Get Adobe Flash player

چند رسانه ای

به دنبال ما

ورود به سایت

 حالا تو آزادتری یا من...؟!!

سیاست را نه می‌توان خوشبیانانه دید و نه بدبینانه. نوعی واقعیت گرایی در رفتار وکنش سیاسی هر سیاستمداری امری است عقلانی. حال اگر فردی وابسته به نهضتی آرمان خواه باشد. چگونه می‌تواند میان آرمان خواهی نهضت و واقعی گرایی جهان سیاست، تعادل برقرارکند؟! 
جمع این هر دو «آرمان خواهی و واقعگرایی»، دشوار و سخت به نظر می‌آید. باری است گران که مرد وزن کاردیده می‌طلبد.

***

از سوی دیگر بسیار شاهد بوده‌ایم در تاریخ و در جهانی که در آن نفس می‌کشیم، بسیاری مردم از فضیلت و شرافت بهره‌ها برده بودند، ولی شوربختانه از دانش تهی و بی‌بهره. جمع بین این دو نیز کاری است البته گران. 
همواره به دنبال چنین افرادی می‌گشتم. کسانی که هم دارای نگاه واقعیت گرا و هم منش آرمان خواه باشند.
هم فضیلتمند، هم مسلط به دانش. جمع بین بینش و دانش. حکمت و معرفت همراه سیاستی واقع گرا «رئال»، که روزانه با آن در ارتباطیم.

از نوجوانی زندگی روزمرهٔ من یعنی سیاست. آبشخور ذهنی. آمیخته با لحظه لحظه‌های زیستن. اندک اندک امرسیاست می‌شود بخشی از امور حتی شخصی. چه بسیار زمانی که در تلاشی بیهوده برای مردم گلو پاره می‌کنیم، که سیاست هم پدر دارد و هم مادر و اصلا هم پدر سوخته نیست. سیاستی که در تلاش برای نهادینه کردن علم و تدبیر و درایت ورزیی در امور اجتماعی است. خیر و مصلحت عمومی جامعه را می‌بیند و در راه منافع ملی گام می‌نهد. نمی‌تواند پدرسوخته باشد!

***

سال هاست همانطور که نوشته‌ام با سیاست زیسته‌ام. در جهان سیاست به دنبال اشخاصی می‌گشتم با آن مولفه‌ها و مزیت‌هایی که در بالا بر شمردم.

نه از روی غیرت ورزی است.
نه از سبب دوستی است.
نه از بابت هم باوری وهم رزم بودن است.
نه از بابت دوری ناخواسته است.
بلکه از سر حقیقتی سراسر راستی است.

در این سال‌های دراز دوستی، در رابطه شاگردی و استادی، سرور حجت کلاشی مسوول سازمان جوانان حزب پان ایرانیست را فردی شناختم با هر چهار خصیصه عمده در منش و رفتار:

-آرمان خواه
-واقع گرا
-فضیلتمند. حکمت و معرفت را می‌فهمد (به فلسفه نیز نگاهی اشراقی دارد.)
-دانشی مرد. در سیاست امروز ایران.

بیش از آنکه به تغییر جهان بیاندیشد، به تفسیر و تحلیل هستی، نگاهی فاخر دارد. چونان منی در سیاست، بر روی فرش سخن نمی‌گوید. (برعکس نویسنده، خانه نشینی را اصلا دوست نمی‌دارد)

می‌گویند دو چیز در میدان نبرد باعث شکست خواهد شد:
کارزار به هنگام اندیشیدن و اندیشیدن به هنگام کارزار.
بین این دو می‌تواند تعادل برقرارکند. از همین روی پیروزی بسیار به دست آورده است.
هنگام کارزار که پیش آید، نه خود را در مقام، فرمانده. بلکه چونان سربازی جان برکف به راه آرمان‌های نیاخاکی سپر همه یاران و هم اندیشانش می‌کند. پای منافع ملی که به میان می‌آید. واقعیت گرایی پیشه می‌کند. سخن از تجزیه طلبان که می‌رود چهره‌ای آتشین دارد. بی‌هیچ مهر وعطوفتی. می‌فهمد کجا آرمان خواهی و واقعیت گرایی را با رفتار سیاسی آشتی دهد.

مصلحت را می‌فهمد. آن هم تنها در راستای منافع ملی. مثلا آن هنگام که برخی از سران اپوزیسیون خوشحال از بر افتادن اسد در سوریه پای کوبی می‌کردند (به خیال که بعد از اسد نوبت ایران است!) در مصاحبه‌ای واقع بینانه هشدارهای جدی را هم به اپوزیسیون و هم به هیات حاکمه ارائه می‌کند. از منافع استراتژیک ایران سخن می‌گوید وهشدار‌ها به روی کار آمدن سلفیون در سوریه به نسبت سوکولارهای نظامه حاکم سوری می‌دهد.

