گفتارهایی در زمینه پان ترکیسم
اگر بخواهیم پان ترکیسم را در یک جمله معرفی نماییم نقل قول زیر ازیکی از معروفترین نظریه پردازان پان ترکیسم به نام ضیاء گوگ آلپ نمونه بسیارگویا و روشنی است:
«یکصد میلیون ترک زبان باید در زیر یک فرمانروایی با مرکزیت کشور ترکیه امپراطوری بزرگ تورانی را تشکیل دهند.» [۲]
منظور نظریه پردازان پان ترکیسم از ترک زبانان یا به قول آنها ترکان، ساکنان کشورهای ترکیه، جمهوری آذربایجان، جمهوریهای ترک زبان روسیه در قفقاز، آذربایجان ایران، ترک زبانان بالکان، ازبکستان ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و استانهای ترک زبان چین میباشد. نظریه پردازان پان ترکیسم، ساکنان این مناطق را حول زبان ترکی از یکنژاد معرفی مینمایندوایشان را ملت ترک یا درمفهوم وسیعتر ملت توران معرفی میکنند. با یک نگاه به ساکنان این مناطق به سادگی میتوان دریافت که موضوع همنژاد نبودن ایشان به قدری روشن است که شاید نیاز به هیچ بحث تاریخی و شواهد علمی نداشته باشد. در اینجا چون از واژه باستانی توران نام برده شد، باید به این نکته اشاره شود که در مورد معنی ومفهوم واژه توران یک سوء تفاهم تاریخی به وجود آمده است که جلوتر در مورد آن صحبت خواهد شد.
((باید دانست هرچند نظریه پردازان پان ترکیسم را ضیاء گوگ آلپ واحمد آقایف ویوسف آکچو معرفی مینمایند ولی براستی سه یهودی غیر ترک الهام بخش این سیاست بودهاند.
در سالهای ۱۸۳۲-۱۸۱۱ میلادی یک یهودی انگلیسی به نام «آرتور لملی دیوید» در سفری که به ترکیه داشت کتابی به نام «بررسیهای مقدماتی» نوشت و در آن کوشید ترکان را نژادی جدا سر و برتر از سایر ملل شرقی نشان دهد. همین کتاب درسال ۱۸۶۹ میلادی به صورت جزوهای به زبان ترکی منتشر شد و تاثیر فراوانی بر رهبران نهضت ترکان جوان گذاشت.
نفر دوم «آرمنیوس وامبری» بود که فرزند یکی از روحانیون یهودی مجارستانی بود. او آثار فراوانی در مورد بایستگی دوباره سازی ملیت ترکی و زبان و ادبیات ترکی انتشار داد. همو بود که درسال ۱۸۶۸ میلادی در انگلستان کتابی منتشرکرد که ویژه ملتهای ترک بودو ادعای همنژاد بودن مردم ترک زبان را مطرح کرد.
دیگر نویسنده یهودی، شخصی فرانسوی تبار به نام «دیوید لئون کوهن» بود که درسال ۱۸۹۹ میلادی کتابی منتشر کرد که درآن از برتری ترکان سخن گفت. او همچنین چندین داستان حماسی درباره گذشته ترکان به چاپ رساند. خواسته او جداسازی ترکان و جلوگیری از همبستگی ترکان با دیگر مسلمانان بویژه اعراب بود.)) [۳]
به طور خلاصه پان ترکیسم را میتوان به صورت زیر تعریف کرد:
پان تُرکیسم، ایدئولوژی ملیگرایانه (ناسیونالیستی) و توسعهخواهانهای است که برپایهٔ آن همه مردمانی که به زبان ترکی سخن میگویند، ملت واحدی هستند که باید تحت رهبری واحد در دولتی متحد شوند.
پان ترکیسم وخلط مسأله زبانی و نژادی
همانطور که گفتیم اساس نظریه پان ترکیسم برمحور همنژاد بودن همه ترک زبانان ویکی بودن ملت آنها استوار است. به همین دلیل دراینجا به تقسیم بندی زبانها براساس نظریات زبانشناسی اشارهای مختصر مینماییم و سپس به شرح و نقدنظریات پان ترکیستی میپردازیم.
براساس تحقیقات زبانشناسی، توانایی سخن گفتن درانسان حدود سی تا چهل هزار سال پیش تکمیل شد. در آن زمان برخی از گروههای انسانی به دلیل شرایط اقلیمی و جغرافیایی ازهم جدا افتاده بودند وبه صورت مجزا و منزوی از هم زندگی مینمودند. به همین خاطر زبانهای ایشان نیز درگروههای مجزا شکل گرفت و تکامل پیدا کرد. با گذشت زمان و پخش شدن آدمیان، هرگروه زبانی خود به چند زیرگروه تقسیم شد و آنها نیز به نوبه خود به چندین زبان مختلف تقسیم شدند. دانشمندان زبانشناس برای گروههای اصلی زبانهای اولیه طبقه بندیهایی را ارائه کردهاند که ازجمله مهمترین آنها عبارتند از:
۱- زبانهای گروه هندواروپایی
۲- زبانهای گروه اورال-آلتایی
۳- زبانهای گروه سامی
۴- گروههای زبانی دیگر
البته درمورد روش طبقه بندی زبانها وگروه بندی آنها بین دانشمندان اختلاف نظرهایی وجود دارد که بحث درمورد آنها به طول میانجامد و دراینجا ضرورتی ندارد. ما فقط بحث خود را برروی گروه زبانهای ایرانی که از شاخه زبانهای هندواروپایی است و زبان ترکی که از شاخه زبانهای آلتایی است متمرکز مینماییم.
به دلیل مهاجرت و برخوردهای گروههای انسانی با یکدیگر زبانهای ایشان نیز با هم درآمیخته است بطوریکه بسیاری از زبانهای موجود دارای واژگانی ازگروههای زبانی دیگر هستند. مثلاً زبان فارسی (دری) ازگروه زبانهای ایرانی است که آن نیز خود از زیر گروههای زبانهای هندواروپایی میباشد. زبان ترکی اولیه از گروه زبانهای آلتایی و زبان عربی ازگروه زبانهای سامی است، ولی امروزه درهر کدام از این زبانها واژگان زیادی از دو زبان دیگر وجود دارد و شاید بتوان گفت که شکل امروزی هرکدام از این زبانها مخلوطی از سه گروه زبانی اولیه میباشد.
