Get Adobe Flash player

چند رسانه ای

به دنبال ما

ورود به سایت

نقدی بر برخی ادله ی موافقان شرکت در انتخابات

کیخسرو صدر

 

سازمان جوانان حزب پان ایرانیست در راستای ارائه نظرات مختلف پیرامون شرکت یا عدم شرکت در انتخابات، اقدام به انتشار مطالب هموندان و هوادارن مختلف در اینباره نموده است. مطلبی که در ادامه می خوانید نیز از طرف یکی از اعضای حزب پان ایرانیست و در پاسخ به موافقان شرکت در انتخابات برای بخش سردبیری سایت سازمان جوانان حزب پان ایرانیست ارسال شده است. قابل ذکر است مطلب ارائه شده نظر سازمان جوانان حزب پان ایرانیست نمی باشد.

 

فصل انتخابات ریاست جمهوری در حالی فرا رسیده است که با راه افتادن ستادها و بازارگرمی عده ای، برخی می گویند باید در انتخابات شرکت کرد و برخی مخالف شرکت هستند. هر دو گروه هم ادله هایی دارند. اما من بعنوان کسی که موافق عدم شرکت هستم به سراغ ادله ی موافقان رفته و نشان خواهم داد که نه تنها گفتار موافقان از مبنای نظری قوی برخوردار نبوده بلکه در برخی موارد هم پارادوکسیکال است و از تضاد منطقی رنج می برد.
توضیح ضروری این که مقصودم از موافقان امثال حسین شریعتمداری و ابواب جمعی حکومت از جمله علم الهدی نیست که محل زندگی آخرتمان را هم تعیین کرده اند، بلکه افرادی که به انتخابات بعنوان راهی برای خروج از انسداد سیاسی و گذار به دموکراسی و رفع خطر می نگرند، می باشد.

1- آنها می گویند در کشورهای توسعه یافته، پیشرفته و دموکراتیک انتخابات یک فرصت است و از سوی دیگر درکشور ما هم شرکت در انتخابات راه را برای عبور مسالمت آمیز به دموکراسی باز کرده، بدیل و مقابل اندیشه ی انقلاب بوده، در ضمن سوختن سودای خام انقلاب اندیشی راهی برای عبور به آزادیهاست و خطر جنگ را از سرمان دور می کند. این عمده استدلال موافقان است.
اینکه در کشورهای پیشرفته به این صورت است و مردم با شرکت در انتخابات در شکل سرنوشت آتی خود مشارکت دارند مسلم است و فصل مشبع هم می توان از مواهب آن گفت و تحسین کرد اما در ایران چطور؟(در آخر به این موضوع برخواهم گشت که این مطلب قیاس مع الفارق است).

اگر ما بپذیریم که با شرکت حداکثری در انتخابات مسیر گذار به دموکراسی هموار می شود باید ناگذیر تایید کنیم که دولت نهم از دولت های هشتم و هفتم دموکرات تر بوده است! چرا که مردم در انتخاب خاتمی پای صندوق رفته و مشارکت بسیار بالای عمومی در کشور اتفاق افتاد. اما نتیجه چه شد؟ چطور عده ای می گویند راه عبور غیر انقلابی، شرکت پای صندوق رای است؟ (یک بررسی ساده نشان خواهد داد که بعد از هر شرکت گسترده در انتخابات فضا به سمت انقلابی تر شدن پیش رفته است. به طور مثال می توان به حوادث کوی دانشگاه اشاره کرد و سپس فضای بعد از خاتمی که فقط به ضرب و زور و ریال دارد حفظ می شود، همه برخاسته از یک مشارکت حداکثری بوده است.

طرفداران شرکت در انتخابات می گویند شرکت و انتخاب فردی ملتزم تر به رای عمومی و آزادی های دموکراتیک، برای ایجاد شرایط مناسب جهت رویش دموکراسی مفید است؛ اما این استدلال نمونه ی نقیض خود را هشت سال پیش نشان داد. (مگر آنکه نشان دهیم که احمدی نژاد دموکرات تر از اصلاح طلبان بوده است) عجیب آن است که نمونه ی معاصر به این راحتی از مسیر استدلال موافقان کنار گذاشته می شود!

