر تقلب شد راه حلشان چه هست؟ آیا تضمین می دهند که رای ما را پس بگیرند و پای آن بایستند؟ یا می روند در خانه می نشینند تا نظام بگوید خب مردم هم به شیوه ی گزینشی و استصوابی ما باور دارند(همانطور که به این مساله آیت ا.. خامنه ای به صراحت اشاره کردند و گفتند شرکت در انتخابات رای به مکانیسم انتخابات است) و هم به صندوق ها و مثلا آقای فلانی در انتخابات چهل میلیونی ریس جمهور شده است! کسی می تواند تضمین دهد که نتیجه ی شرکت چهل میلیونی در انتخابات جلیلی نخواهد بود؟!
نادر کاکاوند
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست در راستای ارائه نظرات مختلف پیرامون شرکت یا عدم شرکت در انتخابات، اقدام به انتشار مطالب هموندان و هوادارن مختلف در اینباره نموده است. مطلبی که در ادامه می خوانید نیز از طرف نگارنده نوشتار که از هم اندیشان ملی است برای بخش سردبیری سایت سازمان جوانان حزب پان ایرانیست ارسال شده است. قابل ذکر است مطلب ارائه شده نظر سازمان جوانان حزب پان ایرانیست نمی باشد.
بچه که بودیم، به لطفِ فضای چپ زده و مستضعف پسندِ دوران پس از انقلاب 57، خیلی به گوشمان از دو قشر بالایی ها و پایینی ها می خواندند و پی در پی، بالانشین ها را می کوبیدند و به صورتی ظاهری از قشر فرودست جامعه حمایت می کردند.
خُب، با توجه به آن فضا و کنترل کامل سیستم آموزشی کشور توسط آموزش و پرورش جمهوری اسلامی، طبقۀ مرفّه در نظر ما به غولِ بی شاخ و دُمی شبیه شده بود که بی وقفه در حالِ مکیدن شیرۀ جانِ دیگر هم میهنان است. (البته به دید نگارنده، این یکی از ترفندهای رژیم برای تفرقه افکنی مابین مردم بود!)
از این مساله که بگذریم، رژیم با زیرکی هر چه تمامتر، یک اختلاف دیگر هم مابین ایرانیان انداخت: درونی ها و بیرونی ها.
یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری هفته آینده برگزار می شود. شرکت یا عدم شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، با توجه به شرایط خطیر کشور از نظر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در داخل و همچنین وجود پرونده های بین المللی علیه ایران مباحث زیادی را در پی داشته است.
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست به دلیل اعتقاد و پایبندی به آزادی بیان و اندیشه به انتشار آرا و نظرات اعضا و هوادارن محترم در این زمینه می پردازد.
آنچه در ادامه می خوانید، متن ارسالی یکی از هموندان حزبی از استان خوزستان است که نظرات خود را در مورد مشارکت در انتخابات تشریح کرده است. قابل ذکر است متن زیر نظر نویسنده است و موضع رسمی حزب پان ایرانیست نمی باشد و به جهت تقویت تضارب آرا در تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست منتشر می گردد.
به برنامه رای دهیم نه به فرد
]]>
هومن اسکندری
اسفندماه 1391 رحیم زهتاب فرد، یکی از میهن پرستان فرهیخته و خوشنام آذربایجان، جهان خاکی را بدرود گفت و به مینوی جاوید پیوست.
این روزنامه نگار و وکیل سابق شورای ملی از زمره رجال پاک و صالح و از فعالین سیاسی وطن پرستی بود که مردم آذربایجان او را به خوبی می شناختند.
زهتاب فرد در شب نوروز 1305 خورشیدی در شهر تبریز به دنیا آمد. دوران کودکی و دبستان را در شهر مراغه گذراند و سپس دوباره به تبریز بازگشت و دوران متوسطه خود را در دبیرستان «رشیدیه» این شهر به پایان برد.
به دنبال اشغال ایران به دست متفقین در شهریور 1320 و فروپاشی حکومت مقتدر رضا شاه، قهرمانان سیاسی تازه نفس، هر یک گوشه ای از بلوای آزادی را به دوش گرفتند و جماعتی را پشت سر خود راه انداختند.(1)
در این میان آذربایجان و به ویژه شهر تبریز به دلیل وجود قوای نظامی شوروی در آنجا و آزادی عمل وابستگان شوروی، وضعیت ویژه ای داشت. در آذربایجان هر روز ناامنی گسترش می یافت و مردم در وحشت و خوف به سر می بردند. تجاوز سالدات های روسی به جان و مال و ناموس مردم از یک سو و تحریک و کارشکنی ماموران شوروی و عوامل نشان دار آنها برای مداخله در امور داخلی ایران از سوی دیگر، عرصه را به مردم و مسولین حکومت مرکزی دشوار کرده بود.