چون بخش زیادی ازهموطنان ما به زبان ترکی آذربایجانی گفتگو میکنند علیرغم اینکه شکل اولیه این زبان ازگروه زبانهای آلتایی بوده است، این زبان به لحاظ فرهنگی جزو زبانهای ایرانی محسوب میشود، و فقط صرفا ازنظر زبانشناسی آن را درگروه زبانهای آلتایی طبقه بندی مینمایند.
گروه بندی زبانهای ایرانی فقط از نظر زبانشناسی
زبان اکثریت ساکنان ایران از گروه زبانهای ایرانی است. گروه زبانهای ایرانی از گروه زبانهای هندواروپایی است و زبانهایی هستند که ریشه و بن اکثریت واژگانشان مشترک است و حتی دستور زبان تقریباً مشابه دارند. مشهورترین زبان گروه زبانهای ایرانی زبان فارسی (دری) است.
براین اساس دانشمندان زبانشناس، زبانهای ایرانی را در گذشته و حال به صورت زیر طبقهبندی کردهاند:
زبانهای ایرانی کهن:
۱- زبان اوستایی که کتاب اوستا به این زبان نوشته شده است.
۲- فارسی باستان که کتیبههای هخامنشی به آن زبان نوشته شده است.
۳- مادی باستان که بهروایت مورخین یونانی بسیار شبیه فارسی باستان بوده است.
زبانهای ایرانی میانه:
۱- زبان پهلوی جنوبی (ساسانی) که زبان ساسانیان بوده است و در مناطق جنوبی و جنوب غربی ایران رواج داشته است.
۲- زبان پهلوی شمالی (اشکانی) که بسیار شبیه پهلوی جنوبی بوده است و در مناطق شمالی و غربی ایران رواج داشته است.
۳- زبانهای آسیای میانه مثل سغدی، خوارزمی، و چند زبان دیگر.
زبانهای ایرانی نو:
۱- فارسی (دری) که این زبان، زبان دربار پادشاهان و زبان اهل خراسان بزرگ بوده است و بعدها به دلیل شباهت بسیار زیاد با زبانهای پهلوی شمالی و جنوبی به مناطق کشور فعلی ایران راه یافت و تقریباً همهگیر شد.
۲- زبانهایی که ریشهشان زبانهای پهلوی شمالی و جنوبی است مثل کردی، آذری، لری، گیلکی، مازندرانی، سمنانی، خوانساری، بلوچی وتاتی و بعضی زبانهای دیگر.
۳- زبانهایی که در شمال حوزه ایران بزرگ هستند مثل آسی.
۴- زبانهایی که در شرق ایران بزرگ رواج دارند مثل پشتو و نورستانی و پاشایی و بدخشی و سایرین.
گروه زبانهای آلتایی
زبانهای آلتایی زبانهایی هستند که منشاء و خاستگاه اولیه آنها آسیای میانه، شمال چین و مغولستان میباشد و به سه گروه اصلی تقسیم بندی میشوند.
گروه زبانهای مغولی
شامل زبانهای مغولی، بریات، گلموک و چند زبان دیگر
گروه زبانهای تنگوسیک
شامل زبانهای شمال شرقی آسیا مثل مانچو، جوچن و چند زبان دیگر
گروه زبانهای ترکی
شامل ترکی استانبولی، قزاقی، ازبکی، ترکمنی، ترکی آذربایجانی و چند زبان دیگر [۴]
بدیهی است همانگونه که اشاره کردیم این طبقه بندیها فقط از دیدگاه زبانشناسی صرف میباشد. به دلیل اختلاط زبان ترکی اولیه با آذری باستان و فارسی و عربی و فرهنگ ایرانی مردم آذربایجان، زبان امروزه ترکی آذربایجانی به لحاظ فرهنگی جزو زبانهای ایرانی محسوب میشود.
نظریه پردازان پان ترکیسم براساس اینکه زبان ترکی مردم آذربایجان از گروه زبانهای آلتایی است چنین میپندارند و بیان میکنند که اصل مردم آذربایجان ایران به همراه سایر ترک زبانان، از آسیای میانه و شمال چین و مغولستان بوده است و ایشان ملت ترک راتشکیل میدهند و آذربایجان از روزگار باستان یعنی زمان مادها و پیش از آن، هزاران سال است که سرزمین ترکانی است که ازآسیای میانه و مغولستان به آنجا آمده بودند. درمقابل سایر مردم ایران از نژادی بنام آریایی هستندو زبانها ونژاد ایشان با مردم آذربایجان متفاوت است. درنتیجه آذربایجانیان تشکیل یک ملت جدا از ایرانیان را میدهند که میبایست از ایران جدا شده و با سایر ملتهای ترکنژاد و ترک زبان تشکیل یک ملت را بدهند. ناآگاهی در این سخن و ادعا، بیاندازه روشن است. چرا که هم زبانی درهیچ نقطه از دنیا دلیلی برهم نژادی نیست. هم اکنون سیاهان ولاتین تباران در کشور آمریکا به انگلیسی سخن میگویند. ولی واضح است که ازنژاد انگلوساکسن نمیباشند و به علت زندگی درآمریکا و به همراه سایر انگلیسی زبانان در چندصدسال اخیر زبانشان به انگلیسی تغییر یافته است. و یا مردم مصر که قبل از ورود اعراب به مصر زبان و تمدن قبطی داشتند ولی پس از تسلط اعراب زبانشان به عربی تغییر یافت. نمونه دیگرترک زبان شدن مردم ترکیه درپانصد سال اخیر است. مید انیم که شهر استانبول تا پیش از تصرف به دست سلطان محمد فاتح درسال ۱۴۵۲ میلادی قسطنطنیه نامیده میشد و پایتخت امپراطوری روم شرقی بود. پس از تسلط ترکان عثمانی زبان ایشان و سایر نواحی یونانی زبان و رومی زبان ترکیه امروزی به زبان ترکی تغییر یافت.