از سوی دیگر شرکت در انتخابات به شرطی منجر به انتخاب صحیح در مسیر گذار خواهد شد که ابزارهای انتخاب صحیح هم در دسترس باشند. در انتخابات نهم و دهم ریاست جمهوری مگر مشارکت کم بود؟! اتفاقا مشارکت بیشتر باعث پیروزی احمدی نژاد شد. پس مشارکت بیشتر به معنی موفقیت در مسیر دموکراسی نیست. شاید معارض بگوید، مقصود شرکت نه افراد عامی بلکه افراد صاحب علم و قشر نخبه و تحصیل کرده است. پاسخ می دهم مگر در دور دوم رقابت هاشمی و احمدی نژاد نخبه ها و استادان و روزنامه نگاران نرفتند وسط خیابان و میدان ها که برای هاشمی تبلیغ کنند؟ نتیجه چه شد؟ طرفداران شرکت در انتخابات شرایط یک انتخاب صحیح را به عمد از دسترس خارج کرده و در مورد آن بحثی نمی کند.ونمی گویند آیا هر شرکتی به قصد انتخاب صحیح است یا خیر. در انتخابات دوره ی دهم ریاست جمهوری مگر مشارکت بالا نبود پس چه شد؟ چه کسی انتخاب شد؟ شاید معارض و طرفداران شرکت بگویند که تقلب شد! بله شاید. من هم بحثی در آن قسمت ندارم ولی همین پاسخ ادله ی خودشان را نقض می کند. یعنی اگر تقلب شد پس مشارکت اثری ندارد. شاید بگویند خب هزینه ی رژیم بالا رفت. اما این خلاف مدعای خودشان می شود که می گویند خواهان گذار آرام می باشند، چون اعتراض احتمال دارد کشور را به مرز عصیان و انقلاب بکشاند مگر اینکه بگویند خواهان انقلاب هستند.

اگر این دفعه شرکت کردیم چه تضمینی است که رای ها خوانده شود؟ مگر آنکه گفته شود دوره ی قبلی هم تقلبی نشد و احمدی نژاد پیروز میدان بود که در آن صورت باید بپذیرند که آثار مشارکت در انتخابات به راحتی در جامعه توسط نخبگان هضم نمی شود و این وضعیت بحرانی و ماقبل انقلابی ناشی از مشارکت است.
اما اگر بگویند تقلب شد باید بگویند که چطور این دفعه جلوی این تقلب گرفته خواهد شد؟ اگر تقلب شد راه حلشان چه هست؟ آیا تضمین می دهند که رای ما را پس بگیرند و پای آن بایستند؟ یا می روند در خانه می نشینند تا نظام بگوید خب مردم هم به شیوه ی گزینشی و استصوابی ما باور دارند(همانطور که به این مساله آیت ا.. خامنه ای به صراحت اشاره کردند و گفتند شرکت در انتخابات رای به مکانیسم انتخابات است) و هم به صندوق ها و مثلا آقای فلانی در انتخابات چهل میلیونی ریس جمهور شده است! کسی می تواند تضمین دهد که نتیجه ی شرکت چهل میلیونی در انتخابات جلیلی نخواهد بود؟!

 

از سوی دیگر آیا دچار یک پارادوکس نیستند؟ چرا که از یک سوی می گویند رای اثر بخش و موثر است و از سوی دیگر می گویند رای ما خوانده نمی شود. پارادوکس یعنی همین! جنبش سبز یک فرصت بزرگ و یک موجودیت ارزشمند است که عده ای می خواهند با پیش کشیدن ضرورت رای موجودیت آنرا قربانی کنند. بحث جنبش سبز «رای من کجاست» بود. این مبحث باید هنوز متعهدانه پیگیری شود و برایش هزینه پرداخته شود. در کجای دنیا در راه دموکراسی به اینگونه بی مبنا تصمیم گیری می شود؟ هویت و موجودیت این جنبش کجا می رود؟ چیزی به این ارزشمندی و با این حد شعور متولد شده اما در میانه مسیرش با هوس رای به روحانی و تنها با در نظر گرفتن یک احتمال سودا شده است!چرا؟ به این می گویند گسست در آگاهی. نفهمیدن یک تجربه!