آنگاه که قرار است در دادگاه از حزب پان ایرانست در برابر اتهام غیر قانونی بودن دفاع کند، آرمان خواهی به کمکش می‌شتابد و شجاعانه‌ترین دفاعیه را که می‌توان متصور بود، برای نهضت و حزب انشا می‌کند. بی‌آنکه به عواقب آن بیاندیشید.
او دیگر در این راه تنها و تنها در مقام یک وکیل مدافع آگاه به قانون و معتقد به نهضت از علل باورمندی خویش به نهضت وحزب دفاع جانانه می‌کند.

با این همه دانش و بینش، جوانی را از سر می‌گذراند. روزهای بسیاری پیش روی دارد. آینده‌ای درخشان در چشمانش موج می‌زند. چون اشتهای زندگی دارد. رنج دشوار ایرانی بودن در این زمانه را خوب می‌داند. با این حال می‌گوید: درحال تجربه کردن لذت مبارزه است.

***

سیاستمدارانی چون سرور حجت در شرایط امروز ایران بسیار اندکند. باید از این همه درایت و دانش وذکاوت چنین اشخاصی ‌‌نهایت بهره را برد. در هر کشور دیگری چنین نخبگانی باعث فخر و اعتبار کشورند. از دید استراتژیک آن‌ها. از شناخت دقیق جامعه‌شناختی و معرفتی که در سیاست دارند، درجهت برطرف کردن چالش‌های سیاسی و اجتماعی می‌توان استفاده فراوان کرد.

می‌توانست در بهترین دانشگاه‌های دنیا دوران خوش دانش اندوزی را تجربه وطی کند. می‌توانست با اندکی کوتاه آمدن در برابر قدرت، بهترین کرسی‌های دانشگاه و مراکز استراتژیک را در کشور استادی کند. یعنی درقدرت هم دستی پیدا کند. استعداد دارد. وباذکاوت است. شناخت خوبی از مساله اقوام دارد و بسیاری دیگر. همه این مزیت‌ها را می‌توانست در خدمت آن دیگری، آن حریف و آن رقیب بگذارد.

می‌توانست ولی نکرد. چون فضیلتمندی وعشق به میهن و آرنگ‌های نیاخاکی دارد. عجیب است هم دانشی مرد باشی و هم عاشق. جمع این دو «عقل و دل» چه سخت دشوار است.

عشق به وطن را بدون هرگونه ما به ازای می‌چشد. از همین روی از همه نعمت‌ها و لذت‌های زندگی روی بر می‌گرداند. چون عاشق می‌شوی. رنج معشوق تحمل نمی‌توان کرد.

رنج میهن، عاشق را رنجور‌تر می‌کند.

***

همواره معتقدم عقلایی در میانه کار هستند. آن‌ها وسط بازی پرخطر سیاست را خواهند گرفت. آن‌ها باید نگذارند میهن پرستی چون او که یکی از سرمایه‌های ملی این کشور است، روز‌ها و ایام را در این بازداشتگاه و آن بازداشتگاه از سر بگذراند. او البته مخالف وضع موجود در مملکت است. اما راه مقابله با مخالف مصلح میهن پرست، نباید زندان ودادگاه باشد! انتقاد‌هایش هیچکدام بی‌راه و ناموجه نیست. برای وضعیت موجود مملکت چاره‌ها اندیشه است. به آن پیشنهاد‌ها و انتقاد‌ها باید توجه دقیق کار‌شناسانه داشت. بگیر و ببند چاره حل مساله ایران نیست.

می‌توان ایجابی [و نه سلبی] هم به مخالفین وضع موجود برخورد کرد. به یک منتقد و مخالف وضع موجود که درد وطن دارد، نباید اتهام واهی وارد کرد.

می‌گویند: «طالبوف» از روشنفکران و مخالفین عهد وزمانه ناصرالدین شاه، وقتی به زندان می‌افتد، شاهنشاه خطاب به بازجویانش نامه می‌نویسد: با آنکه مخالف ماست ولی با او با مدارا وتساهل رفتار کنید، حواستان باشد «طالبوف» درد و غم وطن دارد.

***
سرور حجت یک مبارزه راه ایران، یک کار‌شناس فهمیم و دانا و یک مصلح اجتماعی دارای فضیلت است.
سرور حجت درد وطن دارد. به چاره درد بباندیشیم. نه آنکه چاره گر ونگران وضع آینده میهن، درزندان باشد!
خیر و صلاح هر حکومتی در این است که مردان و زنان فهیم و دردمند و نگران آینده وطن را اگر نمی‌تواند در نشستن بر روی کرسی‌های قدرت تحمل کند. لااقل حرف‌ها، سخنان و استدلالهای روشنگرانه آن‌ها لختی، اندکی، مدارا کند.

بنابراین چون او درد وطن دارد.
از هر اتهامی تبرئه است وچون هر مصلح اجتماعی سربلند و سرفراز است.

***

با تو حالا، مسیر حرکت زندگی، برای رسیدن به زیست سرفراز و سربلند را بهتر می‌فهمم.

فعلا آزادم.‌ای دوست
ولی حیف تو در زندانی
عزیز شیرین‌تر از جانم
بی‌تعارف بگو
تو آزاده و رهاتری
یا من...؟!

 


پاینده ایران
فرهاد باغبانی
۱۱ آذرماه ۱۳۹۱ خورشیدی