خاستگاه ومنشاء ترکان
خاستگاه اصلی ترکان اولیه دشتهای آسیای میانه، شمال چین و مغولستان بوده است. اگرچه خاستگاه ترکان اولیه درنزدیکی سرزمین مغولان بوده است و زبان ترکی و مغولی هر دو از یک ریشه و از گروه زبانهای آلتایی میباشند، اما این لزوماً به این معنی نیست که همه قبیلههای ترک زبان اولیه از یک گروه نژادی بوده باشند. براساس سنت جامعهشناسی قبایل کوچ رو و بیابانگرد، تیرهها و طایفههای کوچکتر بر اساس ضرورت و نیاز به تأمین امنیت به طوایف و قبیلههای بزرگتر میپیوستند.گاه میشده است که تیرهها و طایفههای کوچکتر به طایفههای بزرگتر با زبان ونژاد متفاوت میپیوستند و باگذشت زمان زبان و فرهنگ ایشان به زبان و فرهنگ طایفه بزرگتر تغییر پیدا میکرد و منشاء اصلی زبانی و نژادی خود را فراموش میکردند و در نسلهای بعد خودرا دقیقاً همنژاد و هم زبان طایفه بزرگتر تصور مینمودند. لذا منشاء ترکان اولیه مخلوطی از طوایف زرد پوست مغول تبارو طایفههای سفید پوست آریایی بوده است [۵]. ولی غلبه زبانی با طایفههای مغول تبار بوده است بطوریکه زبان ترکی اولیه با زبانهای گروه مغولی خویشاوندی و نزدیکی دارد، هرچند در زبان ترکی اولیه هم واژگانی از زبانهای آریایی دیده میشود. اولین بار که ردپای مهمی از قبایل ترک زبان درتاریخ مشاهده میشود، مربوط است به یورش قبایل موسوم به هون، به اروپا. هونها اتحادیهای از طایفههای ترک تبار و آریایی و مغول تبار بودند که به سرکردگی فرمانده مشهورشان آتیلا در طی سالهای ۴۳۴تا۴۵۳ میلادی به اروپا تاختند و خرابیهای بسیار به بار آوردند و ضربات سختی به امپراطوریهای روم شرقی وغربی وارد کردند. از دیگر مهمترین حکومتهای ترکان در دوران باستان میتوان به امپراطوریهای خاقانات شرقی و غربی اشاره کرد. خاقانات شرقی درشمال چین از نزدیکی مرزهای کره تامغولستان و آسیای میانه گستردگی داشته است. محدوده خاقانات غربی نیز، از سرزمینهای شمال قزاقستان تا حوالی دریای خزر بوده است. این امپراطوریها که از حدود سال ۵۴۵ میلادی پایه گذاری شدند تا حدود قرن هفتم میلادی دوام آوردند. خاقانات غربی در سال ۶۰۴ و خاقانات شرقی درسال ۶۵۹ میلادی منقرض گردیدند. قبل از پیدایش امپراطوریهای خاقانات و در طی حکومت آنها و بعد از انقراض آنها، همواره کشور ایران از سوی مرزهای شمال شرقی مورد هجوم واقع میشده است. چون ترکان مهمترین طایفههایی بودند که در طی قرون واعصار از سمت مرزهای شمال شرقی به ایران حمله مینمودند. لذا بسیاری از مورخین طایفههای غیر ترک مهاجم ازشمال شرقی ایران را ترک میپنداشتند. مثل هیاطله (هپتالیان) و یا سکاها و کوشانیان وتورانیان. معروفترین نبرد میان ترکان و ساسانیان در زمان پادشاهی هرمز دوم پدر خسروپرویز واقع شد. این نبردکه از حماسههای تاریخ ایران است درسال ۵۹۰ میلادی بین شاوه شا خاقان ترک و اسپهبد بهرام مهران (چوبین) رخ داد، که طی آن سپاه دوازده هزارنفری ایران با دلاوری تمام و شجاعت و تدبیر بهرام مهران به پیروزی رسیدند و سپاه سیصدهزار نفری خاقان را به سختی شکست دادند. اوج این حماسه تاریخی تیر اندازی مشهور بهرام مهران بود که از فاصله بسیار دور بر مهره گردن خاقان نشست و او را به قتل رساند. بعدها بسیاری از طایفههای ترک تبار و آریایی و مغول تبار بار دیگر دریکدیگر آمیختند و از جانب مورخین اسلامی همه ایشان ترک نامیده شدند. [۶]
تورانیان
در اوستا و به دنبال آن درشاهنامه از مهاجمانی که همواره ازسمت مرزهای شمال شرقی به ایران هجوم میآوردهاند یاد شده است، که به ایشان تورانی میگفتهاند. براساس داستانهای شاهنامه تورانیان از نسل تور پسر فریدون شاه مشهور ایران بودهاند. تور به همدستی برادر دیگرش سلم، ایرج برادر کوچکترشان را از روی حسادت به قتل رساندند و سپس خودشان به دست منوچهر نواده ایرج کشته شدند. معروفترین پادشاه تورانیان که با ایرانیان جنگهای متعددی نمود، افراسیاب بود که سرانجام به دست کیخسرو پادشاه ایران که نوه دختریش بود کشته شد. در زمانی که حکیم ابوالقاسم فردوسی داستانهای شاهنامه را درحدود سالهای ۳۷۰تا ۴۰۰هجری گردآوری میکرد و به نظم در میآورد، تنها طوایفی که در مرزهای شمال شرقی ایران بودند قبیلههای ترک زبان مهاجر از آسیای میانه بودند. لذا او به اشتباه تصور مینمود که این ترکان همان تورانیان باستانی هستند و یا به عبارت دیگر تورانیان ترک بودهاند. اما این نتیجه گیری اشتباه بوده است و به دلایل بسیار، تورانیان از قبایل ایرانی زبان وبه احتمال زیاد از سکاها بودهاند [۷]. ولی امروزه پان ترکیستها اتحادیه بزرگ مردم ترک زبان را توران میخوانند.