پیش فرض موافقین این است که با شرکت آنها مثلا آقای روحانی یا عارف رای خواهد آورد؛ اما این اصلا مسلم نیست! از نقد این دو نفر فعلا می گذرم و فرض را بر این می گذارم که واقعا آنها همان هستند که ما می خواهیم. چه تضمینی هست که با تقلب یا بی تقلب حتما آنها برنده ی انتخابات شوند؟ اگر مسلم نیست پس چطور می گویند مصلحت ملی و راه حل گذار، شرکت در انتخابات است؟ نتیجه را چه دیده اند که اینطور بی محابا تحلیل می کنند؟ فرض بگیریم با شرکت چهل میلیون آقای فلان(به غیر از عارف و روحانی) برگزیده شود حالا چطور مدعا صحیح می شود که با شرکت در انتخابات سایه ی جنگ و شورش و فقر و انقلاب از کشورمان رخت بر می بندد؟

بسیاری از موافقان شرکت می گویند که، موافقان تحریم برنامه ی بعدی ارایه دهند. این در مورد همه صادق است. اینکه ما مردم را دعوت به رای بکنیم که تنها کافی نیست باید از همین الان از روحانی بخواهند که تعیین تکلیف کند و بگوید که در صورت اعتراض مردم به تعداد آرا ایشان چه خواهد کرد مگر آقای روحانی به مکانیسم رد صلاحیت ها که اتفاقا بدتر از تقلب است اعتراض جدی کرده است؟ (آیا غیر از این است که خوشحال از رد رقباست؟ مگر اینها نمی خواهند از جمهوریت دفاع کنند پس چرا واکنشی به رد صلاحیت ها ندارند؟) و از سوی دیگر تک تک موافقان می بایست بگویند که فردای تقلب چکار خواهند کرد. آیا مسولیت حرکت بعدی را به عهده می گیرند؟ و مردم را در اعتراض یاری و راهنمایی خواهند کرد؟ و اگر به عهده گرفتند غیر از این است که کشور را به سمت شورش برده اند؟ آزمودن را آزمودن خطاست . در ضمن این را هم باید در نظر گرفت که مکانیسم تحریم در سالهای پیش پاسخ گرفت و تعداد زیادی به ماهیت غیر دموکراتیک صندوق ها پی بردند. همچنین باید در نظر گرفت که گسست مردم از حاکمیت باعث ریزش در طرف مقابل شده است. مگر غیر از این است که برای گذار مانع گذار و نیروی آن می بایست تضعیف شود،خب منطق تحریمی ها الان بر صحنه حاکم شده و مشروعیت سیستم را با مشکل مواجه کرده و این همان برنامه ای بود که می بایست در گذار پی گیری می شد و نشان می دهد که تحریم و منطق آن موفق بوده است. امروز حاکمیت خود می گوید که مشروعیت ما مردمی نیست بلکه منشا آن از جای دیگر است. شاید گفته شود آنچه باعث این وضع شد شرکت در انتخابات 88 بود و نه تحریم. اما اگر دقت شود اهمیت منطق تحریم در رخداد آن جنبش کاملا مشخص است. حالا اگر در این مرحله امکان یک حرکت دموکراتیک جدی نیست برای آن می بایست فکری کرد.

این مطلب مشخص است که تعداد آرا با مشروعیت در حال حاضر (باز تاکید می کنم که در حال حاضر ،وبا عنایت به روند. این حرف هم مطلق نیست) نسبتی ندارد اما قرار نیست که مخالفان به این بهانه برای بازی بسیار سطحی حاکمیت بازار گرمی کنند. بسیاری می گویند چون اپوزیسیون برنامه ندارد ما نباید تحریم کنیم. این استدلال ایراد دارد. چرا که فرض کنیم ما بیماری سرطان را نمی شناسیم و پزشکان شیوه ی درمان آنرا نمی دانند اما این مجوز رجوع به جادو نیست. اگر چه عامه رجوع کنند ولی نخبگان باید مساله را درست طرح کنند. در این مورد هم اگر اپوزسیون ناتوان است راه حل سوق دادن مردم به سمت صندوق نیست بلکه کمک به طرح صحیح مساله است و طرح جدی و مبنایی اصلاحات است. این مساله هیچ ربطی به دخیل بندی گاه به گاه از سر اضطرار ندارد. اضطرار می تواند منجر به تصمیم شود اما نمی تواند اصل باشد.