]]>
کاوه بیات
اگرچه براي اهل كتاب عناويني چون رجال آذربايجان، آذربايجانان آذربايجان و با نامآوران آذربايجان و ... در وهله نخست اسامي آثاري چند در معرفي رجال و نامآوران آن خطه را تداعي ميكند ولي در اصل و در عين حال يادآور سهم اصلي آذربايجان در برآوردن و شكل دادن به طيف چشمگير و متنوعي از شخصيتهاي ايران معاصر است. رحيم زهتابفرد (1305-1391) كه در روزهاي آخر سال گذشته جان به جان آفرين تسليم كرد نيز از آن روزمره است.
با آن که در دو دوره، ادوار بيستويكم و بيست و سوم مجلس شوراي ملي، به ترتيب از تبريز و بناب به نمايندگي مجلس شوراي ملي انتخاب شد و در عرصه نه چندان وسيع كشمكشهاي سياسي آن دوره بازيگر صاحب نامي بود ولي بيشتر به فعالیتهای مطبوعاتياش شهرت داشت. در واقع مانند پارهاي از چهرههاي سياسي مستقل آن روزگار و روزگار قبل از او ـ مستقل از تعلقات ايلي و ملكي و موروثي در مقام يك جايگاه و خاستگاه سياسي ـ تكيهگاه اصلياش عرصه مطبوعات بود.
هومن اسکندری
در سپیدهدم دهم بهمن ۱۳۹۱، مهندس رضا کرمانی جهان خاکی را بدرود گفت و به نظام هستی بزرگ پیوست.
مهندس کرمانی یکی از برجستهترین افراد نسل دوم پانایرانیستها بود که در سال ۱۳۲۹ به مکتب پانایرانیسم پیوست. مهندس کرمانی در کنگرهٔ دوم حزب پانایرانیست به عضویت علیالبدل کمیتهٔ عالی رهبری انتخاب شد و در تدوین برنامههای حکومتی حزب پانایرانیست که به کنگرهٔ سوم تحویل شد و همچنین در روند کنگرههای سوم و چهارم حزب حضور فعال داشت. ایشان از سال ۱۳۴۱ تشکیلات حزب پانایرانیست را در کهگیلویه و بویراحمد بنیان گذاشت. از سال ۱۳۴۷ تا فروردین ۱۳۴۹ و توطئهٔ غمانگیز تجزیهٔ بحرین، شهردار خرمشهر بود و از همان زمان تا سال ۱۳۵۸ مسوولیت و سرپرستی تشکیلات حزب در خوزستان را به عهده داشت.
پس از بازگشت محسن پزشکپور (رهبر حزب پانایرانیست) به ایران، مهندس کرمانی با کمک دیگر یاران، کنگرهٔ هفتم حزب را برگزار نمود که در همین کنگره با اتفاق آرا به عنوان نخستین دبیر کل حزب پانایرانیست برگزیده شد و این سمت را تا سال ۱۳۸۱ و برگزاری کنگرهٔ نهم بر عهده داشت (۱).
از سال ۱۳۸۱ به عنوان پیشکسوت حزب، فعالیتهای سیاسی را در چهارچوب حزبی ادامه داد و با نشر کتب و جزوات، تدوین تاریخچهٔ نهضت پانایرانیسم، برگزاری جلسات حزبی و پرورش جوانان، کارنامهٔ درخشانی از خود بر جای گذاشت. در این سالها بارها به زندان رفت اما ذرهای از عزم راسخ او در طی طریق پانایرانیسم کاسته نشد.
درگیری میان قومی (interethnic conflict) به تنازع میان دو یا چند گروه اقلیت در درون یک جامعه اشاره دارد. این تنازع چیزی بیشتر از رقابت برای دستیابی به منابع کمیاب است و اهداف گروههای دیگر در آن شامل نابودی، خنثیسازی یا لطمه زدن به رقیبان است.
مردم بالکان جنوبی تمام سده نوزدهم را سرگرم چنین منازعاتی بودند و نخبگان قومی سعی میکردند از طریق بسیجهای قومی منافعی را پیش ببرند. الگوی بالکان یکی از نمونههای عمده در بررسی منازعات قومی محسوب میشود و اصطلاح بالکانیزاسیون با عنایت به تحولات هویتی و پویشهای قومی خشونتآمیز این کشور رایج شده است. با این وصف امروزه فروپاشی یوگسلاوی الگویی تمامعیار برای ورشکستگی سیاستهای هویتی و قومی یک دولت محسوب میشود.
آگاهی ملی در میان صربها پس از شکست سنگین آنان از امپراتوری عثمانی در دشت پرندگان سیاه (کوزوو) ایجاد شد. از آن پس ۲۵ ژوئن «روز ویتوس مقدس» تبدیل به یکی از یادمانهایی شد که در حافظه تاریخی صربها باقی ماند. از زمانیکه بالکان به تصرف عثمانی درآمد، تغییر و تحولات مهمی در ساختارهای تاریخی و جمعیتی آن ایجاد شد. بوسنی و هرزگوین به مدت بیش از ۴۰۰ سال تحت تصرف و اداره مستقیم عثمانیها قرار داشت. ویژگیهای جمعیتی بوسنی و هرزگوین در دوران حاکمیت عثمانیها (۱۸۷۸-۱۴۶۳) دستخوش تغییرات مهمی شد. مردم بوسنی در دوران پیش از تسلط عثمانی متشکل از صربها و کرواتهای مسیحی با گرایش به سه فرقه مذهبی بودند؛ ارتدوکسهای صرب، کرواتهای کاتولیک و صربهای بوگومیل.