آذربایجان ومعنی نام آن
منطقه جنوب رود ارس وشمال کردستان در زمان هخامنشیان ماد کوچک نامیده میشد. به هنگام حمله اسکندرمقدونی شخصی به نام آذر باذ از طرف داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی فرمانروای ماد کوچک بود. «باذ» در زبان پهلوی همان «بان» یا «بد» درزبان فارسی است وپسوندی به معنای پاینده ونگهبان میباشد. مثل سپهبد که از دو بخش «سپه» و «بد» تشکیل شده است و به معنی پاینده سپاه میباشد. آذر در زبان پهلوی همان آتش میباشد ومعنی آذر باذ پاینده ونگهبان آتش میباشد، که باتوجه به احترام وتقدس آتش در فرهنگ باستانی ایران نامی مذهبی بوده است. منابع یونانی آذرباذ را آتروپات ضبط کردهاند. آذرباذ پس از شکست داریوش سوم از اسکندر صلاح کار را در مصالحه با او دید و با دادن هدایای بسیار مانع از حمله اسکندر به ماد کوچک شد. پس از مرگ زودهنگام و ناگهانی اسکندر در بابل، آذر باذ و جانشینانش تا مدتها درماد کوچک فرمانروایی مستقل داشتند و ماد کوچک از آن پس به نام آذر باذ، آذرباذگان و یا آذربایگان خوانده شد که «گان» پسوند مکان در زبان پهلوی و فارسی میباشد. یونانیان آنجا را آتروپاتنه میخواندند. [۸] در عربی به علت نبود حرف «گ» آذرباذگان و یا آذربایگان را آذربایجان و یا آذربیجان میخواندند. البته لازم به ذکر است که چون مورخین ایرانی واسلامی از تاریخ آذرباذ و هخامنشیان بیاطلاع بودند وجه تسمیه آذربایجان را درست نمیدانستند. میدانیم که تاریخ هخامنشیان درکتابهای مورخین اسلامی و ایرانی پس از اسلام به طور کامل وجود ندارد، و تنها برخی از آنهامثل بیرونی اشارهای نارسا به نام برخی از پادشاهان هخامنشی کردهاند. احتمالاً منبع این دسته از مورخین تورات بوده است، چرا که در تورات نام کوروش وچند تن دیگر از پادشاهان هخامنشی ذکر شده است. مورخین اسلامی با تورات آشنا بودهاند ولی باکتابهای تاریخ مورخین باستانی یونان مثل هرودوت آشنایی چندانی نداشتند. مدارک تاریخی خود هخامنشیان هم فقط به صورت کتیبههای سنگی به خط میخی بوده است که در زمان مورخین اسلامی برای آنها قابل خواندن نبود. تاریخ هخامنشیان تنها پس از آشنایی ایرانیان با آثار مورخین یونانی کهن مثل هرودوت و کزنفون و خوانده شدن کتیبههایی مثل بیستون، در همین دوران معاصر برای ایشان آشکار شد. ولی به هر حال مورخین اسلامی هم میدانستند که آذربایگان به معنای نگهبان آتش و نامی ایرانی و برگرفته از فرهنگ زرتشتی است، به عنوان مثال طبری میگوید:
«آتش خانههای عجم آنجا بودی وعجم آتش را آذر خوانند به زبان پهلوی، از بهر آن آذربایگان خوانند که دراصل آتشهای عجم آنجا داشتندی وپرستیدندی» [۹]
دیگر منابع مورخین ایرانی و عرب نیز بر ایرانی بودن نام آذربایجان تأکید مینمایند. پان ترکیستها وجه تسمیه آذر بایجان را برگرفته از وجود قومی که به گمان آنها از ترکان آلتایی بوده و «آذ» نام داشته میدانند. ما که هرچه جستجوکردیم سندی پیدا نکردیم که چرا باید منطقه وسیعی در اندازه آذربایجان از میان همه قبایل کوچک و بزرگ ساکن آذربایجان به نام یک طایفه کوچک گمنام نامیده شود. طایفهای که هیچ اثر مهمی از آنها در تاریخ وجود ندارد و ترک زبان بودن آنها به هیچ وجه معلوم نیست. میدانیم که مهمترین آتشکده ساسانیان که مخصوص پادشاهان بود آتشکده «آذرگشسب» درمنطقه تخت سلیمان (شیز) آذربایجان بوده است. برخی از پادشاهان ساسانی برای مراسم تاجگذاری، پیاده از تیسفون تا آتشکده آذرگشسب میرفتهاند. این موضوع اهمیت فوق العاده این آتشکده را برای ایرانیان میرساند و واضح است که پادشاهان ساسانی هرگز چنین مرکز مهم ومذهبی خود را در سرزمین ترکان مغول تبار بنا نمیکردهاند. این مطلب میرساندکه از دوران کهن مردم آذربایجان از اصیلترین ایرانیان نژاده بودهاند.