اینکه ما می گوییم تعداد آرا نسبتی با مشروعیت ندارد، مجوز دعوت به رای نیست بلکه مقصودمان این است که چون فضا باز و انتخابات آزاد نیست بنابراین حکومت با ترفند مردم را پای صندوق می کشاند که این حاصل صندوق برایش اعتبار و مشروعیت نمی آورد واین هیچ نسبتی با دعوت به رای نیست. وقتی نخبگان دارند به رای دعوت می کنند از دو حالت خارج نیست یا مکانیسم انتخابات را تایید کرده اند همانطور که آیت ا.. خامنه ای به صراحت گفت و یا می خواهند با انتخاب طرفی موازنه را تغییر داده و صحنه را عوض کنند که امکان حرکتی به وجود بیاید. در ادامه به بررسی هر دو حالت می پردازم.

الف) بعید می دانم کسی جرات کند که از مکانیسم انتخابات و نحوه ی گزینش و آرایش نیروها حمایت کند. حد ما این شو نیست، حد ما این نیست که غرضی دستمان بیاندازد. پس این بحث نیازی به واکاوی بیشتر ندارد.

ب)برخی می گویند با عارف و روحانی موازنه و صحنه تغییر کرده و فرصت حرکت بوجود می آید. پاسخ ما این است که این مطلب بیشتر از خوش خیالی و حسن ظن نشات گرفته و کمتر ریشه در واقعیت دارد.
آقای عارف بسیار خنثی تر ازخاتمی است. او مرد میدان نیست و از خاتمی 92 بسیار عقب است و حتی به پای خاتمی 76 هم نمی رسد. اگر کسی بپندارد که با این مرد نرم می شود کاری کرد لابد نمی داند جنس کار چه هست و نمی داند قرارگاه خاتم یعنی چه و نمی داند که جنس انسداد موجود چه است. در ثانی این آقا تفکرات خطرناک در حوزه ی اقوام و ...دارد. آمدن او فقط فضا را برای قوم گراها باز خواهد کرد تا اصولگراها ضعف و اشتباه دموکراتیک! این آقا را بعدا با ضرب و زور امنیتی بیشتر جبران کنند. حضور این آقا در پشت سکان، غرق کردن کشتی ایران است. او حتا نخواهد توانست پرونده ی اتمی ایران را تورق کند.

واما آقای روحانی.
عده ای او را همان مرد آزادیخواه و شکست دهنده ی قشون استبداد می دانند که راه خاتمی را ادامه خواهد داد. اما از کجا و چطور به این نتیجه رسیده اند؟ من فکر می کنم یک خوش قلبی برخی را به این نتیجه رسانده و نه گفته های خود روحانی! من می دانم که الان وقت باز کردن پرونده ها نیست و قرار است ببینیم الان موضع کاندیداها چه است اما وقتی کاندیدایی لب باز نکرده که آینده را با دقت بیشتر توصیف کند ما مجبوریم که پرونده ها را کمی تورق کنیم.
آقای روحانی دبیر شورای امنیت ملی بوده و کار امنیتی کرده در پرونده اش هم حصر وجود دارد و هم سرکوب. این مرد هیچ وقت تا قبل این چند روز از اصلاحات سخنی نگفته و به قول خودش چون جویای نام نبوده کنار نشسته! تنها چیزی که همگان او را به آن می شناسند، پرونده ی هسته ای است که منجر به تعطیلی غنی سازی شد و الان هم با کلید پا به میدان گذاشته. کلیدی که معلوم نیست معنای داخلی دارد یا بیرونی، شاید هم هر دو. اما مگر سیاست محل پیشگویی با اسطرلاب است؟ قطعا که نیست! پس چطور این فرد را باید برای برهم زدن آن موازنه به حساب آورد؟ بله او منتقد است و الان هاشمی و احتمالا خاتمی پشت سر اوست، اما این به برهم زدن کدام موازنه یاری می رساند؟ بله کمک خواهد کرد که هاشمی و دار و دسته ی قبلی به قدرت برگردند. یعنی همه ی آنهایی که از قطار انقلاب پیاده شده بودند دوباره سوار قطار شوند، همه ی مسببان این وضعیت دوباره به قدرت سوار خواهند شد و مشخص نیست که قرار است دوباره چه مدل امنیتی در کشور برقرار گردد. (اگر چه می دانیم او سرهنگ نیست اما خوب می دانیم که فلاحیان هم سرهنگ نبود)
آقای روحانی نسبتش را با اصلاحات مشخص نکرده و معلوم نیست قرار است چه چیزی را اصلاح کند. آیا غیر از این است که می خواهد احمدی نژاد و آن مسیر پیش آمده را اصلاح کند؟ از سوی دیگر بسیاری می گویند که با او خطر جنگ از سر ما رخت برخواهد بست. اما این هم معلوم نیست چطور اتفاق خواهد افتاد. به احتمال زیاد منظور این است که به دستان او جام زهریست و قرار است با غرب مصالحه کنیم و همه چیز به خیر و خوبی تمام شود. اما اینبار به این راحتی نیست، ایشان می خواهد تسلیم شود بدتر از دور قبل، چیزی هم در دست ندارد تا بتواند با آن معامله ای کند. ایران در بدترین شرایط تحریمی است و دلیلی ندارد آمریکا به این راحتی دست از تحریم بردارد. از سوی دیگر مذاکره ی منتج به نتیجه ی مطلوب آمریکا ظرف چندماه بدست نمی آید بلکه پروسه ای زمان بر است و در همان حال که ایشان مشغول مذاکره است و با داخل دست و پنجه نرم می کند پروسه ی هسته ای پیش خواهد رفت، پس بنابراین جنگ به قوت خود باقی خواهد بود و همین طور تحریم ها و بحرانهای اجتماعی!