جمعیت بومی بوگومیل در دوران تسلط عثمانیها بیشترین جمعیت را داشتند و از طرف کلیسای کاتولیک و پروتستان به عنوان فرقهای «منحرف» تحت فشار بودند. با گرویدن صربهای بوگومیل به اسلام، پس از تسلط عثمانی، به یکباره ساختار و مناسبات اجتماعی دچار دگرگشتهای مهمی شد. یکی از انگیزههای گروش بوگومیلها به اسلام حفظ یا به دست آوردن «مالکیت زمین» بود. در نظام حقوقی عثمانیها غیرمسلمانها نمیتوانستند تملک زمینهای بزرگ را داشته باشند. با گرویدن اعضای این فرقه مسیحی به اسلام ترکیب جمعیتی به نفع تازهمسلمانها تغییر پیدا کرد و صربوکراتهای مسیحی تحت فشارهای متعددی از سوی همزبانها و همتباران خود قرار گرفتند. اما حافظه تاریخی صربها و کرواتها حاضر به بخشش مسلمانان به علت آنچه گرایش تاجرمآبانه به اسلام میپنداشتند، نبود.
]]>
به مناسبت هشتصد و دوازدهمین زادروز خواجه نصیرالدین طوسی، نشان نسخه عربی جستجوگر گوگل، دیروز (دوشنبه) به تصویر این دانشمند بزرگ ایرانی آراسته شد.
نقش خواجه نصیر طوسی بر نشان گوگل، در رسانههای عربی خبرساز شد و چه در تیتر و چه در متن، عنوان «فارسی» در کنار نام این دانشمند برجسته نشست و تآکید شد که جستجوگر گوگل، فلکشناسی فارسی را گرامی داشته است، حال آنکه سنت رایج جهان عرب این بوده که در نام بردن از دانشمندان مسلمان، بویژه آنانی که در عصر عباسی زیستهاند که قلمرو خلافت اسلامی از مرزهای چین و هند تا آفریقا گسترده بود، به تبار و ملیت این دانشمندان اشاره نکرده، صرفاً به عنوان «دانشمند مسلمان» بسنده میکنند.
اما شکستن این سنت در مورد خواجه نصیرالدین طوسی، لزوماً به این معنی نیست که رسانههای عرب، ایرانی بودن و تبار پارسی او را همپای جایگاه علمی او، درخور اهمیت و شایان پاسداشت یافتهاند.
خواجه «خائن»
جدل و نزاع شیعی - سنی و پارسی - عربی که در سالهای اخیر بر فضای خاورمیانه سایه افکنده، پای خواجه نصیرالدین طوسی را پس از قرنها دوباره به جبهه بندیهای خاورمیانه کشاند و نویسندگانی در رسانههای عربی یادآور شدند که این دانشمند ایرانی، وزیر هلاکو خان مغول بوده که با سرنگون ساختن عباسیان، بساط خلافت اسلامی را برای همیشه برهم چید و چنان ضربهای بر عرب زد که دیگر نتوانست از زیر بار آن برخیزد.
در ایران، خواجه نصیرالدین طوسی هم به سبب شخصیت علمیاش جایگاهی والا دارد و هم از بابت نقشی که در حفظ و رشد فرهنگ ایرانی در عصر ویرانگری مغولان ایفا کرد. از لحاظ مذهبی هم، خواجه نصیرالدین طوسی از بزرگان علم کلام شیعی است و شرحی که شاگردش علامه حلی بر کتاب او، تجرید الاعتقاد نوشت، هنوز از کتابهای درسی اصلی حوزههای علمیه است.
اما در جهان عرب، خواجه نصیر الدین طوسی را عمدتاً با بزرگترین ضربهای میشناسند که در تاریخ به جهان عرب، وارد شده و نوشتهها در باب «خیانت» او فراوان است. از این دید، نه ناسیونالیستهای سکولار عرب دل خوشی از این دانشمندان ایرانی دارند و نه مذهبیها، بخصوص که با رشد چشمگیر بنیادگرایی اسلامی و سلفیگری، موجی ضدشیعی و ضدایرانی برخاسته است. خواجه نصیر هم در دید اینان، هم مذهب شیعه را نمایندگی میکند و هم ضدیت با عرب را.
با نقش بستن تصویر خواجه نصیر بر نشان گوگل، در گوشه و کنار فضای مجازی و مکتوب عربی، اظهارات شدیداللحن ابن تیمیه، برجستهترین فقیه بنیادگرا درباره این دانشمند ایرانی رخ نمود و از زبان داعیان سلفی نقل شد.