ترک یا آذری؟
اکنون پس از کمی پرداختن به مقدمات وقت آن فرارسیده است که به بررسی واژگان ترک و آذری بپردازیم. بیهیچ تردید تا قبل از قرون پنجم و ششم هجری اثری از ترک و فرهنگ ترکی و زبان ترکی در آذربایجان وجود نداشته است. پان ترکیستها ادعا مینمایند که از روزگار باستان آذربایجان سرزمین ترکان مغول تبار بوده است و سابقه حضور ایشان در آذربایجان هزاران سال است. درحالیکه برای این ادعای خود کوچکترین مدرکی ندارند. چگونه ممکن است مردمان ترک تبار هزاران سال درآذربایجان بوده باشند ولی حتی یک کتیبه سنگی و یا یک نوشته تاریخی به زبان ترکی از روزگار باستان در آذربایجان کشف نشده باشد؟!. حال آنکه در آسیای میانه که سرزمین اصلی ترکان بوده، کتیبههایی به زبان ترکی یافت شده است. ادعاهای پان ترکیستها تا آنجا پیش میرود که حتی مادها را نیز از ترکان مغول تبار معرفی مینمایند. ناآگاهی ایشان از تاریخ تا آن اندازه است که به مدارک تاریخ و باستانی کمترین توجهی نمیکنند. هرودوت پدر تاریخ نام هفت قبیله ماد را در کتابش ذکر میکند. نام قبیلههایی مثل «آریازانتی» به معنی قبیله آریایی کهنژاد و فرهنگ آن قبیله و سایرقبیلههای مادها را کاملا آشکار مینماید و یا نام یکی دیگر از طایفههای ماد که «مغان» میباشد و احتمالاً دشت مغان کنونی مسکن آنها بوده است. طایفه مغان پیشگام ترویج مذاهب ایرانی و به ویژه زرتشت بودهاند. به طوریکه «مغ» نامی عمومی برای موبدان زرتشتی است و از نمادهای فرهنگ کهن ایرانی در ادبیات ایران و جهان میباشد. این مورخ معروف یونانی که در زمان هخامنشیان میزیسته کتابی در مورد تاریخ ایران، یونان، مصر وسایرملل خاورمیانه نوشته است که از مهمترین اسناد تاریخ دنیای کهن به شمار میرود. او در کتابش از همه هفت طایفه ماد ودوازده طایفه پارس و سایر طایفههای ساکن ایران نام میبرد. ولی از هیچکدام از این طایفهها تحت عنوان طایفهای ترک یاد نمیکند. حتی طایفهها و اشخاص و اماکنی که او نام میبرد کوچکترین نشانهای از زبان ترکی و آلتایی ندارد. داریوش نیز درکتیبه بیستون بیست و سه ملت را که تحت تابعیت او بودهاند نام میبرد از جمله ملل غیر ایرانی مثل اعراب، یونانیان، مصریان، حبشیان، لیبییاییها، سندیها و سایر اقوام دور و نزدیک، ولی هیچ کجا نامی از ترک و قبیلههایی که دارای نام ترکی باشند نیست، واگر داریوش رعایای ترک زبان و یا ترک تبار در آذربایجان و یا سایر مناطق ایران داشت از بردن نام آنها دریغ نمینمود [۱۰]. شعرای معروف آذربایجان مثل نظامی گنجوی، قطران تبریزی و سایرین که چندین هزاربیت به فارسی دری شعر گفتهاند، اشعاری به زبان ترکی ندارند. اگر زبان مادریشان ترکی بود میبایست منظومههای ترکی هم میداشتند. مثل شهریار شاعر بزرگ ایران که زبان مادریش ترکی بود و علاوه براشعار فارسی، اشعار زیبا و زیادی به زبان ترکی هم دارد. در بین قهرمانان و بزرگان آذربایجان از روزگارباستان تا حدود قرن پنجم و ششم هجری حتی به یک نام ترکی و مشکوک به ترکی بر نمیخوریم. بابک خرمدین که نامی ایرانی داشت و همنام پدر اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانی بوده است. در مورد آذرباذ هم که صحبت کردیم.
اگر در میان بزرگان آذر بایجان در روزگار باستان نامهایی مانند طغرل، سلجوق، آلب ارسلان و سبکتگین که از نامهای ترکان مغول تبار هستند، وجود میداشت، میتوانستیم نتیجه بگیریم که فرهنگ، زبان و مردم ترک، در آذربایجان حضوری پررنگ داشتهاند.
زبان مردم اکثر نقاط ایران کنونی، پیش ازاسلام زبانهای پهلوی شمالی وجنوبی بوده است که ازجمله بازماندگان این دو زبان میتوان به زبانهای کردی، لری، گیلکی، مازنی، سمنانی و تاتی اشاره کرد. در آذربایجان نیز تا پیش از ورود زبان ترکی، زبانی به نام آذری در میان مردم رواج داشته است که به آن پهلوی و اتفاقًا فارسی میگفتهاند. «ابن ندیم» مورخ مشهور قرن چهارم درکتاب «الفهرست» مینویسد:
((اما پهلوی منسوب است به پهله که نام پنج شهر است، اصفهان و ری همدان و ماه نهاوند و آذربایجان و دری لغت شهرهای مداین است و درباریان پادشاه به آن سخن میگفتند. و دری منسوب است به مردم دربار ولغت اهل خراسان وشرق است ولغت مردم بلخ درآن زبان غالب است. ولی فارسی کلامی است که موبدان وعلما ومانند ایشان بدان سخن گویند و آن زبان اهل فارس باشد)) [۱۱]
دراین سند تاریخی به وضوح اشاره شده است که
۱- زبان مردم اصفهان و ری و نهاوند و آذربایجان پهلوی بوده است.
۲- زبان فارسی زبانی غیراز دری (فارسی امروزی) بوده است.
۳- زبان دری زبان دربار واهل مداین بوده است و اصل آن، زبان مردم خراسان بوده است. استفاده از زبان دری در دربار و در شهر مداین به این دلیل است که مداین در نزدیکی تیسفون چندین قرن پایتخت اشکانیان بوده، و چون اصل اشکانیان از شرق ایران بوده است. مردم بسیاری از خراسان به تیسفون و حومه آن کوچ کردند و زبان دری را باخود ازخراسان به تیسفون و دربار بردند و رواج دادند رواج زبان دری (فارسی امروزی) دراستان فارس و مناطق مرکزی ایران کنونی از قرن دوم هجری به بعد بوده است. چون زبان دری، زبان بزرگان ودرباریان بوده است، دنباله روی ازبزرگان و درباریان سبب شد تا عامه مردم نیز به زبان دری توجه و اقبال نمایند. علاوه بر آن پیدایش ادیبان و شاعران بزرگ نخستین مثل فردوسی، رودکی، ناصرخسرو و سایر بزرگان از خراسان نیز از دلایل رشد و تقویت و همه گیری هرچه بیشتر این زبان بوده است.
۴- با زوال زبان پهلوی در ایران کنونی برای مناطق مختلف آن سه وضعیت پیش آمد:
الف) در بعضی مناطق مثل فارس و تاحدودی اصفهان و یزد بعد از هجوم اعراب به تیسفون وتصرف پایتخت ساسانیان، به دلیل مهاجرت اهل مداین و تیسفون که دری زبان بودند زبان دری (فارسی امروزی) فراگیر شد.
ب) دربعضی مناطق دیگر مثل کردستان و لرستان و گیلان و مازندران لهجههایی از زبان پهلوی شمالی و جنوبی به صورت لهجههای کنونی باقی ماند.