شاید گفته شود مسیر گفتگو با غرب و تنش زدایی هموار خواهد شد. بله این ممکن است و البته این گفته محل اعتناست از این طریق چه بسا بتوان از احتمال جنگ کاست اما این به راحتی زمان خاتمی نخواهد بود ولی به هر حال ممکن خواهد بود. اما باید بجای ذوق کردن برای این احتمال از روحانی پرسید که قرار است در سیاست خارجی چه کار انجام دهد و برنامه اش چه است. قرار است تنش زدایی به چه قیمتی باشد مثلا آیا قرار است غنی سازی کامل متوقف شده و امتیاز سنگینی به غرب بدهیم؟ و دوم آنکه اگر خطر جنگ از سر ما با یک قرارداد ننگین و جام زهر برطرف شد و در عوض تیم روحانی تضمین هایی جهانی برای بسط قدرت یافتند قرار است چه مکانیسم امنیتی به ویژه علیه مخالفان قرارداد ننگین احتمالی و یا منتقدین برقرار کنند؟ آیا غرب چشم خود را بر روی بسیاری از اتفاقات نخواهد بست تا تیم حاکم به پاداش یک تسلیم بتواند میخ خود را محکم تر بکوبد؟ چرا صداهای متحد و موجه با خطاب قرار دادن روحانی او را وادار نمی کنند که با وضوح و شفافیت بیشتر صحبت کند؟ این چه کاریست که عده ای تخیلات خود را به عنوان برنامه و قطعیت به خورد مردم می دهند و بجای روحانی صحبت می کنند؟

شگفت آور رفتار برخی از اهالی اپوزیسیون است که با لحن طلبکار از تحریم کنندگان می پرسند شما استدلالتان چه هست؟! خب معلوم است آنها به روند انتخابات و فرمایشی و غیر دموکراتیک بودن آن معترضند چه استدلالی قویتر از این؟ بله! برنامه ای برای بعد تحریم ندارند ولی استدلالشان که منطقی و صحیح است. می گویند نمی خواهند پای صندوق حاضر شوند ولو بعدش ندانند چه باید بکنند. فرض بگیریم با همین استدلال برویم سال 57. به یکباره ببینیم که عده ای می خواهند انقلاب 