ج) درآذربایجان به علت تسلط قبایل ترک زبان که ازآسیای میانه و قفقاز به آذربایجان آمده بودند زبان ترکی جایگزین آذری که از لهجههای پهلوی بود شد.
جالب است که اتفاقًا به زبان آذری، فارسی گفته میشده است یکی ازبهترین سندها برای این سخن، شعری از قطران تبریزی شاعر قرن پنجم هجری است که زبان پارسی (آذری) را در مقابل دری خراسان (فارسی امروزی) آورده است.
بلبل بسان مطرب بیدل فراز گل گاهی پارسی نوازد گاهی دری [۱۲]
یعنی قطران زبان خودش (آذری) را پارسی نامیده و زبانی که امروزه فارسی گفته میشود را دری نامیده است.
نمونهای از زبان آذری، زبان مردم آذربایجان پیش از رواج زبان ترکی، شعری از همام تبریزی شاعر قرن هفتم هجری میباشد.
بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست کوام وآذر دلی کویا بتی مست
دلم خود رفت ومی دانم که روژی به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست
به آب زندگیای خوش عبارت لوانت لاودجمن دیل وکیان بست
دمی برعاشق خود مهربان شو کزی سر مهر ورزی کست و نی کست
به عشقت گرهمام از جان برایذ موژاش کان بوان بمرت وارست
کرم خا و ابری بشم بوینی به بویت خته بام ژاهنام سرمست [۱۳]
ملیت، فرهنگ، زبان
در میان عناصری که براساس آن یک گروه از مردمان یک ملت نامیده میشوند، فرهنگ ازهمه مهمتر است. در اینجا منظور ما از فرهنگ، مجموعهای از سنتها، آداب ورسوم، تاریخ مشترک، باورها و هنجارهای مشترک اجتماعی، افتخارات مشترک تاریخی و آرمانهای مشترک برای آینده است. به همین دلیل است که با وجود آنکه مردمان کشور آمریکا ازکشورهای مختلف اروپایی وآسیایی وآفریقایی با فرهنگهای اولیه مختلف به آمریکا مهاجرت کردند، ولی پس از گذشت چند صد سال به فرهنگی نسبتاً مشترک دست یافتند و امروزه خودرا یک ملت واحد میخوانند. این مطلب درمورد کشورهایی مثل مصر، ترکیه، روسیه و برخی دیگر ازکشورها نیز صادق است. بین مردمان کشور ایران اشتراک در سنتها وآداب ورسوم به اندازهای زیاد است که میتوان آنها را یکی فرض نمود و تقریباً هیچ تفاوت عمده فرهنگی بین یک شیرازی و تبریزی و خرم آبادی وکرمانشاهی وبلخی وبدخشانی وجود ندارد. افتخارات مشترک تاریخی مثل دانشمندان، شاعران، قهرمانان و سایرمفاخر ملی میراث مشترک همه ایرانیان است وفقط متعلق به یک قوم خاص نیست. حافظ تنها شاعرشهر شیراز نیست، بلکه شاعر تبریز و مشهد و سنندج و تهران وهرات و دوشنبه هم هست و شهریار و اشعار ترکیش افتخار و میراث فرهنگی همه ایرانیان است. همه شئون زندگی و آداب و رسوم و فرهنگ و افتخارات تاریخی مردم آذربایجان با سایر مردم ایران مشترک است اما برخلاف ادعای مضحک پان ترکیستها هیچ اشتراکی بین مردم آذربایجان با ترک زبانان چین و قرقیزستان و قزاقستان و بالکان وجود ندارد. تصور تشکیل ملتی از این مردمان بیهیچ نقطه مشترکی درنژاد و فرهنگ و تاریخ و فقط صرفاً به استناد اشتراک در ریشه چند لغت غیرممکن، غیرعلمی، تخیلی و طرح آن عبث و نابودکننده است.
اتفاقا تشکیل کشوری به نام ایران پس از حدود نهصد سال از آذربایجان و به وسیله شاه اسماعیل انجام شد، و او با آنکه خود از آذربایجان بود اسم کشوری راکه مجددا احیاء کرده بود ایران نهاد. از زمان برافتادن ساسانیان در حمله اعراب، بهمدت نهصد سال دولت سیاسی و کشوری به نام ایران وجود نداشت. تا مدتها ایران بطورمستقیم توسط عمال خلفای بنیامیه و بنیعباسی اداره میشد و پس از آن تا حدود قرن چهارم و پنجم هجری دولتهای نیمه مستقلی در ایران پدید آمد که هیچکدام برتمامی حوزه فرهنگی ایران تسلط نداشتند و خود را نیز دولت ایران نمیخواندند. بیشتر ایشان مانند طاهریان، زیاریان، سامانیان، صفاریان و سایرین، حاکمان محلی بخشهایی از ایران بزرگ بودهاند. پس از آن نیز، دوران حمله مغول پیش آمد و بعد از آن، تیمورلنگ یورش آورد وسپس ملوک الطوایفی بعد از تیمور در ایران برقرار بوده است، که هیچکدام از این حکومتها خود را دولت ایران نمیخواندهاند. تااینکه در سال ۹۰۶ هجری اولین بار شاهاسماعیل صفوی که از آذربایجان خروج نمود، تقریباً بر همه ایران بزرگ تسلط پیدا کرد و حاکمان محلی و منطقهای را مطیع خود گردانید. او نخستین بار خود را شاه ایران نامید و مجدداً دولتی سیاسی و کشوری با نام ایران احیاء شد.
اما زبان ترکی از هر گروه زبانی که باشد، امروزه زبان گفتگوی جمعی از عزیزترین هموطنان ما میباشد و تکریم و احترام به این زبان، احترام به مردم عزیز آذربایجان میباشد. زبان ترکی آذربایجان که واژگان بسیاری از فارسی و عربی دارد به همراه زبان فارسی که واژگان بسیاری از ترکی و عربی دارد و سایر زبانهای ایرانی همه بخشی از یک فرهنگ، به نام فرهنگ ایرانی محسوب میگردند.. حتی اگر مردمانی از نژادها و زبانهای مختلف اولیه به ایران مهاجرت کرده باشند.