کنند و کسی در آن میان کاری از دستش برنمی آید اما در تظاهرات شرکت نمی کند چون می گوید انقلاب خطاست و منجر به فرآیند غیردموکراتیک خواهد شد، آیا حق داریم بگوییم خب برنامه ی بعدی چون نداری استدلالت غلط است؟! این افراد سرمایه ی اپوزیسیون هستند و استدلال درستی دارند حالا باید بشود خارج از حیطه ی حاکمیت اپوزیسیون را سازمان داد. هر حرکتی نیاز به توان و نیرو دارد و آن هم نیاز به سطحی از فهم و منطق است و قائلان این منطق می توانند نیروی بالقوه ی یک حرکت و یک موجودیت مستقل با منش دموکراتیک باشند. حالا اگر کسانی از داخل حاکمیت هم به این سمت گرایش یافت چه بهتر و اگر نشد می شود با فشار حاکمیت را تسلیم کرد که به گفتگو تن دهد. قهر با حاکمیت و عدم شرکت در انتخابات اگر در مشروعیت تاثیر ندارد در فشار به حاکمیت موثر است. این طور نیست که فرقی بین شرکت 80 درصدی و بیست درصدی نباشد. این طور نیست که عدم مشارکت تهران در فعل و فکر حاکمان بی تاثیر باشد. حالا نوبت شکل دهی به یک اپوزیسیون اصلاح طلب خارج از حیطه ی حاکمیت است. مغز، قلب و قوه ی حقیقی اصلاحات باید خارج از حوزه ی حاکمیت باشد. آقای روحانی، هاشمی و ...در یک فضای بده و بستان با غرب و وقتی توانستند رقبای داخلی را کنار بگذارند و تبدیل به منجی شوند بسیار بیشتر از اصولگراها برای آزادی و دموکراسی خطرناکند. باید با طرح مطالبه، روحانی را در جایی مناسب قرار داد نه اینکه برای او از ظن نیک به قدری هورا کشید که صدای خود او را نشنید! از عجایب روزگار است که در فردای یک افتضاح بزرگ به نام فرایند تایید صلاحیت که تشت آن از بام به بدترین وضع برافتاد، نه تنها واکنش های جدی علیه آن ندیدیم بلکه هنوز نه آقای روحانی درآن مورد چیزی گفته و نه نسبت خود را با این شیوه ی احراز صلاحیت بیان کرده است. آیا نباید با جدیت از او خواست با توجه به اینکه این شیوه بی آبرویی خود را عریان تر به نظاره گذاشته، اولویت جدی آقای روحانی، عارف، هاشمی و ...حتما باید این باشد که با دقت حقوقی در مورد این مساله صحبت کنند؟

برخی کسان می پرسند از شرکت نکردن تاکنون در انتخابات چه عایدمان شده است که می خواهیم به همان راه ادامه دهیم؟!

در پاسخ باید بگوییم اولا دستاورد تدریجی است و مقاومت در دراز مدت نتایج خود را نشان می دهد و دوم این است که از شرکت نکردن و موضع عدم شرکت گرفتن حوزه ی مقاومت و اعتراض به یک روند غلط را در جامعه زنده نگه داشته ایم. اگر شرکت نمی کردیم به این دلیل بود که می گفتیم از درون این شیوه ی چرخش و گردش قدرت، فساد و تباهی برخواهد خاست. نتیجه ی این شیوه چیزی جز ویرانی کشور و به بن بست رسیدن فرایند دموکراتیک نخواهد بود! خب الان آیا به نتایجی غیر از این گفته رسیده ایم؟ آیا باید وارد این چرخه ی تباهی می شدیم و به معرکه گیری می پرداختیم؟ با احترام به آقای خاتمی و تلاش و کوششهای مفیدشان، به ایشان رای ندادیم چون می دانستیم که ایشان قادر به انجام اصلاحات نیست و نخواهد توانست به جنگ تباهی برود و از سوی دیگر مرد میدان نیست، اما اینکه ایشان خدماتی داشته اند را منکر نیستیم و پنهان نمی کنیم. همان طور که خدمات آقای احمدی نژاد را پنهان نمی کنیم. اما بحث چیز دیگریست. کشور به اصلاحات جدی نیاز دارد و هر کسی نمی تواند آن نقش را به عهده بگیرد و این ضرورت امروز سیاست ورزی در ایران است و الا خدمات که حتما هست. مگر بشار اسد یا محمد رضا شاه پهلوی به کشورشان خدمت نکردند؟ حتما خدماتی، چه بسا درخشان داشته اند اما به لازمه ی سیاست و حفظ دستاوردها توجهی نکرده اند.