چندهزار سال زندگی و تاریخ مشترک با کامیابیها و رنجهای مشترک چنان زبانها و دلهای ما را در هم آمیخته است که ازدل آن فرهنگ ایرانیزاده شده است و امروز به دلیل فرهنگ و تاریخ و افتخارات مشترک، فقط یک ملت به نام ایران وجود دارد. اگر مردم آمریکا با این همه تفاوت آشکار زبانی و نژادی و فرهنگی فقط با سیصد سال تاریخ مشترک توانستهاند برخود نام یک ملت بنهند، آنگاه اگر کسی ادعا کند ملت ایران با فرهنگ کهن مشترک چند هزارساله کثیرالمله است، یعنی اینکه هرکدام از اقوام ایرانی ملتی جدا گانه را تشکیل میدهند، یا نادان مطلق است یا...؟!
آذربایجانیان پیشگام دفاع از ایران وایرانیت
همانطور که اشاره کردیم تشکیل کشور ایران از آذربایجان شروع شد. درهمان ابتدا کشور ایران با تهدید نابودی و براندازی با حمله تمام قوای سلطان عثمانی روبرو گردید. در سال۹۲۰ هجری سلطان سلیم یاووز (بیرحم) که ﭘدر و برادران خود را به قتل رسانیده و سلطان عثمانی شده بود، با بیش از یکصد و ﭘنجاه هزار نفر سپاه به همراه هشتصد عراده توﭖ و شصت هزار تفنگچی عازم تسخیر ایران و محو مذهب تشیع گردید. بخش عمدهای از ارتش عثمانی را سپاهیان ینی چری تشکیل میدادند که از کودکی آموزشهای سخت نظامی میدیدند و افرادی سخت بیرحم و خونخوار بودند و از نظر فنی و کیفی با ارزشترین و بیرحمترین ارتش آن روزگار بودند. بطوریکه بعضی از کشورهای اروﭘایی که با عثمانی جنگ میکردند فقط با فهمیدن اینکه سپاه ینی چری در راه است بدون جنگ میدان را تسلیم و راه فرار را در ﭘﻳش میگرفتند. سلطان سلیم قبل از رسیدن به ایران چهل هزار زن و مرد و کودک شیعه را در آناتولی به قتل رساند و عازم ایران شد و برآن بود که با مردم آذربایجان نیز همان کند. شاه اسماعیل با سپاهی اندک نزدیک به بیست هزار نفر فقط با اسلحه سرد در دشت چالدران به مقابله با این ارتش عظیم که بزرگترین نیروی نظامی آن زمان بود شتافت. ایرانیان به جز عدهای اندک در حدود چند صد نفر تمامی به شهادت رسیدند ولی حتی یک نفر از ایشان تسلیم نشد ولی آن سپاه اندک حدود چندهزار نفر از عثمانیها را به اسارت گرفته بودند. شاه اسماعیل به همراه تعداد کمی از سپاهیان خود به توﭘﺧانه عثمانی که افتخار ارتش عثمانی و مهمترین بخش آن سپاه بود حمله کرد. توﭘﺧانه عثمانی فقط حدود ۱۰ هزار نفر محافظ داشت. شاه اسماعیل ﭘس از نابود کردن توﭘﺧانه و برداشتن جراحات زیاد، تلفات بسیار سنگینی به ارتش عثمانی وارد کرد بطوریکه بالغ بر چهل هزار نفر از ایشان کشته شدند. [۱۴]
بعد از این جنگ با وجود اینکه ارتش سلیم وارد تبریز شد و در آنجا جنایات وتجاوزات بیشمار انجام داد وخون بسیاری از تبریزیان را ریخت ولی ترس از یاد آوری شجاعت ایرانیان در چالدران باعث شد تا در مدت کوتاهی تبریز و آذربایجان را تخلیه نماید و به فتح کشورهای عربی و اروﭘایی بپردازد. بعداز جنگ چالدران نیز بین ترکان عثمانی به عنوان پرچمداران فرهنگ ترکی و آذربایجانیان به عنوان مدافعان ایرانیت برخوردهای زیادی صورت گرفت که عثمانیها دراین جنگها ازهیچ تجاوز وجنایتی فروگذاری نکردند. تعداد و شدت جنایات عثمانی هادر ایران وآذربایجان بیشتر از آن است که در این گفتار بگنجد، اما به عنوان یک نمونه به قتل عام مردم خوی به دست عثمانیها اشاره میکنیم. درحدود سال ۱۷۲۴ میلادی سلطان احمد سوم امپراطور عثمانی برای مشروعیت دادن به حمله به کشور مسلمان ایران از شیخ الاسلام استانبول عبدالله افندی چنین فتوی گرفت:
سؤال-نسبت به رافضیان (شیعیان ایران) ودیگر ساکنان آنجا که دراصل در زمره کفارند به چه نحو بایدعمل کرد؟
جواب-در مورد رافضیان، مردان باید جملگی از دم شمشیربگذرند، اناث و اطفال ذکور باید به اسارت درآمده، اموال آنان غنیمت فاتح محسوب میگردد. اناث و اطفال ذکور باید به وسایلی غیراز شمشیر به اسلام وادارشوند. لیکن همخوابگی با اناث قبل از آنکه به اسلام بگروند مجاز نیست. [۱۵]
درسال ۱۷۲۵عبدالله پاشا برای تصرف تبریز و انجام فتوی شیخ الاسلام استانبول به همراه لشکری جرار به سمت ایران به راه افتاد. عثمانیها پس از محاصره چهل روزه شهر خوی وخرابی آن با توپ، بالاخره آنرا به تصرف خود درآوردند. پس از قتل عام هشت هزارنفرمدافع شهر خوی، به قتل عام مردان واسیر کردن زنان پرداختند. عبدالرزاق بیگ دنبلی نوه شهبازخان دنبلی فرمانده مدافعان شهر خوی درآن جنگ در کتاب «تجربه الاحرار» مشهودات خود از یکی از پیران قبیله را به تفضیل نقل کرده که خلاصهاش چنین است:
((وقتی عساکر عثمانی خوی را محاصره کرده بودند و آتش توپهای آنها برشهر میبارید، یکی از سنیان خوی باشور و شادی میگفت «الحمدلله دینیمیزگلدی، یعنی خداراشکر که دین ما آمد». وقتی شهربه دست عثمانیها افتاد، همان مرد را دیدم که سرش شکسته بود و خون برصورتش جاری بود، و یکی ازینی چریها دست اورا برپشت بسته بود و باخود میبرد. گفتم توآن نبودی که آن روز میگفتی «الحمدلله دینیمزگلدی»؟ گفت: «مگوی که درد من مرابس است»)) [۱۶]
سخن پایانی
برای پایان این گفتار شعری ازشهریار شاعر بزرگ ایران و آذربایجان میآوریم. پیشنهاد جدی واصرار مینمایم که این شعر سترگ برای آموزش به همه کودکان آذربایجان و ایران درکتابهای درسی گنجانده شود.
روزی اگربناست که برتن کفن کنم من آن کفن به تن ز برای وطن کنم
سبز و سفید وسرخ نکوتر بودکفن تا من برای خاطر میهن به تن کنم
ایران من، عزیزمن،ای سرزمین من مرگ است بیتو اگر هوس زیستن کنم
روزی که پای عشق وطن درمیان بود تاریخ گفته است که باید چه من کنم
چون برق حق برخرمن باطل درافتم یزدان صفت مبارزه با اهریمن کنم
دشمن اگرپای بدین سرزمین نهد کاری که کرد نادرلشگر شکن کنم
مراجع:
] ۱ [شاهنامه، حکیم ابوالقاسم فردوسی، انتشارات جاویدان، ۱۳۷۰
] ۲ [تاریخ الرسل والملوک (تاریخ طبری)، محمد بن جریر طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات بنیاد فرهنگ، ۱۳۵۲
] ۳ [ایران در زمان ساسانیان، آرتورکریستیانسن، ترجمه رشید یاسمی، انتشارات صدای معاصر۱۳۸۴
] ۴ [تاریخ ایران باستان، حسن پیرنیا، انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۸۹
] ۵ [زرتشت مزدیسنا وحکومت، جلال الدین آشتیانی، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۱
] ۶ [مزدا پرستی درایران قدیم، ترجمه ذبیح اله صفا، نشرهیرمند، ۱۳۷۶
] ۷ [تاریخ کرد و کردستان، شرف الدین بدلیسی، نشرفرج اله ذکی الازهر مصر، ۱۳۸۰ ه. ق
] ۸ [تاریخ آتورپاتگان، اقرارعلیف، ترجمه یوسف شادمان، بنیاد نیشابور، ۱۳۷۸
] ۹ [ایران وترکان در روزگار ساسانیان، عنایت اله رضا، انتشارات علمی وفرهنگی، ۱۳۸۴
] ۱۰ [پان ترکیسم ایران وآذربایجان، محمدرضامحسنی، انتشارات سمرقند، ۱۳۸۸
] ۱۱ [داستان بهرام چوبین، آرتورکریستیانسن، ترجمه منیژه احدزادگان آهنی، انتشارات طهوری، ۱۳۸۳
] ۱۲ [کاوه آهنگر، آرتورکریستیانسن، ترجمه منیژه احدزادگان آهنی، انتشارات طهوری، ۱۳۸۷
] ۱۳ [زندگی ومهاجرت آریاییان برپایه گفتارهای ایرانی، فریدون جنیدی، نشربلخ، ۱۳۹۱
] ۱۴ [فارسی باستان، رولاند ج کنت، ترجمه سعید عریان، پژوهشگاه فرهنگ وهنر اسلامی، ۱۳۷۹
] ۱۵ [تاریخ زبان فارسی، پرویز خانلری ۱۳۶۶
] ۱۶ [نحو در ایرانی میانه غربی، کریستوفربرونر، ترجمه رقیه بهزادی، نشر بردار، ۱۳۷۳
] ۱۷ [جستارهایی در زبانهای ایرانی میانه شرقی، زهره زرشناس، موسسه انتشاراتی فرهنگی فروهر، ۱۳۷۸
] ۱۸ [فرهنگ فارسی به پهلوی، بهرام فره وشی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۸
] ۱۹ [فرهنگ ماد لغت نامه کردی، صدیق صفیزاده، انتشارات عطایی، ۱۳۶۹
] ۲۰ [کلیات تاریخ، هربرت جرج ولز، ترجمه مسعود رجب نیا، سروش۱۳۷۶
] ۲۱ [مجله ایران بزرگ فرهنگی، پیوست هفته نامه تندرشماره۲۷۳، تیرماه ۱۳۹۱
] ۲۲ [ترکان وبررسی تاریخ، زبان و هویت آنها درایران، حسن راشدی، نشراندیشه نو۱۳۸۸
] ۲۳ [آذربایجان و اران، عنایت اله رضا، نشرهزار۱۳۸۵
] ۲۴ [آذری یا زبان باستان آذربایجان، احمدکسروی، اتشارات خورشیدآفرین۱۳۸۳
] ۲۵ [شهریاران گمنام، احمدکسروی، انتشارات امیرکبیر۱۳۳۵
] ۲۶ [میراث باستانی ایران، ریچاردفرای، ترجمه مسعود رجب نیا، انتشارات علمی وفرهنگی۱۳۶۸
] ۲۷ [تاریخ ماد، ایگور میخاییلویچ دیاکونوف، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات علمی وفرهنگی۱۳۸۰
] ۲۸ [الفهرست، ابن ندیم، ترجمه رضا تجدد، انتشارات ابن سینا۱۳۴۶
] ۲۹ [تاریخ ترکهای آسیای میانه، واسیلی ولادیمیرویچ بارتولد، ترجمه دکتر غفارحسینی۱۳۷۶
] ۳۰ [سیری درتاریخ زبان ولهجههای ترکی، جوادهیئت، تهران۱۳۶۵
] ۳۱ [عالم آرای شاه اسماعیل صفوی، تصحیح اصغر منتظر صاحب، شرکت انتشارات علمی فرهنگی چاپ دوم ۱۳۸۴
] ۳۲ [پادشاهی ماد، اقرار علیف، ترجمه کامبیز میربهاء، انتشارات ققنوس ۱۳۸۸
منبع: علیرضا میرزایی/ تارنمای آذری ها