بنابراین ما با تاکید به اصلاحات درست، توانسته ایم هنوز چراغ اصلاحات را زنده نگه داریم و این کم کاری نیست.

و سوم اینکه، آنهایی که رای داده اند چه بدست آورده اند؟ امروز رای دهنده ها به کنار، متصدیان اخذ آرا و کاندیداها کجایند؟ آیا غیر از این است که میرحسین موسوی و کروبی و تاجزاده هم مانند آنهایی که رای نداده اند در زندان و حصرند؟ آیت ا... موسوی خویینی ها که همه زمان رای داد چه نظری دارد؟ مجاهدین انقلاب اسلامی چطور؟ رسیدن به حکومت قانون و نظام آزادی نسبتی با مماشات ندارد. اگر نتوانیم در حوزه ای بیرون از حاکمیت قوه ی قدرتمندی برای غلبه بر مشی و فطرت فعلی حکومت پیدا کنیم در چرخه ی رنگارنگ سیستم گرفتار دویدن بی حاصل خواهیم شد در حالی که چرخه ی فساد بیشتر هنر نمایی می کند، از دست دادن یک فرصت تاریخی در دوره ی اصلاحات کشور را جدی تر در معرض خطر قرار داده است.

عده ای روحانی را فردی معتدل و اصلاح طلب می نامند و مدعی هستند که راه خروج از شرایط فعلی ایشان می باشد و گروهی او را فردی با برنامه می دانند.

نخست اینکه من نمی دانم در چه نسبتی و در مقایسه با چه ایشان معتدل هستند و اینکه چه چیز را می خواهند اصلاح کنند. اما این را می دانم که برای غلبه بر فساد سیستم می بایست فهمی از دلایل این فساد داشت و فهمید که علت سفله پروری این سیستم که نمونه ی عمومی شده اش کاندیدای خوش نمک انتخابات ریاست جمهوری ،جناب غرضیست چه می باشد و هر برنامه ای جدا از رسیدن به مسایل روزمره و تمشیت امور جزیی و کلی باید ناظر به این ریشه های فساد باشد. من هر چه می گردم چنین بیانی در گفتار و نوشتار ایشان نمی یابم! من اثری از برنامه جز چیزی به عنوان وعده ندیدم. شروع هر اصلاح جدی در این سیستم منجر به عوارضی خواهد شد که باید اصلاح گر آنرا پیشاپیش شناخته و به آن تن دهد. من نمی دانم چرا برخی از ظن خود یار ایشان شده اند و به جای جناب روحانی، که خود سخنوری قابل و تمام است، به پاسخ و ادعا و ترسیم مسیر می پردازند! رفتار درست از طرف اهل دانش و فعالان اجتماعی این می تواند باشد که با جدیت تمام به طرح پرسش از ایده ها و برنامه و ابزارهای یک اصلاح جدی در نزد ایشان بپردازند و اجازه دهند و یاری رسانند که مهر سکوت و کلی بافی شکسته شود چه بسا ایشان همان در گرانمایه و اکسیر کیمیای سعادت باشند (شگفت آور است که برخی بجای وادار کردن جناب روحانی به حرف زدن ،با لحن پرخاش و طلب کار دیگران را از پرداختن به گذشته و پروندهی ایشان منع می کنند! در حالی که باید هواداران او با اصرار دکتر روحانی را وادار به سخن گفتن و تعیین تکلیف با گذشته کنند. بامزه آن است که این افراد بعد از مدتی دوباره در قامت یک روشنفکر طلبکار ملت ایران را به نداشتن حافظه ی تاریخی متهم خواهند کرد). وظیفه ی اپوزیسیون ترسیم و تعریف یک اصلاح واقعی با تبیین ابزارها و روشهای آن است با عمل کردن به این مهم ،افراد اصلاح طلب و فهیمی از طرف حکومت هم می توانند همراه مسیر و حرکت شوند. اما اصلاحات در این دورانی که ما بسر می بریم و با توجه به شرایط عمومی جامعه در خارج از حلقه ی تنگ حکومت می تواند به پای خود بایستد و چه بسا هوادارانی هم در داخل حکومت بیابد.